علی شیرازی: حمیدرضا نوربخش اینک از معدود مدرسان دوره صداسازی به شمار می‌رود.

صداسازی دوره پیش نیاز آواز و ردیف آوازی است که قدمت تدریس آن به شکلی که مدنظر نوربخش- دست پرورده استاد شجریان - است؛ به زحمت به یک دهه می‌رسد. گفتگوی همشهری را با وی می‌خوانید:

علی شیرازی در سال‌های ابتدایی دهه هفتاد، استاد فرامرز پایور و گروهش آوازخوان جوانی را به دوستداران موسیقی معرفی کردند که خیلی‌ها او را شجریان آینده می‌نامیدند.

این جوان هرچند که در اندک زمانی توانست نام خود را به فهرست کم‌تعداد شاگردان تأیید شده قدیمی استاد شجریان اضافه کند؛ اما در سال‌های بعد با ورود پی‌درپی خوانندگان جوانی که همه آن‌ها به شیوه شجریان می‌خواندند؛ به یکی از ده‌ها خواننده این مکتب تبدیل شد.

با این وجود در دوره جدید نیز «حمیدرضا نوربخش» به صورتی دیگر نام خود را- حداقل در میان اهل فن- مطرح کرد. او اینک از معدود مدرسان دوره صداسازی به شمار می‌رود.

صداسازی دوره پیش نیاز آواز و ردیف آوازی است که قدمت تدریس آن به شکلی که مدنظر نوربخش- دست پرورده استاد شجریان- است؛ به زحمت به یک دهه می‌رسد.

این دوره آموزشی در وضعیت اخیرش محل مناقشه و بحث‌های فراوانی میان کارشناسان موسیقی و آواز بوده است. موافقان صداسازی آن را لازمه فراگیری ردیف و تولید صدای مطلوب می‌دانند.

در مقابل اکثر مخالفان، بدون آن که با اصل صداسازی مخالف باشند، معتقدند که اولاً صداسازی همواره به نوعی در دوره‌های آموزشی آواز وجود داشته و ثانیاً بیشتر خوانندگان قدیمی ضمن داشتن صداهای مستقل به خوبی و با کمترین نقص آواز می‌خوانده‌اند.

در حالی که امروز صداهای بیشتر خوانندگان جوان و میانسال ضمن داشتن شباهت به یک استاد، دارای معضلات و کمبودهای فراوانی هستند. با این پیش زمینه، نزد حمیدرضا نوربخش- از معتقدان پروپاقرص صداسازی به مفهوم جدید و مدرس شاخص این رشته- رفتیم. او با حوصله، صراحت و اعتماد به نفس بالا پاسخ پرسش‌های ما را داد.

ضمن این که باب بحث و گفت‌وگو در این زمینه همچنان باز است و مشارکت صاحب‌نظران در آینده می‌تواند به آسیب‌شناسی آواز ایرانی کمک شایانی بکند.

  • صداسازی یعنی چه؟

صداسازی را می‌توان به بدن سازی در ورزش تشبیه کرد؛ یعنی به نوعی انجام نرمش‌های مربوط به حنجره و این که هنرجوی آواز بتواند حنجره خود را پرورش دهد و تقویت کند.

منتهی صداسازی در مقوله‌های مختلف، تکنیک‌های متفاوتی را می‌طلبد. به طور کلی صداسازی یعنی افزایش قابلیت‌های حنجره و به فعل در آوردن قوه‌های نهفته در آن. این از معنی صداسازی با این تفاوت که در مثلاً هنر تئاتر، صداسازی معنا و تکنیک خاص خود را دارد.

همچنین در بازیگری برای سینما و گفتن دیالوگ‌ها یا در اپرا و آواز کلاسیک و از همه مهم‌تر آواز ایرانی، در هریک از این‌ها صداسازی مختص همان رشته است. منتهی این که صدا را با چه هدفی و برای چه منظوری می‌خواهیم بسازیم؛ موضوع فرق می‌کند.

  • آیا شما با صداسازی در مقوله‌های هنری دیگر مثل فن بیان هنرپیشه‌ها هم آشنا هستید؟

خیلی دقیق نه، ولی در حد مطالعه چرا.

  • شمه‌ای از تاریخچه صداسازی در ایران را بیان کنید.

