همشهری آنلاین_مژگان مهرابی : میگوید از وقتی خیلی نوجوان بوده پی یادگیری این هنر رفته و معتقد است تبحر در علم موسیقی را از شاگردی در محضر استاد شجریان دارد. همه چیز از آلبوم «بر آستان جانان» شروع میشود. کاستی که توسط یک دوست به دستش رسید.
شنیدن نوای استاد همان و شیدا شدن «سید رضا» ی نوجوان همان. همین جرقهای میشود تا او برای یافتن خسروی آواز ایران و کسب افتخار شاگردی دل از خانه و خانواده کنده و راهی دیار غربت شود. چند سالی هم به در بسته میخورد اما ناامید نمیشود. تا اینکه همای سعادت دست آخر بر دوشش نشسته و نامش با شاگردان استاد بر میخورد.
«سیدرضا طیبی» کارشناس ارشد مدیریت فرهنگی و استاد آواز از اجرای کنسرت در کشورهای سوئد و فنلاند و... و. تا کسب رتبه برتر در جشنواره موسیقی دانشجویان ایران را در کارنامه هنریاش دارد اما هیچکدام از اتفاقها به اندازه دست خط و عکس یادگاری که از استاد شجریان دارد برایش گرانبها نیست. اینکه چطور «سیدرضا طیبی» سر از کلاس درس استاد درآورده و چه روزهایی را پشت سر گذاشته موضوع این گزارش است. در خانه موزه استادمعین و استاد امیرجاهد با او ملاقات کرده و پای صحبتش نشستیم.
هنوز ۵۰ سالش نشده اما جوانتر به نظر میآید. بیتکلف است و بیریا. خودمانی رفتار میکند. اتاق کار دکتر معین را برای گفتوگو انتخاب میکند. اهل حاشیه رفتن نیست و بیمقدمه سر صحبت را باز میکند. از خودش میگوید که متولد خرداد ۱۳۵۲ و اهل اراک است.
تعریف میکند: «خانواده پدری و مادریام صدای خوبی داشتند. پدرمگاه گاهی نغمه اشعار خوانندگان مطرح آن زمان را میخواند. من هم زمزمه میکردم. در مدرسه عضو گروه سرود بودم و در یک کلام از شنیدن موسیقی لذت میبردم. تا اینکه سال ۶۵ بود یا ۶۶ که آلبوم بر آستان جانان استاد شجریان به دستم رسید و کاستها را مرتب گوش میکردم. از شنیدن صدای استاد حال خوشی پیدا میکردم. لذتی میبردم که نمیتوانم آن را وصف کنم. بعد از این آلبوم، آثار دیگری از استاد منتشر شد و کاستی نبود که من نداشته باشم.»
طیبی از استادان خانه موزه استادمعین و استاد امیرجاهد است. به قول خودش دود چراغ خورده تا توانسته الفبای آواز را یاد بگیرد. او ادامه میدهد: «۱۷ ساله بودم که با همه دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی آشنا شدم بدون اینکه کلاس رفته باشم.» بعد از گذشت چند سال طیبی که همچنان رویای شاگردی استاد را در ذهن میپروراند تصمیم گرفت بعد از دوره سربازی راهی تهران شود. باقی ماجرا را از زبان خودش میشنویم: «برای پیدا کردن استاد و شرکت در کلاسهای او به هر دری زدم و متأسفانه هرچه بیشتر تلاش میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم.»
- از بین ۲ هزار نفر من پذیرفته شدم
طیبی اما ناامید نشد و بیکار هم نماند. او به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رفت تا اصول موسیقی را یاد بگیرد. نزد استاد «کریم صالح عظیمی» شاگردی کرد. همزمان با تمرین آواز سه تار و تنبک را هم یاد گرفت. تا اینکه یکی از دوستانش در محفلی استاد شجریان را دیده و شرح حال طیبی را به او میدهد که کسی هست سالها در پی شماست و آرزوی شاگردی شما را دارد.
استاد شجریان او را به استاد محسن کرامتی یکی از زبدهترین شاگردانش معرفی میکند. طیبی میگوید: «در این حین با استاد حمیدرضا نوربخش آشنا شدم و یک دوره هم نزد او آموزش دیدم. تا اینکه در سال ۱۳۷۸ استاد شجریان کارگاه آموزشی برگزار کرد. در کارگاه شرکت کردم. از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم. تا سال ۷۹ چند کارگاه آموزشی برگزار شد و من در همه آنها شرکت کردم. مدتی گذشت و در سال ۸۶ استاد شجریان فراخوانی دادند که تعداد اندکی شاگرد میپذیرند. از بین ۲ هزار نفر من در آزمون پذیرفته شدم.»
