آبي كه براي آبياري زمينهاي كشاورزي و باغ هاي خرما در استان سيستان و بلوچستان استفاده مي شده، از قنات هاي زيرزميني بوده كه با دقت و ظرافت خاصي بين روستاييان تقسيم ميشده است. با توجه به محدوديت منابع آبي در منطقه، از روش جالبي براي تعيين سهميه هر فرد از آب استفاده ميكردند. تاس و كپل اختراعي سنتي است كه روستاييان براي تقسيم آب ميان خود بهكار ميبردند. اين روش امروزه جاي خودش را به ساعت داده و استفاده از موتورپمپها و نيروي مكانيكي حال و هواي آن روزهاي قنات را گل آلود كرده است. سري زدهايم به دنياي آب در سرزميني كه به خشكي و كم آبي معروف است؛ به موزهاي كه روايتگر اين داستان است؛ موزهاي در منطقه دزك در شهرستان سراوان، به نام موزه تاس و كپل دزك گنجين دران. اين موزه شخصي زيبا بههمت عبدالله سپاهي، يكي از مردان بلوچ خوشنام و خوش ذوق بنا شده است.
هيجان انگيز و البته ظريف
موزه را در باغ شخصي خودش بنا كرده كه به باغ عبدالله معروف است. سپاهي از سال 1362شروع به جمعآوري وسايل اين موزه كرده است. حاصل آن موزهاي شگفتانگيز است با رنگهاي شاد و ظرافتي چشمنواز. در اين موزه بيش از 5 هزار وسيله وجود دارد كه حاكي از فرهنگ و هنر غني و ريشهدار قوم بلوچ هستند. طراحي موزه بهگونه اي است كه بازديدكنندگان براي ورود از راهرويي كه از دو سو توسط نخلها محصورشده عبور مي كنند.
بعد به بناي عجيبي ميرسيد كه توسط چوب هاي درخت خرما و طناب هاي بافتهشده از برگ درختچه داز ساخته شده است. از در منبت كاريشدهاش كه رد بشويد- البته رد شدن از اين در كار آساني نيست، قدمت در به بيش از 100 سال پيش برميگردد و ديدن منبت كاري ظريفي كه رويش انجام شده باعث ميشود دقايقي همانجا خشك تان بزند - موجي از رنگ هاي سرزنده چشمتان را به بازي ميگيرد. موزه از 2 اتاق بزرگ تودرتو تشكيل شده كه دور تا دورش را صنايع محلي مردمان بلوچ زينت كردهاند. بوي دمنوشهاي محلي مرد مهربان موزه، حال آدم را سرجا مي آورد. همهچيز به شكل وصف ناپذيري در محلي ترين و طبيعي ترين شكل خود قرار گرفته. سقف موزه از حصيرهاي بافته شده از درخت درست شده است كه در زبان بلوچي به اين شكل بنا كمبي ميگويند. حال و هواي موزه تماما سنتي و محلي است، به هر سو كه چشم بگرداني، با اشياي هيجانانگيز و ظريف نگاهت نوازش ميشود. اطراف موزه پر است از سوزن دوزي ها، سكه دوزيها و آيينهدوزيهايي بس ظريف كه از صنايع محلي استان هستند و كار دست مردمان خونگرم بلوچ. در سوي ديگر موزه سفال سرخ كلپورگان را مي بينيد؛ قديمي ترين سفال دستساز بشر كه هنوز هم به قوت خودش باقي ا ست و كار دست زنان روستاي كلپورگان است. در اتاق ديگر موزه سازهايي مثل دهل و دايره، سواس كه كفش محلي بلوچي است و پاديك خودنمايي مي كنند. پاديك شكلي از زيورآلات دست ساز بوده كه زنهاي بلوچ آن را به پاي خود مي بستهاند.
