همشهری آنلاین _ الهه کفایتی: اینجا زمان کند میشود، میایستد، باز میگردد... تاریخ تداعی میشود بر تابلو آبیرنگی که رویش نوشته: «کوچه ارباب جمشید». به این تکه از خاک دامنگیر تهران با چشم تماشا که نگاه کنی، الماس در خاک خفته میبینی. گوش جان که باز کنی، نوای خاطره از چهار جهتش میشنوی و دل که بسپاری، درخت خشکیده ارغوانش را بیتاب گل دادن مییابی.
حالا اگرچه سالها از آن زمان که کوچه ارباب جمشید برو و بیایی داشت، گذشته و از آن کوچه پر تردد، گذرگاه خلوتی بهجا مانده، سوت و کور و بیهیاهو، اما ساختمانهای آن هنوز رد پای معماری عهد قاجار و پهلوی را در خود دارند و قدم به قدمش بناهایی دیده میشود که در هر خشت آن هزاران خاطره نهفته و بخشی از تاریخ و سرگذشت این کوچه و محله را رقم زده است.
کوچه ارباب جمشید، سالها پیش از گسترش بیحساب و کتاب و افسارگسیخته تهران، در زمان ناصرالدین شاه، شمالیترین نقطه تهران محسوب میشد و در نقشههای عبدالغفار (دانشمند، منجم و نقشهبردار تهران در دوره قاجار) جزئی از باغهای ظهیرالدوله بوده است. با تغییرات کالبد شهری، از دوران قاجار تا پهلوی اول، کمکم باغها به بافت مسکونی تبدیل شد و به مرور زمان تغییرات بیشتری به لحاظ شهری، معماری و اجتماعی در آن هویدا شد. با وجود همه این تغییرات، کوچه ارباب جمشید فرم اصلی خود را حفظ کرده و بناهای ارزشمندی را در خود جای داده که بخشی از هویت تهران قدیم شدهاند.
در نخستین گامها و نخستین نگاههایمان به کوچه ارباب جمشید، بناهای آجری دو و سهطبقهای را شاهدیم که دارای تناسب معماری و قرینگی هستند و گویای حرکت معماری از خانههای حیاط مرکزی به معماری مدرن. اما هرچه پیش میرویم، با تنوع معماری بیشتری مواجه میشویم. در اواسط کوچه، به تقاطعی برمیخوریم که از قدیم به میدانگاهی یا میدانچه معروف بوده است. با مستنداتی که از نقشه تهران قدیم به دست آمده، مشخص شده که این میدانگاهی قدمتی حدود ۲۰۰ سال دارد. در ضلع جنوب غربی آن، ملک بزرگی دیده میشود که شاخ و برگ درختان خزانزده حیاطش زینتبخش کوچه ارباب جمشید است. اینجا منزل جمشید جمشیدیان، تاجر زرتشتی، معروف به ارباب جمشید بوده است.
او که در سال ۱۲۲۹ در شهر یزد متولد شد، از یازدهسالگی مشغول به کار شد و در بیستسالگی برای خودش تجارتخانهای راه انداخت و به تجارت لباس و پارچه و منسوجات مشغول شد و سپس به صرافی و بانکداری پرداخت. بدینترتیب، در سی و پنجسالگی از تجار معروف تهران شد و به واسطه خدمت به مردم و بذل و بخشش به نیازمندان، بلندآوازه و نکونام شد. از کارهای خیریه او میتوان کتاب مفصلی نوشت. از رسیدگی به مستمندان و اطعام فقرا و ساخت مدرسه بگیر تا کمک به برگزاری مراسم عزاداری سیدالشهدا(ع) و تعمیر تکایا و پرداخت هزینه درمان نیازمندان.
ارباب جمشید، بهعنوان نخستین نماینده زرتشتیان، به مجلس راه پیدا کرد و همچنین از بنیانگذاران بانک ملی ایران بود و بسیاری از مردم به اعتبار خوشنامی او در بازار، سرمایه خود را به این بانک سپردند.
سرانجام، ارباب جمشید گرفتار توطئه رقبای خود، بانک شاهی انگلیس و بانک استقراضی روس، شد و اعلام ورشکستگی کرد. او اگرچه بخش زیادی از ثروتش را از دست داد، ولی بر خلاف برخی از ادعاها هرگز فقیر نشد. شاهد این کلام آنکه منزل شخصیاش به مساحت چند هزار متر، همچنان در همان محله پا برجا و در اختیار وارثان است. نام این کوچه، یادگاری است از این مرد نیکسرشت که حالا بخش مهمی از هویت محله ارباب جمشید را در خود دارد.
- ستونهای ۱۵۰ ساله
اما آنچه که بیش از خانه ارباب جمشید نظرها را به خود جلب میکند ساختمان سه طبقه روبهروی منزل ارباب جمشید، در ضلع شمالی میدانچه است که تابلو «اتحادیه صنف خیاطان» بر آن خودنمایی میکند. این بنا که معماری آن به دوره پهلوی اول بازمیگردد، روزگاری متعلق به حسنخان معتضدی بوده است و مدتی نیز بهعنوان استودیوی فیلمسازی از آن استفاده میشده است. از جمله تزیینات و ویژگیهای معماری بنا، پلکانهایی با سقف مضاعف و لبه سیمانی بالای پنجرههاست. گرهچینی درها و شیشه رنگی پنجرهها بوی اصالت معماری ایرانی را دارد. الهام کاویانی، کارشناس معماری، در خصوص این بنا میگوید: «در جبهه جنوبی هر طبقه از این ساختمان، یک ایوان قرار گرفته و پوشش بام آن شیروانی است. طبقه اول آن همچنان بهصورت سابق باقی است، ولی در طبقه دوم و سوم در طول سالهای مختلف تعمیراتی صورت گرفته است. بازشوهای این بنا از جنس چوب و فرم بعضی از بازشوهای کوچه، دایرهای اجرا شده است.»
اما آنچه بیش از اینها نظر بیننده را جلب میکند، ۶ ستون کار گذاشتهشده جلو این عمارت است. این ستونهای چدنی، با قدمتی بیش از ۱۵۰ سال، بقایای بهجامانده از ۵۲ ستون عمارت قشلاقی دوستمحمدخان معیرالممالک (داماد ناصرالدین شاه) در روستای مهرآباد (محدوده فرودگاه مهرآباد کنونی) است. دوستمحمدخان که ساخت این ستونها را به شرکت ولتر فرانسه سفارش داده بود، از بد روزگار ناچار به از دست دادن عمارت قشلاقیاش میشود و این ۶ ستون پس از تخریب آن عمارت، زینببخش این بنا در کوچه ارباب جمشید میشوند.
این ستونها بهصورت جفتجفت تزییناتی در قسمتهای پایه، بدنه و سرستون دارد و در قسمت پایین ستونها کتیبهای دیده میشود که نام شرکت سازنده (شرکت ساخت مبلمان شهری، ولتر) و نام دوستمحمدخان معیرالممالک بر آن حک شده. در حال حاضر این ستونها ترک خورده و در حال تخریبند و آثار دوده آتشی که توسط رهگذران در پای ستونها روشن شده، بر آنها سیاهی میزند. ستونها نیاز به مرمت، تعمیر و بهسازی دارند تا همچنان سر پا بمانند و همچون نگینی بر انگشتری کوچه ارباب جمشید بدرخشند.
کاویانی در خصوص لزوم محافظت و نگهداری از این ستونها میگوید: «این ستونها در دورههای مختلف، مثل دیگر المانهای شهری از جمله نردههای شهر، رنگآمیزی شده و آسیب زیادی دیدهاند. مرمت این ستونها یک پروژه مرمت فلزات کهن است. باید درجه سختی چدن توسط آزمایشگاه تشخیص داده شود و توسط کارشناسان باتجربه مرمت بهسازی شود و از تخریب آن جلوگیری کنیم.»
گفتوگو با ساکنان قدیمی
حال کوچه ارباب جمشید خوب نیست
باور کردنی نیست، اما کوچه ارباب جمشید با این حجم از شکوه و زیبایی، آنچنان مهجور افتاده که دیگر بهجز اهالی محل، کمتر کسی آن را به یاد میآورد. بناهای ارزشمند آنگویی محکوم به سرنوشت ایوان مدائن شدهاند و کوچه به تسخیر تولیدیهای کیف و کفش و پوشاک در آمده است. در این خصوص پای صحبت اهالی محل نشستیم و نظرشان را جویا شدیم.
- اینجا گذر فرهنگی شود
علی صادقی، از قدیمیهای کوچه ارباب جمشید، میگوید: «۸۰درصد عمرم را اینجا بودهام! اینجا پررونق و پررفت و آمد بود! حالا نگاه کنید! انگار خاک مرده پاشیدهاند! شیشهها و معماری بناها را نگاه کنید! ما دلمان نمیآید به آنها دست بزنیم. اینجا باید مکان فرهنگی شود. اقامتگاه بومگردی شود. قدمگاه شود. زمستان همه کوچه را گل میگیرد و تردد سخت میشود. حال کوچه ارباب جمشید خوب نیست! هیچکس هم رسیدگی نمیکند.»
- این کوچه از سکه افتاده است!
محمد شمسایی را همه قدیمیهای این محل میشناسند. کارشناس فرش ایرانی است و بیش از ۵۰ سال است که در کوچه ارباب جمشید فرشفروشی دارد. نشسته میان نخها و شانه میکوبدبردار قالی و دور تا دورش، رنگ به رنگ فرش ایرانی است، میگوید: «آن روزهای کوچه ارباب جمشید، با این روزها قابل مقایسه نیست! من همانوقتها هم فرشفروشی داشتم. این کوچه پر رفتوآمد بود. ماشینهای مدلبالا میآمدند. قدم به قدم فیلمبرداری بود. اما حالا سالهاست این کوچه از سکه افتاده است. شمسایی همانطور که در یک دستش قلاب قالیبافی است، با دست دیگرش به کوچه اشاره میکند و میگوید: اینجا چالههایی است که اگر ماشین در آن بیفتد، خرد میشود! باید به اینجا رسیدگی کنند، چهارگوشه میدانگاهی را گلکاری کنند، سنگفرش کنند، مگر اینجاچی از خیابان سی تیر کم دارد؟»
شمسایی که به سبب تجارت فرش، تجربه سفر به خارج از کشور را دارد، میگوید: «من به اروپا رفتهام! پاریس رفتهام! کوچههایی مثل اینجا را خیلی قشنگ درست میکردند. توریستها میآمدند، میدیدند و لذت میبردند. آنجا را که میدیدم، حسرت میخوردم چرا به محله ما رسیدگی نمیشود. اینجا اگر توریست بیاید، پایش در پیادهرو پیچ میخورد. پلهای آهنی شکستهاند. تا حالا بارها و بارها پای مردم داخل این پلها رفته و آسیب دیده. شهرداری تا به حال چندین بار وعده داده این کوچه را مرمت و احیا کند، اماترتیب اثر نداده است! هرچه از بیمهری به این کوچه بگویم، کم گفتهام!»
اهالی محله ارباب جمشید، اگرچه به زبان گلایه داشتند و از جفاهای رفته به این محله گفتند، اما انگار مثل شازدهکوچولو، اهلی گلشان شدهاند! عشق و عرق دارند به این محله و برخی از آنها با وجود تمکن مالی و امکان مهاجرت به مناطق دیگر شهر، تمایلی به ترک این کوچه ندارند و هوای محلهشان را عاشقانه نفس میکشند.
- میخواهم نام محله زنده بماند
محمد مروی، از اهالی کوچه ارباب جمشید، جوان است. سنش قد نمیدهد به آن سالها، اما از ارادتش به تاریخ این محله همین بس که میگوید نام تعمیرگاه موتورسیکلتش را ارباب جمشید گذاشته است تا اگر روزی اسم کوچه تغییر کرد، بتوانم نام و یاد محله را زنده نگه دارم.