این واژه نه خیلی جدید است و نه خیلی عجیب و غریب! گاهی که اسم آن بر زبان می‌آید؛ بعضی‌ها فکر می‌کنند مقوله تازه‌ای است یا مثلاً تازه از آسمان آمده و طبیعتاً یک عده‌ای جلوی آن موضوع می‌گیرند.

به نظر من شاید خوب طرح نشده باشد. اگر به خوبی و به صورت شفاف طرح شود؛ فکر نمی‌کنم کسی منکر الزام وجود آن شود و یا تصور کند که چیز تازه‌ای است.

می‌گویم این مقوله تازه‌ای نیست؛ چون بالاخره در گذشته هر کسی که می‌خواسته آواز بخواند؛ تمرین می‌کرده است. خوب آواز را که بدون تمرین نمی‌شود خواند.

این تمرین کردن همان صداسازی است. منتهی هیچ وقت به شکل مدون در نیامده است. شاید شکل تدوین شده آن نو و جدید به نظر بیاید.

در حالی که فکر می‌کنم که همه پیشینیان و قدما به آن توجه می‌کرده و آن را انجام می‌داده‌اند؛ حتی به‌طور ناخودآگاه. یعنی این که هرکسی که می‌خواسته آواز بخواند باید صدایش را آماده می‌کرده، وسعت آن را می‌سنجیده و در افزایش وسعت و قدرت آن می‌کوشیده است.

  • اما این که به عنوان پیش نیاز آموزش آواز و ردیف به آن توجه شود؛ متعلق به چه دوره‌ای است؟

فکر می‌کنم از این نظر، صداسازی تازگی داشته باشد. در مورد آموختن ساز هم فکر می‌کنم که در دوره قاجاریه به این صورت بوده که هنرجو سازی در دست می‌گرفت و نزد معلم از ابتدا درآمدی را با هم می‌نواختند.

بعد ردیف را خیلی دست و پا شکسته و به نرمی شروع می‌کردند تا کم‌کم هنرجو راه بیفتد. بعدها عزیزانی مثل وزیری و خالقی متدهای ساده‌ای را طراحی کردند که مثلاً ساز را چه‌گونه باید در دست گرفت و مضراب زدن چگونه است و چه و چه... به مرور انگشتان دست ورزیده و هنرجو آماده نواختن ردیف می‌شود.

خوب در آواز هم به همین شکل است. یعنی این که به جای آموزش درآمد شور یا ماهور به شکل ابتدا به ساکن به هنرجو، می‌آییم صدای او را پرورش می‌دهیم.

  • یعنی منظور شما این است که در قدیم که اکثر خوانندگان بی‌اشکال و کم اشکال می‌خوانده‌اند صداسازی کار کرده بودند؟

بعضی‌ها برحسب اتفاق صدایشان آمادگی لازم را دارد. یعنی از بچگی خوانده‌اند؛ مثل خود ما. خوب ما که از ابتدا صداسازی کار نکردیم؛ نه من و نه آقای شجریان. همین‌طور اول بم می‌خواندیم؛ زیر می‌خواندیم، چون قدیمی‌ها می‌گفتند صدا باید بم و زیر اجرا شود.

ما بر حسب اتفاق درست تمرین کرده بودیم و خیلی از خواننده‌ها به همین صورت درست تمرین کرده بودند. البته خیلی از قدیمی‌ها هم صدا داشته‌اند اما درست تمرین نکرده بودند و این اشکال در صداهایشان مشهود است.

  • نظر شما راجع به گروهی که به آموزش ابتدا به ساکن ردیف معتقدند و می‌گویند صدا را باید حین خواندن ردیف ساخت؛ چیست؟

در این صورت هنرجو از اول بسم‌الله و درآمد شور مجبور است ادای استاد را در بیاورد. اصلاً ادای خواندن ردیف را در بیاورد و ملودی را با یک زبان عجیب و غریبی بیان کند. آخرش می‌بینی که این کار نشدنی است.

در نهایت آن‌هایی که صدا دارند خوب وضعیتشان بهتر است و آن‌هایی هم که صدا ندارند؛ هیچ چیز به هیچ چیز! این طوری شد که در سال 1373 پس از پنج سال که دیدم این گونه تدریس کردن هیچ محصول خوبی در پی ندارد؛ کلاس‌هایم را تعطیل کردم، رفتم پیش استاد و عرض کردم که مشکل آواز این‌هاست.

بعد با آقایان کرامتی، شفیعی، رفعتی و جهاندار- که بعضاً می‌آمد و کمی دور افتاده بود- آمدیم و موضوع جلساتمان را صداسازی تعیین کردیم.

