جلوهای که امروز، گسترش شهر و تحولات درونی آن از آن همه، چیزی نگذاشته است و همزمان با رشد عمودی و افقی دگرگونی روابط انسانی و رفتارهای جمعی، جلوههای تازهای گرفته است.به قول مسعود بهنود، روزنامهنگار، «نسل قدیمی تهران، از آب خوشطعم اما آلوده آبانبارها سالکی به گونه داشت.
اما بعد از جنگ لولهکشی آب تهران شروع شد و خانهها انشعاب گرفتند اما در تمام محلات درشکههای آبشاهی و سقاهای خیابانی جای خود را به تانکرهای آب و پمپهای فشاری محلات داد و میرآبها شبها در غرب و شرق و شمال شهر تهران هنگام تقسیم آب در جویها، حکومت میکردند.»این مطلب که فرازهایی از گفتههای محمد پورثانی، نویسنده و روزنامهنگار فقید درباره «آب تهران قدیم» است، به یاد او که این روزها چهارمین سال خاموشی اوست، توسط دخترش- مریم پورثانی- تهیه شده است. شاید که با خواندن آن، قدر این نعمت خدایی، بیشتر دانسته شود.
آن زمان، تهران با 700هزار نفر جمعیت، فقط چند تا خیابان سنگفرش داشت. زیر دروازهدولاب، میدان خراسان، سبزیکاری و صیفیکاری بود و از حسینیه ارشاد فعلی به بالا بیابان بود. اتوبوسی که از میدان توپخانه به مقصد شمیران راه میافتاد، دوبار کرایه میگرفت، تا قلهک، یک قران و از قهلک تا شمیران، ده شاهی. بین راه، شاگرد شوفر بالا میآمد تا از مسافرانی که هنوز نشستهاند، ده شاهی دیگر کرایه بگیرد.
تعداد زیادی از بیابانهای تهران، یخچال بود. مانند یخچال باقرآباد در انتهای خیابان شهباز و یخچال خیابان نایبالسلطنه. این یخچالها باید تابستان تهران را تامین میکردند. یخچال، محوطه بسیار وسیعی بود که دیوارهای بلندی به ارتفاع 8متر داشت. عرضش به 10متر و طولش به 100متر هم میرسید از ماه آذر، نصفه شبها، آب را داخل آن میانداختند که تا صبح، یخ بزند. هر یخچالدار، چند نفر را میگماشت تا هر روز ، لایه یخ را بشکنند و تکههای یخ را به داخل مخزنی بریزند که «پاچال» نام داشت. یخ روی یخ به عمق 10 متر که برای فصل تابستان، ذخیره شود.
یخ فروشها از یخچال، یخ میخریدند، هر 3کیلو یخ، یکشاهی میخریدند، بار الاغ میکردند و در کوی و برزن به مردم میفروختند؛ ده شاهی، یک قران. خانوادههایی مثل ما که پسربچه شیطون داشتند، او را برای خریدن یخ، راهی یخچال میکردند. چون یکشاهی یخی که از خود یخچال میخریدیم 10 برابر مقدار یخی بود که یخ فروشهای دوره گرد به ما میدادند. حدود 50،40 سال پیش بود که وسیله یخچال وارد خانهها شد. ابتدا یخچال نفتی آمد و بعد، یخچال برقی.
از این یک شاهی یخی که مثلا از یخچال نایبالسلطنه میخریدیم و به خانه میآوردیم، حداکثر استفاده به عمل میآمد. یخ را چند تکه میکردند و لای گونی و حوله میپیچیدند که دیرتر آب شود. آن زمان، بیشتر ناهارهای تابستان، آبدوغخیار، ماست و خیار، سکنجبین خیار یا سرکه شیره خیار بود. یک تکه یخ داخل ظرف میانداختند که خنک شود.
آبی که به مصرف خوردن میرسید، داخل کوزه نگهداری میشد کوزه را پر از آب میکردند و برای اینکه دیرتر، خنکیاش را از دست بدهد یک لایه گونی، دورش میپیچیدند و از صبح تا عصر در «پاشیر» میگذاشتند. غروب که میشد. کوزه آب را میبردند پشت بام تا صبح که ایاز بخورد و خنک بماند. هندوانه، خربزه و انگور را هم در پاشیر آب انبار میگذاشتند که خنک بود. گاهی هم، گوشت را زیر درخت مو آویزان میکردند تا هم از دست گربه در امان باشد و هم خنک باشد.