تقسيم بندي با هنر ايراني
تاس و كپل سيستم تقسيم بندي ابداعي ايرانيها براي آب بوده كه در كل ايران از آن استفاده مي شد. تاس به معني كاسه اي برنجي است و 2 نوع مختلف دارد؛ يكي تاسي كه در آن آب مي نوشند و ديگري تاسي كه سوراخ كوچكي در پايينش داشته و بهوسيله آن سيستم زمانبندي آب براي افراد مختلف را مشخص مي كردند. اين تاس به وسيله علامتهايي درجهبندي شده است. كپل كاسه بزرگي سفاليني است كه پر از آب شده و در پايين آن قرار مي گيرد. شيوه كار تاس و كپل به اين صورت بوده: وقتي كه تاس را روي كپل قرار مي دادند آب بهتدريج از سوراخ زيرين تاس رد شده و داخل آن پر ميشود. سرعتي كه آب از سوراخ زيرين تاس وارد كاسه ميشده و به درجهها مي رسيده، سيستم زمانبندي آب را مشخص مي كرد. روستاييان بنا بر وسعت زمين كشاورزي، نياز بذر و پولي كه پرداخت ميكردند حق آب مشخصي داشتند كه آن را ميخريدند. در تقسيمات آب، يك شبانه روز آب هر قناتي متعلق به خندق شهر بوده. آب كه براي خندق روان مي شده بهدليل شيبي كه در كانالها رعايت كرده بودند، آسياب ها را هم مي چرخانده و مردم از آنها براي آرد كردن گندم استفاده مي كردند.
دستاري براي سر، بهخاطر آب!
از در و ديوار اين موزه ميشود به گذشتهها رفت؛ به قصههايي كه شايد ربط دادنشان به آب كمي عجيب باشد. ميگويند آن روزها كه نه سازمان آبي وجود داشته و نه دولت مقتدري، تقسيم آب بين مزارع كشاورزي ماجراهاي طول و درازي داشت، آن هم در كشور كمآبي چون ايران كه رودهاي خروشان و درياچههاي پهناورش روزبهروز نحيف تر مي شوند. داستانهاي زيادي سر كم آبي و تقسيم آب از روزگاران دور تا به حال بهوجود آمده، اگر منطقه كمآب و بياباني باشد كه اوضاع وخيمتر هم ميشود. جايي مثل استان سيستان و بلوچستان با متوسط 110ميليمتر بارش در طول سال از كمبود آب رنج مي برد و جزو استانهاي خشك كشور محسوب ميشود. آب اين استان را منابع آب زيرزميني و رودهايي كه عموما از افغانستان سرچشمه ميگيرند تأمين ميكند. گرماي شديد در اين استان باعث شده بخش عمدهاي از اين آب ها تبخير شود. امروزه با وجود دخالت تكنولوژي، ضعف مديريت از يك سو و خشكسالي طولاني از سوي ديگر باعث شده مسئله تأمين و تقسيم آب روزبهروز حساس تر شود. در منطقه سيستان و بلوچستان دستارهايي طولاني با پارچههايي بزرگ بر سر مي گذارند كه جزئي از لباس محلي اقوام بلوچ محسوب ميشود. ريشه اين دستارهاي بلند و بزرگ برمي گردد به سالهايي كه روستاييان شب ها بر سر مزرعه براي نگه داشتن آب و آبياري زمين شان پاسباني مي دادند. ظاهرا چون ممكن بوده كسي از پشت حمله كند و حق آبشان را ببرند، از اين دستارها استفاده مي كردند تا محافظي براي سرشان در برابر ضربه باشد.