  • یعنی نزد استاد شجریان به نوعی به آسیب شناسی آواز ایرانی پرداختید؟

بله تقریباً از حدود سال 1372 تا 1376 یعنی به مدت چهار سال موضوع بحث‌های ما این مسأله بود. با هم می‌نشستیم و نکاتی را که به نظرمان می‌رسید مطرح می‌کردیم. استاد نظرشان را می‌دادند که مثلاً این‌طور باید شروع کنید.

بیشتر می‌گفتند که این کشش را این‌گونه باید اجرا کنید و این ویژگی‌ها را باید داشته باشد. مباحث دیگر هم مربوط به تحریر دادن بود.

  • یعنی نخستین بار خود استاد این دوره را برای شما گذاشت؟

بله.

  • همایون هم در آن کلاس‌ها حضور داشت؟

آموزش او هم، هم زمان با دوره ما بود. بعد از آن دوره من اولین نفری بودم که از سال 1377 شروع به تدریس صداسازی کردم و تاکنون نتیجه خوبی هم گرفته‌ام.

  • این 8 سال تدریس چه نتایجی در برداشته است؟

نتیجه‌اش این بوده که شاگردانم وقتی امروز در جایی دهانشان را باز می‌کنند و می‌خوانند؛ تحریرشان سرجای خودش است. وسعت و حد و حدود صدای‌شان را می‌شناسند. الکی داد و بیداد نمی‌کنند و جیغ و فریاد بی‌خودی نمی‌زنند.

به خوبی هم درک می‌کنند که وقتی مرد از دوره بلوغش گذشت و صدایش تثبیت شد؛ دیگر به آن صورت وسعت صدای او قابل افزایش نیست. فلان نت زیر را هم اجبار و الزامی نیست که همه بخوانند. یکی ممکن است بتواند؛ یکی هم شاید نتواند.

اما با کیفیت می‌توانیم جبران کمیت را بکنیم.

  • یعنی همان کاری که استاد بنان موفق به اجرای آن شد...

دقیقاً در صدای بنان کسی هیچ خلائی احساس نمی‌کند که کاش او سه پرده بالاتر را می‌خواند. ضمن این که از نظر زیبایی‌شناسی هم بسیار اثرگذار آواز می‌خواند. دیگر این که حتماً شنیده‌اید که با مرحوم ظلی تمرین می‌کرده و جای صدای او می‌خوانده است.

ولی وقتی به او می‌گویند که صدای شما در پرده‌های زیر خوش‌رنگ نیست می‌پذیرد. حالا نه این که نمی‌توانست اما حذر می‌کرد؛ چون زیبایی نداشت.

  • به نظر می‌رسد بنان از معدود خوانندگان صدساله اخیر است که وحدت رنگ و تنالیته صدایش در تمام نت‌هایی که اجرا کرده حفظ می‌شده است. چیزی که در بین خوانندگان فعلی تقریباً وجود ندارد...

ما هم با همین هدف کار را شروع کردیم. اما موضع‌گیری‌ها و مخالفت‌ها به تدریج شروع شد. سپس به نظرم آمد که این موضوع چون شکافته نشده با آن مخالفت می‌کنند. وقتی با آن‌ها صحبت کردیم دیدند یک چیز من در آوردی و عجیب و غریبی نیست.

حالا شاید حرف ما برای بعضی‌ها مقبولیت نداشت؛ اما صرف‌نظر از این که استاد شجریان براین مسأله صحه گذاشتند چون موضوع دو دو تا چهار تاست هر آدم عاقلی برآن صحه می‌گذارد

  • اتفاقاً اگر آنها ایرادی هم بگیرند؛ هیچ کسی در مقبولیت نظر و جایگاه استاد شجریان تردیدی به خود راه نمی‌دهد. تصور من این است که ایرادی که منتقدان وارد می‌دانند بیشتر در این نکته است که محصول صداسازی به معنایی که در این سالها رواج پیدا کرده بیش از آنکه خواننده‌ای باشد که بر صدای خود مسلط باشد در واقع مدل‌های درجه دو و سه و چهار و مقلدانی است که همه آنها یک جور و یک شکل می‌خوانند. یعنی اینکه سالهاست که قبل از اینکه کسی در جمع‌های خودمانی یا کنسرت‌ها شروع به خواندن کند، می‌توان حدس زد که چه جور صدایی دارد و چگونه می‌خواند.

