تاریخ انتشار: ۶ خرداد ۱۳۸۶ - ۱۶:۲۴

آرش دهشور: از در بانک که خارج شد، غرق افکار رنگارنگ بود. سنگینی کیف پر از پول را روی دوش خود حس می‌کرد.

با این پول می‌توانست ازدواج و زندگی آرامی را آغاز کند.

آهسته به سمت خیابان گام برداشت. با صدای موتورسیکلتی که با سرعت از کنارش گذشت، آرزوهایش با همان سرعت آب شد.

دیگر روی دوش خود سنگینی احساس نمی‌کرد.