تشخيص ويژه براي نقطه آببندي
آب قنات از سرچشمه كه جريان مي گيرد شن و خاك مسير را هم با خود مي آورد. اين شن ها به مرور باعث گرفته شدن و بستن مسير قنات ميشود. بستر رودخانه احتياج به تميز شدن دارد، در غيراين صورت براي سال بعد آبي به روستا و زمينهاي كشاورزي نمي رسد. اين لايروبي به نسبت بافت منطقه، زمانبندي خاص خود را دارد؛ در سراوان معمولا هر 2 يا 3 سال بهصورت كلي انجام ميشود و در زابل بهدليل آبرفتي بودن منطقه سالي يك بار. مگر اينكه سيل و خرابي در منطقه رخ دهد كه زودتر از موعد نياز به لايروبي پيدا كند. كار لايروبي كلي حدود 3ماه زمان مي گيرد. در شهر سراوان 3نقطه اصلي مشخص منشأ آب وجود دارد كه پيش از لايروبي آنها را مي بندند، آب كه به اندازه كافي در جوي ها كاهش يافت، كار لايروبي آغاز ميشود. تشخيص اين نقاط اصلي هم كار آساني نيست. 7سال پيش وقتي جوانان منطقه سراوان خواستند مسير آب را ببندند و كار لايروبي را آغاز كنند در تشخيص اين نقطهها اشتباه ميكنند و به مشكلي بزرگي برميخورند. آب در جوي ها كم نمي شده و قسمتي هم كه آب را بسته بودند دچار ريزش و خرابي ميشود، از سوي ديگر آب در مسير جمع شده و از جويها بالا مي زند... در نهايت وقتي به اين نتيجه ميرسند كه به تنهايي نميتوانند مشكل را حل كنند از پيران روستا چارهجويي ميكنند. پيران روستا به آنها گوشزد ميكنند كه سالهاي سال است كه آب از اين نقاط مشخص بسته ميشود و دلايل خودش را هم دارد، كسي نميتواند به زور اين مسيرها را عوض كند يا نقطه كور كردن آب را به دلخواه خودش تغيير دهد.
ملات ويژهاي كه ديگر نيست
كانال هايي كه آب قنات در آنها جريان دارد از روزگاران دير، ساروج بوده و هنوز هم هست. ساروج يكي از بهترين ملاتهاي سنتي ايران است كه در هر منطقه ويژه بافت همان جا درست ميشود. ملاتي عجيب است؛ آميزهاي از خاكستر، آهك، زرده تخممرغ، موي بز و چربي گوسفند و... كه در مناطق مختلف نسبت و شيوه مخلوطكردنشان فرق ميكند. در مركز شهر سراوان جايي هست كه 2قنات از روي همديگر رد ميشوند؛ اين قنات ها با ساروج، كانالكشي شده اند، 2متر اختلاف سطح دارند و با وجود اين، قطره اي از آب يكي به ديگري نشت پيدا نميكند. ساروج در بعضي از شهرها احيا شده، مثلا در يزد و گناباد هنوز قنات هايشان را با ساروج ميسازند. البته در خيلي از مناطق هم شيوه ساخت ساروج به فراموشي سپرده شده، مثلا در سيستان و بلوچستان ديگر كسي بلد نيست ملات ساروج درست كند. حالا ديگر ملاتي به نام سيمان، جاي ساروج را گرفته؛ ملاتي كه طبيعي نيست، براي بافت طبيعت منطقه مضر است و هرگز به طبيعت جذب نميشود.
حق آب، 2ميليون تومان
غير از دانستههاي تجربي براي لايروبي اين جوي ها، انجام دادن كار هم كار آساني نبوده؛ همتي بس والا مي طلبيد و روزها عرق ريختن. در گذشته آييني وجود داشت به نام حَشَر. براساس آن مردم در فصل بهار مي فهميدند كه لازم است با كمك همديگر جوي هاي منطقه را لايروبي كنند. سالها بعد وقتي سازمان آب تاسيس شد، آن آيين از بين رفت و كار لايروبي جوي ها بهعهده دولت افتاد؛ البته جوي ها ديگر هرگز با كيفيت گذشته لايروبي نشدند و اين باعث تغيير مسير آب در مناطق شد. با وجود اين، هنوز هم جاهايي هست كه سيستم لايروبي توسط خود مردم اداره شود و نيرويي كه از طرف دولت فرستاده ميشود بيشتر نظاره گر و كمكرسان اين همت جمعي است. لايروبي قنات در هر شهري داستان خودش را دارد؛ سراوان حدود 1300دهانه چاه دارد، هركدام از اين دهانهها به اسم شخصي است كه آب براي او بوده و به او ميرآب مي گويند. كسي كه دهانه آب به اسم اوست موظف است در اين لايروبيهاي سالانه شركت كند يا از جانب خود نيرويي بفرستد يا پولي در ازاي آن پرداخت كند. اين حق آب ميتواند توسط افراد فروخته شود، بهعنوان مثال در حال حاضر حق آب سراوان چيزي حدود يك تا 2ميليون تومان خريد و فروش ميشود.