ببینید، یکی از مشکلات این است که در واقع اینها صداسازی نکرده‌اند، اول تحقیق کنید که آیا به غیر از من کسی صداسازی تدریس می‌کند یا نه. من فکر نمی‌کنم که به جز من کسی کلاسی در این زمینه دایر کرده باشد که به قول فرمایش شما از صافی استاد شجریان گذشته باشد. نکته مهم اینکه بحث شناخت صدا و تدریس صداسازی بی‌تعارف کار هر کسی نیست.

تمرین‌ها و اتودهای آن هم اصلاً سخت نیست. اتفاقاً‌ خیلی هم ساده است و همه آنها را می‌شود در یک جلسه درس داد، حتی می‌توان همه را روی یک نوار منتشر کرد. اما مسئله مهم، بحث شناخت صداست.

یعنی به محض اینکه کسی دهانش را بازی می‌کند؛ بفهمی مشکلش در خواندن چیست و از آن مهم‌تر یعنی شناخت حنجره و بافت آن، دیگر اینکه هر کسی به محض اینکه می‌خواند من ایرادش را متوجه می‌شوم و به او تذکر می‌دهم، او هم می‌فهمد اشکالش همین است، این توانایی را من دارم.

خب، استاد شجریان که به مراتب بیشتر دارند و ایشان هم می‌دانند که من دارم و به من اجازه این کار را داده‌اند. اما مشکلی که شما می‌گویید؛ این است که وقتی ما فقط از صبح تا شب به نوار صدای استاد شجریان گوش بدهیم، دیگر فقط می‌توانیم ادای ایشان را در بیاوریم. آن وقت دیگر همه صداها شبیه هم می‌شود و شدند و این اتفاق افتاد. بعضی وقت‌ها هم به شکلی زننده!‌

خب، آقای شجریان فیزیکی مخصوص به خود دارد و از لحاظ جسمی، میمیک چهره، بافت حنجره، فضای دهان و اندازه سر او و آوازش بر این ویژگی‌ها و مختصات خوش نشسته است. اما اگر دیگری بخواهد ادای ایشان را در بیاورد، بعضی وقتها تمسخرآمیز و مضحک می‌شود.

یعنی آدم دقیقاً‌ می‌بیند که بعضی‌ها سعی می‌کنند فرم صورتشان را هم مثل ایشان در بیاورند!‌ اما در میان شاگردان چنین چیزی نیست. شما فقط یک نفر را نشان بدهید که از این نوع مشکلات داشته باشد. اصولاً‌ بعضی‌ها بافت حنجره‌شان به آنها اجازه نمی‌‌دهد تا مثل شجریان بخوانند.

اینها اتفاقاً‌ کسانی هستند که هنوز از مرحله صداسازی عبور نکرده‌اند. در صداسازی وظیفه معلم این است که به فلان شاگرد بگوید شما صدایت به شیوه استاد قوامی می‌خورد یا به دیگری بگوید صدای تو به شیوه استاد بنان می‌خورد، یعنی معلم باید توانایی هر حنجره را بیابد و به صاحب آن گوشزد کند.

نقاط ضعف و قوت صدا را به هنرجو بگوید و راه برطرف کردن ضعف‌ها را به او نشان دهد. اما وقتی که همه از صبح تا شب فقط به یک صدا گوش می‌دهند و فیلم اجراهای او را می‌بینند خب، اوضاع این طوری می‌شود دیگر...

  • یکی از معضلات موجود در بیشتر این صداها فقدان صدای بم شسته رفته و مطلوب است...

بله این در حالی است که بم‌خوانی جایگاه رفیعی در آواز دارد. تحریرهای این افراد به هیچ‌وجه سرجای خودش نیست و در فضای دهان به صورت «ها ها ها» اجرا می‌شود. این صداها در واقع به مشکلات اولیه و ابتدایی دچارند. صدای میانی‌شان به کنار، آنها در اوج مشکل صدادزده دارند و مدام رنگ صدا تغییر می‌کند.

اینها باید در صداسازی مشکلات خود را حل کنند. نه اینکه فکر کنیم و این طور جا بیندازیم که صداسازی این معضلات را به وجود آورده است!

  • آقای نوربخش، تعریف شما از تقلید چیست؟

یعنی طابق النعل بالنعل از روی کاری کپی‌کردن...

  • تقلید در هنر چه معنایی دارد؟

در هنر هم همین‌طور. یعنی اینکه شما یک کار یا اثر هنری را عیناً‌ کپی کنید. طبیعتاً‌ یادگیری هنر با تقلید شروع می‌شود.

  • تقلید در هنر تا کی باید ادامه پیدا کند؟

در دوره مصرف‌کنندگی هنرجو، تقلید هم هست. یعنی تا زمانی که مصرف‌کننده‌ایم باید تقلید کنیم. اما موقع تولید دیگر نباید به تقلید ادامه دهیم. منتهی در اینجا متخصصان چیزهایی را با هم خلط می‌کنند و آن اینکه به شیوه کسی آواز خواندن با تقلید از او باید فرق داشته باشد.

ببینید، تقلید یعنی اینکه عیناً‌ کپی بردارید. مثل فرم صدادهی و اجرای مو به موی جمله‌بندی تحریرها، یعنی اینکه هیچ چیز از مقلد در آواز وجود نداشته باشد. اما زمانی می‌رسد که انتخاب شعر آواز، جمله‌بندی‌ها و تلفیق آن با موسیقی هم مال شماست؛ اما بوی فلانی را می‌دهد. این دیگر تقلید نیست بلکه خواندن به شیوه آن شخص به شمار می‌رود.

مثل خواندن به شیوه استاد بنان که اگر آن را آنالیز کنید، مثلاً‌ ریتمش مال بنان نیست یا حداقل اینکه هست اما خواننده این هنر را داشته که نشسته و اینها را مثل یک اثر کولاژ کنار هم چسبانده و اجرا کرده است.

این کار مهر و امضای شخصی پیرو شیوه بنان را برخود دارد و دیگر نمی‌توان به او عنوان مقلد را اطلاق کرد. در واقع این مسائل است که مقداری با هم خلط می‌شود. در نهایت و گذشته از همه اینها ما در آواز چه کسی را داریم که عاری از همه کس، همه چیز آوازش متعلق به خود اوست.

این آدم آقای شجریان است. از هر نظر همه چیزش مال خودش است...

  • اتفاقاً‌ کسی ایرادی را به شجریان وارد نمی‌داند؛ بلکه ایراد را به کسانی می‌گیرند که به تقلید صرف از ایشان می‌پردازند. در حالی که خود ایشان هم در دوره‌هایی تقلید کرده‌اند؛ از بنان گرفته تا ایرج، اما همه این مراحل را گذرانده‌اند. اما مقلدان امروز گویی نمی‌خواهند یا نمی‌توانند دوره تقلید را پشت سر بگذارند...

هیچ کس نمی‌تواند به صورت صد در صد خودش باشد. در کار هنری همه این مسائل وجود دارد. ما وامدار گذشتگان هستیم و نمی‌توانیم از آنها جدا شویم. اتفاقاً‌ شیوه یعنی اینکه وقتی شما زمانی به شیوه فلانی آواز می‌خوانید بوی او را تداعی کنید.

اگر من فقط جمله‌بندی تاج را اجرا کنم؛ نمی‌شود شیوه تاج. زمانی شیوه تاج اجرا می‌شود که آواز من بوی تاج را هم بدهد. یعنی آنچنان نزدیک به او بخوانم که بافت حنجره او را هم تداعی کنم. شیوه به مجموعه اینها می‌گویند و نه فقط به جمله‌بندی صرف.

به نظر من اینکه ما مثل شجریان می‌خوانیم چیزی نیست که دقیقا‌ً به اراده ما بستگی داشته باشد و بتوانیم تاریخی را اعلام کنیم که تا آن روز به این صورت می‌خوانیم. گذشتن از این دوره اولاً‌ به هوش خواننده بستگی دارد و همچنین به تلاشی که او می‌کند.

اینکه یک نفر در رشته‌ای به بار بنشیند به مجموعه عواملی بستگی دارد که دقیقاً نمی‌توان گفت چه چیزهایی هستند. خواننده قاعدتاً‌ باید بعد از دوره مصرف‌کنندگی وارد دوره تولید بشود. منتها در این راه خیلی‌چیزها باید به آدم کمک کنند.

بعضی وقت‌ها عده‌ای بدشانسی می‌آورند. بعضی از صداها آن قدر به شخص نزدیک و شبیهند که شاید تا آخر عمر هم نتوانند از آن جدا شوند، مثلاً‌ آقایان هریس‌چی و قیطانچیان، به غیر از مرحوم ظلی، دو شاگرد برجسته استاد اقبال آذر بودند.

