بیماریهای روانی که مرزهای ناشناختهای دارند و گاه به یک افسردگی معمولی یا مقطعی تعبیر میشوند از این نوعند، در همین زمینه با سعید آزادی مشاوره خانواده گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
- آقای آزادی! برخی اختلالات روحی و روانی در بین مردم شایع است که بسیاری آنها را نوعی افسردگی معمولی میدانند و قادر به تشخیص نوع بیماری و نیز میزان شدت وحدت آن نیستند. به نظر شما اشکال حاد و عادی این قبیل بیماریها چگونه قابل تمیز و تشخیص است؟
بیماری مزمن روانی، بیماری است که مدت زمانی طولانی از آن گذشته باشد. شیوع بیماری در ابتدا مشهود نیست و با یکسری علائم اولیه همراه است که قابل تشخیص نبوده و از اینرو خانوادهها به دلیل عدم آگاهی از تشخیص این علائم با بیمار به شیوههای مختلفی برخورد میکنند.
بعضی فکر میکنند فرد دارد دوران بلوغ را سپری میکند این رفتار اقتضای سن اوست یا اینکه «کارش را از دست داده و بیکار است.» همچنین برخی میگویند «هواهای دوران جوانی است ازدواج کند خوب میشود.»
این توجیهات، غالباً خانوادهها را غافل از توجه به علائم و نشانههای بیماری میکند و زمانی که علائم به بالای 2سال برسد منجر به بروز رفتارهایی خارج از نرم و هنجارهای اجتماعی خواهد شد، یعنی بیماری با گذشت زمان رو به مزمن شدن پیش رفته است، و درمانهای کوتاه مدت کمک موثری به بیمار نمیکند.
- چه اتفاقی میافتد که این نوع بیماریها به سمت مزمن شدن پیش میروند؟
باید توجه داشته باشیم وقتی بیماری روی خط مزمن شدن پیش میرود به مفهوم آن است که بیمار نیاز به بستری شدن در مراکز درمانی یا بیمارستان دارد. اما، از جمله انواع عمده این بیماریها که میتوان اختلالاتی نظیر اسکیزوفرنی، مانیک (پرسیو)، اختلالات خلقی و سایر بیماریهایی که عملکرد و فعالیتهای روزانه فرد را مختل کرده، بطوری که بیمار قادر نیست مثل سایر مردم عملکرد درستی در فعالیتهای روزمره خود داشته باشد را نام برد.
بروز علائم و رفتارهای تکانشی، به همراه افکار خودکشی، ایجاد درگیری با دیگران، خدشهدار شدن رابطه فرد با اطرافیان، ترک تحصیل و حتی روی آوردن به مصرف موادمخدر نیز از نشانههای بارز این بیماران است. از شایعترین این بیماریها که در جامعه با آن مواجه هستیم اسکیزوفرنی است که در قدیم به آن جنون جوانی گفته میشد.
- تاکید شما بر بیماری اسکیزوفرنی به عنوان شایعترین نوع بیماری مزمن روانی است. علامتهای این بیماری چیست؟
علامت بارز بیماری مزمن روانی از نوع اسکیزوفرنی عبارت است از تحلیلگرایی، افکار فلسفی مآبانه و آمارگرایانه، پایین بودن سطح عاطفه،بریدن از همه چیز و همه کس به طور ناگهانی، عدم خوشحالی و خرسندی، داشتن صورتهای خشک و قالبی و حتی عدم گرایش به جنس مخالف و یا اظهار انزجار در دوران بلوغ که تمایل به جنس مخالف امری کاملا طبیعی و بدیهی است.
همچنین جنونهای مقطعی و علاقه به کارهای خطرناک بدون ابراز گناه و پشیمانی، بینظمی و عدمتوجه به بهداشت و نظافت خود در آنها دیده میشود. گفتن حرفهایی عجیب و غریب مثل این عبارت«کسی به من دستور داده فلان کار را انجام دهم»یا « من با فضاهایی یا عوامل خارجی در ارتباطم.» از این افراد شنیده میشود.
نکته حائز اهمیت عوارض جانبی این بیماران روی آوردن به اعتیاد است. چه بسا آنان با مصرف موادمخدر بیماریشان آشکارتر میشود. فرد ظاهرا زندگی میکند آن هم با علائمی که ذکر شد اما، وقتی دچار سوءمصرف موادمخدر میشود، به دلیل تغییرات شیمیایی که مصرف مواددر فرد به وجود میآورد بیماری به سرعت رشد خواهد کرد.
- با توجه به آنچه که بدان اشاره کردید آیا چنین بیمارانی به وضعیت حاد خودآگاه هستند و در صورت آگاهی تمایل به درمان نشان میدهند؟
به طور قطع مقاومت از طرف بیمار ایجاد میشود، چرا که اغلب آنها بینشی نسبت به بیماری خود نداشته و نمیپذیرند مشکل دارند و از رفتن نزد متخصص اجتناب میکنند و هنگامی که از طرف خانواده به مراکز بستری (ویژه بیماران مزمن روانی) ارجاع داده میشوند بیشترین مقاومت صورت میگیرد.
