پنجشنبههایی که بر دوچرخه سوار میشویم و یک هفته پدال میزنیم و باز پنجشنبهای دیگر و دوچرخهای تازه از راه میرسد.
آن سوی برگهی امتحان روزهای بسیار گرمی پنهان شده بودند که بوی خوشی میدادند.
نمیدانم شاید روزهایی که پیش روی ما نوجوانان است، شبیه هندوانهای باشد که به شرط چاقو میخریم و قرمز قرمز درمی آید.
باز تابستان، باز دوچرخه و باز خودکار...
به تلافی روزهای سختی که در زمان امتحانات داشتیم و به تلافی ایدههای داستانی که در ذهنمان خلق شد و به روی کاغذ نرفت...
من پشت آخرین برگهی امتحان عکس دوچرخه را در قاب تابستان و روزهای خوش دیدم.
بهنام عبدالهی از تبریز