خب، ظلی از نظر صدا مستقل از اقبال بود؛ اما آن دو نفر دیگر بافت حنجره و صدایشان نزدیک به اقبال بود. گاهی تا آخر عمر حتی اگر همه عناصر صدای خواننده مستقل از یک استاد باشد؛ اما رنگ صدای او آن شخص را تداعی می‌کند.

با این وجود هر کس باید تلاش خود را برای استقلال صدایش بکند، من فکر نمی‌کنم که هیچ معلمی بر شباهت صدای شاگرد با خودش اصرار داشته باشد.

  • اما چیزی که تقریباً دارم نسبت به آن مطمئن می‌شوم؛ این است که تصور نمی‌‌کنم که هیچ یک از مقلدان شیوه شجریان روزی بتوانند مستقل از استاد بخوانند. آیا شما تاکنون به این موضوع فکر کرده‌اید؟

اتفاقاً‌ من راجع به این موضوع فکر کرده‌ام. به نظرم این طوری نیست. این مسئله تا حدودی به زمان نیاز دارد. به علاوه، یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین چیزهایی که به هنرمند کمک می‌کند تا کارش شبیه خودش بشود، ارائه اثر است.

  • یعنی حضور مداوم در بازار موسیقی؟

این به علاوه بازتاب‌هایی که در قبال آثارش می‌بیند. من تصور نمی‌کنم که به جز این راه دیگری وجود داشته باشد. حتی در مورد شخصی مثل استاد شجریان، یکی از آفت‌های زمانه ما این است که امکان کار مداوم وجود ندارد. امروز ما داریم با کسانی – خوانندگان قدیم- مقایسه می‌شویم که هیچ وقت امکانات آنها را نداشته‌ایم، دائماً هم باید محاکمه بشویم.

اول اینکه در دوره ما هیچ تریبونی برای آواز خواندن وجود ندارد. دوم اینکه وقتی ما کاری نمی‌کنیم، بازخوردی هم ندارد چه طور باید انتظار درخشیدن داشته باشیم و صددرصد هم خودمان باشیم، در دوره گل‌های رادیو آقای شجریان و دیگران موظف بوده‌اند که ماهی یکی دو آواز تحویل دهند.

یعنی تا این آواز تمام شد باید می‌رفتی سراغ اجرای آواز بعدی. دائم پخش و تحلیل می‌شد. تازه با آن امکانات، پانزده سال کشید تا شجریان شد استاد شجریان! باید همه این مسائل را در نظر بگیرید و بعد ما را محاکمه کنید!‌ به علاوه اینکه در هیچ زمانی هیچ کسی مثل شجریان به این صورت بر آواز سیطره نداشته تا همه نگاه‌ها به او دوخته شده و تا این حد تأثیر‌گذار باشد.

  • اما امروز تقریباً‌ بیشتر معلمان آواز در حال تدریس شیوه شجریان هستند. در این بین آیا فکر نمی‌کنید که شیوه‌های دیگر به مرور از بین می‌روند؟

من اصلاً ‌‌تدریس این شیوه را در بوجود آمدن این شرایط دخیل نمی‌دانم. این اقبال به شجریان بیشتر به دلیل جذبه‌ای است که ایشان دارد. در طول تاریخ هیچ وقت اتفاق نیفتاده که یک آدمی این‌قدر جاذبه داشته باشد.

شما ببینید، الان نه تنها در هنر موسیقی بلکه در میان هنرمندان دیگر هم معدل هنر ایرانی شجریان است. حتی چهره‌های سینمایی هم به اندازه ایشان مقبولیت ندارند. هیچ آدمی را در هیچ رشته‌ای نمی‌توان با شجریان مقایسه کرد.

اینها مجموعه‌ای است که همه را می‌کشاند به سمت ایشان، به ویژه آوازخوانان را.

  • به عنوان یک مدرس و محقق رشته صداسازی، نظرتان راجع به کیفیت صدای آقای افتخاری چیست؟

وقتی که ایشان به شیوه خودش می‌‌خواند، از نظر صداسازی هیچ ایرادی بر صدایش وارد نیست، تنها زمانی که به شیوه ایرج می‌خواند، تحت تأثیر او، مقداری از صدای خودش فاصله می‌گیرد.

برچسب‌ها