خانوادهها، اغلب در ارجاع بیماران به مراکز فوق بیشتر به درمان سرپایی بسنده میکنند و بیمار نیز به دلیل عدم همکاری و استفاده نکردن از داروها، در روند درمان اخلال ایجاد میکند، اما وقتی بیمار رفتارهایی توأم با علائم ضداجتماعی بروز میدهد، مداخله مراجع قانونی انتظار دادگاهها را به دنبال خواهد داشت. درچنین مواقعی چنانچه پزشکی قانونی بیماری فرد را تائید کند او به بیمارستانها و یا مراکز خاص انتقال مییابد و حداقل 6 ماه باید تحت درمان قرار گیرد تا به مرز سلامت برسد.
- چه برنامه و استراتژی برای درمان و پیشگیری از این قبیل بیماریها وجود دارد؟
متأسفانه ما، هیچ برنامه خاصی در این زمینه نداریم. مراکز بیماریهای مزمن فقط از طریق تبلیغات آنهم بهطور گسترده خود را به مردم میشناسانند. در فرهنگ ما مردم اغلب با «سیستم انکار» با این نوع بیماری برخورد میکنند و باور ندارند که این موضوع میتواند، به تدریج تبدیل به یک معضل خانوادگی یا اجتماعی شود.
رسانهها نقش بهسزایی را میتوانند در آگاهسازی ایفا نمایند اما متأسفانه در برنامههای مجموعههای تلویزیونی، با نمایش این بیماران در قالب طنز و یا سرگرمکننده نه تنها کمکی به اطلاعرسانی مردم نمیکنند بلکه این عدم آگاهی به تثبیت رفتار غلط خانواده با بیمار و عدم درمان به موقع منجر میشود!
جامعه ما، بیماری روانی را یک موضوع کاملاً مجزا از بیماریهای دیگر میدانند، و بیشتر با دید اخلاقی به آن نگاه میکنند تا علمی! در نتیجه اقامت 2 الی 3 ماهه بیمار در مراکز خاص را برای درمان بیماران خود کافی میدانند.
با توجه به این اوصاف انتظار میرود دولت و سازمانهای مسئول همانگونه که در خصوص بیماریهایی چون پیشگیری و درمان اعتیاد، هپاتیت و ایدز اطلاعرسانی و اقدام میکنند، در مورد این بیماری نیز اطلاعرسانی کنند و به از بین رفتن قبح این بیماری کمک کنند و تضاد بین فکر و رفتار خانوادهها را با فرهنگسازی از بین ببرند. در مجموع برای جلوگیری از هرز رفتن زمان و هزینههای اقتصادی، مداخله سازمانهای دولتی ذیصلاح بسیار مؤثر و شایسته خواهد بود.
- آیا تا به حال اقدامی از طرف سازمانها و ارگانهای مسئول در این زمینه صورت گرفته است؟
برای چنین بیمارانی به طور دقیق تکلیفی مشخص نشده است، در جامعه ما چون جوامع دیگر دنیا، حمایتهای دولتی مثل امکان آموزش در مراکز خاصی برای آنها فراهم نشده، آموزش در مراکز خصوصی نیز به علت هزینههای بالا و عدم توانایی مالی خانوادهها با بیمیلی تنها از سوی برخی خانوادهها دنبال میشود. این در حالی است که در جوامع دیگر مراکز آموزشی به طور نیمهوقت با حمایت و تمهیدات دولت فراهم شده است که توانسته کمکهای لازم را به بیمار و خانوادهها ارائه دهد.
- آنچه تا به این جا گفتید در تقابل خانواده و بیمار بود، اما نقش و وظیفهای را که خانواده میتواند در بهبودی بیمار خود داشته باشد چیست؟
خانوادهها باید بدانند مصرف دارو تنها به طور کوتاهمدت برای بهبودی بیمار مؤثر است و اگر چه مصرف مرتب دارو توسط بیمار از ضروریات است، اما در کنار آن باید به رواندرمانی بیمار به اندازه درمان دارویی اهمیت بدهند. تأکید میکنم ازدواج برای این بیماران باید با رعایت شروطی انجام شود. مثلاً فردی که قرار است با بیمار ازدواج کند باید از علائم بیمار آگاه شود و به وی اختیار تام در نگهداری اموال و فرزندان را بدهد. البته قبل از بچهدار شدن حتماً باید آزمایشات ژنتیکی انجام شود.
درصورت طلاق، بیمار حتماً باید تحت کنترل یک متخصص باشد تا روند بیماری کنترل شود. بیمار بایستی از محیطهای پراسترس دور بوده و نیز از گماشته شدن به کارهای سنگین منع شود. در آخر مهم است بدانیم که سرپرستی مسائل مالی و حقوقی بیمار را باید یک فرد نزدیک عهدهدار شود. همچنین تأکید میکنم که برقراری روابط اجتماعی به روند بهبودی بیمار بسیار کمک میکند.