تاریخ انتشار: ۱۸ فروردین ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۲

مهدی تهرانی: عمده‌ی نوشته‌های پروفسور تالکین آنهایی که بر روی پرده‌ی نقره‌ای سینما جان گرفته‌اند برای مخاطب عام و خاص قدر و منزلت دارند. با این‌همه دو سری فیلم هابیت‌ها با همه نوستالژی‌هایش نتوانسته احترام سه گانه‌ی ارباب حلقه‌ها را بدست بیاورد.

در مراسم افتتاحیه‌ی قسمت سوم ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه؛ پیتر جکسون در مقام همه کاره‌ی این سه گانه سخن جالبی بیان کرد. به زعم او علت موفقیت ارباب حلقه‌ها جدای از تاثیر معنوی نوشته‌های تالکین؛ برابری عناصر سینمای واقعی با جلوه‌های ویژه‌ی به کار رفته در فیلم بود.

جکسون اعتقاد داشت که مرارت‌های فراوانی را به جان خریده تا سه گانه‌اش واقعی از کار در بیاید و جلوه‌های ویژه سر تر از همه چیز نباشد. سخنان پیتر جکسون ادعایی به غایت درست است. در ارباب حلقه‌ها حقیقتا فضای داستان برای تماشاگر بشدت واقعی جلوه‌گری می‌کند و جلوه‌های ویژه اگرچه ستودنی از کار درآمده‌اند اما بازهم نفس و حال و هوای فیلم انسانی است.

این روند اما دقیقا در هابیت‌ها برعکس شده است.یعنی در هر دقیقه از نمایش فیلم نمی‌توانیم از شر این ناخودآگاه خلاص شویم که مشغول دیدن یکسری اسباب بازی هستیم و لاغیر.و این حالت برای این ایجاد می‌شود که به قول خود پیتر جکسون هیچ نسبیت معقولی بین استفاده از جلوه‌های ویژه و فضای عادی وجود ندارد.

شاید این توقع زیادی باشد. به هرحال در هابیت‌ها قسمت اول: یک سفر غیر منتظره و در قسمت دوم: ویرانی اسماگ؛ تماشاگر با چند لشگر موجود غیر انسانی و همچنین لوکیشین‌های بسیار متفاوت طرف است و استفاده از جلوه‌های ویژه منطقی‌تر از همیشه رخ می‌نماید. اما نسبت به کارگیری این ترفند‌های سینمایی، هر دو فیلم هابیت‌ها را شکننده کرده‌ است.

معضل دیگر معرفی کاراکترها و قهرمانان هابیت‌ها است. تماشاگر هنوز آراگون و فردو و سم و دیگر یاران حلقه را به یاد دارد و اصلا حال و حوصله ندارد قهرمان جدیدی را جایگزین کند. تصویر آنها از بیلبو بگینز همان چیزی نیست که در هابیت ها می بینند.

آنها در قسمت اول ارباب حلقه‌ها بیلبوی 112 ساله را به یاد دارند و حال قرار است بیلبویی را ببینید که حدود 60 سال جوانتر شده و این ماجراهای جوانی‌اش مشابه قهرمانی‌های فردو در سه گانه ارباب حلقه‌هااست.

وقتی جایی برای چرایی خصوصیات معنوی بیلبو و سایرین باقی نمی‌ماند؛ آنگاه جلوه‌های ویژه بیشتر از بیش برای تماشاگر جلوه‌گری می‌کند. در قسمت اول ما ترول‌ها را داریم و در قسمت دوم اورک ها را. عامل انسانی در داستان کم است برای همین در هر داستانکی موج عظیم جلوه‌های ویژه باید مدد رسان داستان اصلی باشد.

با اینهمه ویرانی اسماگ نسبت یک سفر غیر منتظره خاص‌تر است. در قسمت دوم ویرانی اسماگ  وارد شدن لگولاس کمی تا قسمتی همان بار معنوی سه گانه‌ی ارباب حلقه‌ها را به فیلم برگردانده اما مطلقا کفایت نمی‌کند. اگرچه حداقل وجود لگولاس ریتم را در فیلم حفظ می‌کند.

برای مثال زمان دستگیری دورف‌ها به همراهی بیلبو در جنگل شرقی الف‌ها را به یاد بیاورید. از لحظه‌ای که آنها زندانی تراندویل پادشاه الف‌ها می‌شوند تا هنگامی که بیلبو بعد از ماجراهای فراوان وارد قلمروی اسماگ می‌گردد این ریتم حفظ می‌شود و این مهم دستاورد کمی نیست.

مسئله مهم دیگر طریقه ورود دورف‌ها و بیلبو به اره بور است. آن‌ها در شهری پذیرفته می‌شوند که ساکنانش انسان هستند. وجود کاراکتر انسان در هابیت:ویرانی اسماگ یک برگ برنده است. چنانکه در قسمت سوم ارباب حلقه‌ها هرچه حضور انسان‌ها بیشتر می‌گردید از تاثیر ابتدا به ساکن جلوه‌های ویژه نزد تماشاگر کاسته می‌شد.

تمامی موارد فوق اشاره به این مهم دارد که هابیت‌ها سرشار از ویژگی‌های بصری و سینمایی است. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم مجبور به مقایسه هستیم. تماشاگر پیشینه‌ای به مثابه گنج بیکران در کف دارد و آنهم سه گانه‌ی ارباب حلقه‌هاست. پس اگر هابیت‌ها را دوست داریم اما برایمان کمتر از ارباب حلقه‌ها دارای شگفتی است؛ تقصیر ما نیست.

تماشاگر گناهی ندارد. اگر قسمت سوم هابیت‌ها بتواند به نحوی ریتم قسمت دوم خود را حفظ کند و وجود کاراکتر انسان‌ها بیش از پیش در داستانک‌ها خودنمایی کند شاید حتی هابیت‌ها نیز در کنار ارباب حلقه‌ها برایمان جلوه‌گری بنماید و این یک آرزوی دوست داشتنی است.

منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها