همشهری آنلاین _ سحر جعفریان: اتوبوسهای بزرگ و رنگارنگ، یکی پس از دیگری وارد یا خارج میشوند. شاگرد شوفرها با پافشاری بیشتر از گذشته به عابران ساعت و مقصد حرکت اتوبوسها را گوشزد میکنند و عابران اغلب بیتفاوت راه خودشان را میروند. کمی بعد، به سکوهای توقفگاهی اتوبوسها که میرسم، رفت و آمدها بیشتر و صداها متعددتر میشوند. سراغ راننده بانو و البته نمونه پایانه را از جوان چمدانبری که شتابان در حال گذر است، میگیرم.
سمت راست را نیمنگاهی میاندازد و میگوید: «آنجاست؛ کنار اسکانیا ویآیپی سفید رنگ». به سمت «راحله نجفی» ۴۰ ساله و با اصالت «کرد» قدم برمیدارم. ۵ سال است که راننده اتوبوسهای بین شهری است و مردانه در این حرفه سخت، کار میکند. بانو نجفی در حال بدرقه مسافرانی است که حدود ۹ ساعتی را از لنگرود تا تهران مهمانش بودهاند. جلو میروم و خود را معرفی میکنم. گرم و گیرا احوالپرسی میکند و میخواهد تا پیش از ساعت حرکتش، گفتوگویمان را آغاز کنیم.
داخل اتوبوس میشویم. همین که بر صندلی راننده تکیه میزند با آن ته لهجه کردیاش میگوید: «به محل کار من خوش آمدید.» صحبتهایش را با موضوع علاقه فراوانش به رانندگی با خودروهای سنگین آغاز میکند و میگوید: «14 سال داشتم که با دیدن خودروهای سنگین وتریلی به هیجان میآمدم و گمان میکردم پشت فرمان یکی از آنها نشستهام و دل به جاده دادهام.
به خانوادهام که از این علاقهمندی میگفتم، اغلب جدی نمیگرفتند. چون اصلاً فردی از خانواده و اقوام به این حرفه مشغول نبود و از سویی آن را مناسب یک خانم نمیدانستند. آنقدر با قدرت به این شغل فکر کردم که انگار قانون جذب کار خود را کرد و همسرم که راننده ترانزیت و اتوبوس است، به خواستگاریام آمد. سالها گذشت و اوایل دهه ۷۰ نخستین گروه از بانوان در این حرفه بهصورت رسمی فعالیت خود را آغاز کردند و من با دیدن آنها مصممتر شدم. پس از مدتی توانستم همسرم را نیز متقاعد کنم که گواهینامه پایه یک را بگیرم. اغلب اوقات با او راهی جاده میشدم تا هم تنها نماند و هم به قول معروف فوت و فن کار را یاد بگیرم. تقریباً ۴ سالی بر همین منوال گذشت.»
- یک شغل پر خطر و کمدرآمد
این بانوی راننده ادامه میدهد: «در حال حاضر، نزدیک به ۵ سال است که با یکی از تعاونیهای مسافربری پایانه آزادی همکاری میکنم. پیش از کرونا اوضاع مسافرگیری در تعطیلیها و مناسبتها خوب بود. آخر هفتهها مبلغی دستمان را میگرفت. اما اکنون که برای کنترل شیوع کرونا و محدودیتهای شهری و بین شهری تعداد مسافر کم شده است، برای همین همان درآمد پایین هم نصیبمان نمیشود. گاهی روزانه ۱۸ ساعت رفت و برگشت (اگر راننده دوم نداشته باشیم) پشت فرمان هستیم و خطراتی مانند جادههای نامناسب، دوری از خانواده، خواب محدود، رانندگیهای دور از احتیاط برخیها را به جان میخریم، آن هم بدون اینکه بیمه باشیم. این سختیها برای بانوان چند برابر است. چراکه ما بانوان وقتی به خانه میرسیم تازه کارهای منزل برایمان آغاز میشود.»
