آیا فقط چیزی را که به دردبخور باشد در حافظه نگه میداری یا همهچیز را؟ شاید هم اصلاً میانهای با حافظه نداری و همیشه باید کمک بگیری؟
برای اینکه بهتر خودت را بشناسی، بد نيست پاسخدادن به این پرسشها را تجربه كني:
1. کدام صندلی را در هواپیما انتخاب میکنی؟
*صندلی وسط. گرم و نرم و در میان مامان و بابا.
+صندلی كنارراهرو، تا به موقعیت و مهمانداران مسلط باشی.
# صندلی کنار پنجره. برای لذتبردن و کشف منظره از آسمان.
2. پدر دوباره عینکش را گم کرده است...
+توی اتاق خواب، کشوی اول کمد، کنار جعبهي کفش؛ عینکش را آنجا دیدم.
*باید برایش یک بند مخصوص بخرم، تا همیشه به گردنش آویزان باشد و اینقدر آن را گم نکند.
# کدام عینکش؟
3. کدام حیوان را بیشتر دوست داری؟
# کوسه
+ شاهین
* خرگوش
4. کدام برنامهی تلویزیونی را نگاه میکنی؟
+ جدول برنامههای در حال پخش را نگاه میکنی و اگر هیچکدام را دوست نداشتی یک فیلم میگذاری.
* یک مسابقهی تفریحی.
# یک مجموعهی جذاب پلیسی پر از معما.
5. معلم ریاضیات امروز یک لباس جدید پوشیده است...
* واقعاً؟ چه جالب!
# چه خوشسلیقه، این لباس به او میآید.
+ دقیقاً شبیه لباسی است که تن همسایه دیدی، اما رنگ لباس همسایه کمی روشنتر از این بود.
6. یک نفر در خیابان به تو سلام میکند!
# با کمی تردید جوابش را میدهی و به خودت میگویی او را در این لباس نشناختی.
*جوابش را میدهی اما نمیدانی کیست.
+ او همکار جوان پدرت است که سه سال پیش به خانهتان آمده بود.
7. قبل از خواب...
*چشمانت را میبندی و منتظر میشوی تا خوابت ببرد.
+ امروز بعدازظهر به موزه رفته بودی. با فکر موزه و اشیاي زیبایش به خواب میروی.
# چشمانت را به سقف میدوزی و با اشکالی که در چشمانت بهوجود میآید به خواب میروی.
8. يكي از دوستان قديميات را بعد از پنج سال ميبيني:
+ بينياش را عمل كرده!
# تغيير كرده، حتماً جراحي زيبايي انجام داده است.
* كمي عوض شده ولي من شناختمش!
+يك شرلوك هلمز واقعي!+
تو نوهی عمهی همسایهی طبقهی اول را هم میشناسی. دست خودت نیست تو با چشم یک شاهین به همهچیز نگاه میکنی. هیچ يك از جزئیات را از دست نمیدهی و دیگران همیشه از دقت و تیزبینیِ تو تعریف میکنند.
با این حال همین ویژگی گاهی ممکن است اطرافیانت را بترساند. شاید لازم نباشد اینقدر روی دیدههای روزمرهات انرژی بگذاری و بهتر باشد کمی ذهنت را آزاد بگذاری تا خلاقیت از این دیدهها بیرون بزند.
#نگاه هدفدار!#
تو اطرافت را نگاه میکنی و حواست جمع است. اما فقط در آنچه لازم باشد تیزبین میشوی. در بقیهی مواقع انرژی زیادی از چشمانت نمیگیری.
اين خیلی هم خوب است. بهخصوص که ذهن تو طبقهبندی شده است و میداند کدام قسمت جای کدام چیز است و لازم نیست برای پیدا کردن یک چیز کوچک تمام قفسههای ذهنت را بههم بریزی.
با این وصف، همین خصوصیت نیز گاهی باعث میشود جای مسائل مهم با مسائل جزئی عوض شود و وقت زيادی برای چیزی بگذاری که بیهوده است.
گاهی باید از دقت فقط در یک چیز کم کرد و انرژی را روی موقعیت بهطور مساوی تقسیم کرد تا هیچ نکتهی مهمی از دستمان در نرود.
*خيال يعني دنيا !*
دنیا برای تو بیشتر از اینکه بیرون باشد، در درونت گسترده شده است. چندان توجهی به اطرافت نداری و البته این خصوصیت را دوست داری. چون کمی مرموز بودن همیشه دیگران را جذب میکند و این راز جذابیت توست.
با اين همه، اما لازم است گاهی از لاک خودت بیرون بیايي و اجازه بدهي تصوراتت گشتی در دنیای واقعیت بزنند. نگران نباش، نه فقط چشمهی خلاقیتت نمیخشکد، بلكه پربارتر هم میشود!