آن زمان، آب در روستاهای اطراف تهران بود و هنوز سدسازی نشده بود. آب، خیلی ارزش داشت. آب حوض باید دو، سه ماه دوام میآورد. به همین خاطر، خانمها لباسهای اهل خانه را در آب روانی میشستند. مثل آب روان «اکبرآباد» که در خیابان شهباز قدیم و 17شهریور امروز جاری بود. یکدفعه میدیدی 100تا خانم تشت رخت و چوبک و لاجورد، ردیف نشستهاند و رخت میشویند. آن موقع، تعدادی کامیون از جنگ جهانی دوم در ایران به جا مانده بود که عدهای با آنها کار میکردند. قلوه سنگهایی که از زیر چرخ این کامیونها در خیابانهای خاکی در میرفت، به سر و پهلوی این خانمها اصابت میکرد و در بسیاری اوقات منجر به مرگ آنها میشد!
بعدها سدسازی شد و از دو طرف به تهران آب رسانده شد. یکی از سمت سد کرج که آب منطقه بلوار کشاورز به «آب کرج» معروف بود و دیگری از طرف لار و لتیان.
آب را گل نکنید
در آن روزگار، بانک سپه مرکزی در میدان توپخانه، قنات بسیار بزرگی داشت که آبش بسیار گوارا و خنک بود. یک شعبهاش به خیابان پاستور میرفت و به «آب فرمانفرما» معروف بود. رانندههای تاکسی، عصرها به آنجا میرفتند که استراحت کنند و آبی به سر و صورت خود بزنند. مقداری از آب قنات بانک سپه به گاریهای بزرگی فروخته میشد که سورچی آن، سطلی یک ریال آب میفروخت که به «آب شاهی» معروف بود. مردم از بازار سبزه میدان به توپخانه میآمدند تا از این آب گوارا و خنک بنوشند و بعد به خانهشان میرفتند.
بلدیه آن موقع، برای آب هر محلهای، یک مامور داشت. میراب دم غروب میآمد و میگفت که امشب نوبت آب شماست. جوانها و مردهای محل باید گسیل میشد و تا صبح مراقب بودند که آب در طول مسیر تعیین شده به آب انبارها و خانههای محل برسد و ساکنان کوچههای دیگر، این مسیر را به نفع خود، منحرف نکنند و ثانیا کسی، آب را گل نکند. چون میراب میرفت و وظیفه اهالی محل بود که برای تهیه و ذخیره نگهداری آب، تلاش کنند.
قدر آب را بشناسیم
تهران، به سرعت و بیاندازه و بیمنطق، بزرگ شد. ابتدا ساکنان روستاهای اطراف و پس از شهرستانهای دورافتاده، راهی تهران شدند زراعت و دامداری ما نابود شد و ساختمانسازی رونق گرفت.
.... حالا هر کسی در این تهران بزرگ و پرجمعیت، شیر آب را باز میکند و آب میآید. من به چشم خودم بارها دیدهام که در بسیاری از ادارات و خانهها، شیر آب را باز میگذارند تا مقدار زیادی آب برود و خنک شود تا یک لیوان آب بخورند! یا مثلا کسی یک ماشین چند میلیونی خریده و شیلنگ آب روی ماشین میگیرد و کلی آب را هدر میدهد. کاری که میشود با یک کهنه نمور هم انجام داد.
متاسفانه، این افراد، آگاهی ندارند. زندگی قدیم را ندیدهاند اصلا آب را نمیشناسند. اگر مردمی که الان در شهرها زندگی میکنند، وضع آب را در 50 ، 60 سال پیش میدیدند، قدر آب لولهکشی و تصفیه شده امروز را میدانستند. آن موقع، فیلمبرداری نبود. چه بسا اگر فیلمی گرفته میشد و الان از تلویزیونی پخش میشد، مردم خودشان در مصرف آب، درست عمل میکردند و دیگر نیازی به تهدید و پند و اندرز نبود. این کارها، چارهساز نیست. باید آگاهی و دانش مردم بیشتر شود تا به این آب و خاک بیشتر احترام بگذارند.
به یاد « دایی سبیل» مطبوعات
زندهیاد محمدپورثانی، بیستوسوم خرداد 1317 در کوچه «روحی» منشعب از خیابان شهباز قدیم (17شهریور) و عینالدوله (ایران) به دنیا آمد. در مصاحبههایش خود را « بچه تهرون» معرفی میکرد و به زادگاهش عشق میورزید. او چنارها، قناتها، یخچالها و محلههای قدیمی تهران را بسیار دوست داشت و از هر فرصتی برای شناساندن فرهنگ، آداب و رسوم و نحوه زندگی مردم تهران قدیم به جوانترها استفاده میکرد.
به همین دلیل در کنار طنزنویسی و فعالیت در عرصه مطبوعات ورزشی کشور و نشریه گل آقا با اسم مستعار «دایی سبیل» که زنده یاد صابری برایش انتخاب کرده بود، به مدت 48سال، با نگاهی عمیق و دقیق مسائل جامعه خود را نقد میکرد.