- راننده نمونه پایانه آزادی
به رسم عادت دست روی فرمان اتوبوس میگذارد و دوباره میگوید: «آن اوایل واکنش مردم متفاوت بود. بعضیها تا متوجه میشدند راننده یک بانو است، احساس خطر میکردند بهویژه اگر شرایط جوی، بارانی و برفی بود. بعضی دیگر، خندههای کنایهآمیز تحویلمان میدادند و اما تعدادی از بانوان، مشتاقانه تشویقمان میکردند. عبارتهایی مانند «لباسشویی به شما بیشتر میآید» یا «خانم، ظرفهای شام را شستی که آمدی پشت رول؟» را اکنون کمتر میشنویم و موقع رانندگی، کمتر مسافری از لابهلای صندلیها به طرفمان سرک میکشد و با کنجکاوی پچپچ میکند. تا حدودی به باور عموم رسیده است که بانوان هم میتوانند پا به پای آقایان به مشاغل سخت مشغول باشند.
حتی اگر قرار باشد امنیت و ایمنی اتوبوسهای ۱۸ متری با مسئولیت جان ۳۰ مسافر را به دست گیرند و سال تا سال تخلف و تصادفی برایشان پیش نیاید. برای همین پرونده سفید، سال گذشته بهعنوان «راننده نمونه پایانه آزادی» شناخته شدم. وقتی این عنوان را به من نسبت دادند، احساس کردم به آرزوی دوران نوجوانی خود رسیدهام. اکنون اهداف بزرگتر و بیشتری در سر دارم.»
- گواهینامه بینالمللی و رانندگی بین کشورها
بانو نجفی از بزرگترین آرزویش هم میگوید: «آرزو دارم یک اتوبوس ویآیپی مجهز داشته باشم که فضای داخلی آن را به سلیقه خودم تزیین کنم. ولی راستش با این اوضاع اقتصادی کمی بعید به نظر میرسد. البته به قول مادرم «کار نشد ندارد، تنها کافی است آدم اراده کند.» مانند من که همیشه دوست داشتم راننده خودروهای سنگین باشم. دومین آرزویم که در حال رسیدن به آن هستم، دریافت گواهی بینالمللی و جابهجایی مسافران بین کشورها است. بسیاری از خانمها از من میپرسند که چگونه آرزوهایم اینقدر مردانه هستند؟ من هم پاسخی ندارم جز اینکه نباید نگاه جنسیتی داشت.
گاهی به این فکر میکنم که صفحهای در یکی از شبکههای مجازی راه بیندازم و با استفاده از قدرت تأثیرگذاری عمیق آن، خودم و شغلم را آنگونه که باید و شاید به بانوان معرفی کنم تا دیدگاه محدود برخی از آنها را از دایره خانه، لوازم آرایش، روزمرگی و ظرافتهای دست و پاگیر ناشی از لوکسنمایی، خارج کنم. درست است که بانوان باید ظریف باشند اما من در کنار این ظرافت، مقاوم بودن را هم قرار میدهم.» ساعتش را نگاهی میاندازد و با بیان یک جمله به گفتوگو خاتمه میدهد. او میگوید: «بانوان باید حتی در آرزوهایشان مطالبهگر باشند تا به جایگاه واقعی خود برسند.»
- روحاللهامانی، شاگرد راننده:
راننده مهربان و قانونمندی است
«روحالله امانی»، شاگرد راننده، از لای در نیمه باز اتوبوس صدا میزند: «خانم نجفی، مسافر رزرویها کمکم دارند میآیند» نجفی هم بلافاصله پاسخ میدهد: «باکس بار را باز کن و چمدانهایشان را تحویل بگیر.» شاگرد برای اینکه خوش زبانی کرده باشد، میگوید: «بانی چاو» (به زبان کردی یعنی به روی چشم). امانی ۳ سالی است که بهعنوان شاگرد، همراه بانوی راننده این گزارش، جادهها را مسافرت میکند. وقتی از او درباره ویژگیهای بانو نجفی میپرسم، بیان میکند: «مقررات راهنمایی و رانندگی را سفت و سخت رعایت میکند.
احترامی که به مسافران میگذارد آنقدر زبانزد است که نیمی از مسافران شهرهای رشت، انزلی، لنگرود، لاهیجان و آمل، تلفنی هستند. یعنی مسافر به تعاونی زنگ میزند و میگوید که اتوبوس خانم نجفی چه روز و ساعتی حرکت دارد تا بلیت رزرو کند. حواسش به مسافران خانم، بیشتر است. اینکه کجا پیاده شوند تا امنیت و ایمنیشان حفظ شود. حتی پنجرگیری با این لاستیکهای سنگین اتوبوس را هم بلد است. با پرسوجو، از مکانیکی و فنی اتوبوسها نیز سر درآورده است. واقعاً عاشق کارش است.»