او با گفتن این حرف، دست نوشتهای که استاد برایش نوشته را نشان میدهد. در واقع یک تأییدیه که طیبی واقف به اصول موسیقی است. میگوید: «این دست نوشته از همه چیز برایم باارزشتر است. چون با زحمت آن را به دست آوردم.»
- دعای ربنا یک اثر جاودانه است
طیبی خیلی از خودش صحبت نمیکند و آنچه نقل زبانش است، نام استاد شجریان است. خاطرهای از روزهایی که با او داشته تعریف میکند: «استاد شجریان وارسته بود. مصداقش در عالم موسیقی نیست. مردی فروتن و مهربان که از ذکر نامش لبخند ملیح و نگاه پدرانهاش در ذهنم جا میگیرد.
معمولاً کلاسهای او چند ساعت طول میکشید. هرکسی مشق آواز میکرد، استاد با آرامش به صدایش گوش میکرد. اهل انتقاد تند نبود. اگر نقصی میدید میگفت خوب خواندید اما اگر این کار را کنید بهتر میشود. همیشه بین کلاس چند دقیقهای استراحت میداد تا بچهها چیزی بخورند و تجدید قوا کنند. در یکی از روزها که استراحت داده بود نزد او نشستم و گفتم استاد فاصله من الان با شما ۲۵ سانتیمتر است من برای رسیدن به این فاصله ۲۵ سال خون دل خوردم. در این حین من را در آغوش کشید که لذتش را هیچگاه فراموش نمیکنم.»
صحبت از ربنای استاد میشود و اینکه آیا این دعا را تا به حال خوانده است؟ طیبی با قاطعیت میگوید: «خیر. دعای ربنا یک اثر جاودانه است. یک ارتباط الهی. تلفیقی از موسیقی اصیل و موسیقی قرآن.»
- دورهمی هنرمندان موسیقی در شرق تهران
طیبی در خانه موزه استادمعین و استاد امیرجاهد کلاس درس برگزار میکند. اسم کلاسش را هم «شجریان» گذاشته است. انگار برای او مفهوم موسیقی یعنی اصالت صدای استاد. وقتی از او صحبت میکند سراسر احساس و شعف میشود.
او خوشحال از برپایی کلاسهای موسیقی در خانه موزه است و میگوید: «این جا مکانی برای دورهمی اهل موسیقی شده است. جوانان زیادی برای یادگیریساز یا آواز به خانه موزه میآیند. فضای دنجی دارد و از بهترین استادان استفاده شده است. در واقع مهد موسیقی شرق تهران به شمار میآید. به غیر از شهروندان منطقه ۱۴، هنرمندان زیادی برای آموزش به این مکان فرهنگی میآیند.» این هنرمند به غیر از ایران چند کنسرت در کشورهای دانمارک، سوئد، فنلاند، قزاقستان، تایلند، قرقیستان و فیلیپین هم برگزار کرده است.
از دیگر فعالیتهای او میتوان به فراگیری دورهساز سه تار و تنبک، کسب مقام اول آواز در چهارمین جشنواره موسیقی دانشجویان کشور، همکاری با مرکز موسیقی رادیو و تلویزیون اشاره کرد.
- آلبوم «نازنگه» و سفارش استاد همایون خرم
آلبومی از «سیدرضا طیبی» در کلکسیون موسیقی خانه موزه استادمعین و استاد امیرجاهد دیده میشود.
اثری زیبا به تأیید استاد «همایون خرم» که انتشار آن داستان جالبی دارد. این داستان را از زبان «رضا خرم» فرزند استاد همایون خرم نقل میکنیم: «تابستان ۱۳۹۱ در اجرای کنسرتی به همراه پدر، برای نخستین بار شاهد اجرای آقای رضا طیبی بودم. در پایان پدر گفت: «رضا جان او خوانندهای بسیار توانا و با اخلاق است و چند سالی است که میشناسمش.» مدتی قبل از درگذشتشان به من گفت: «خواننده جوان اراکی چند باری تماس گرفتند و در مورد آهنگهایی با هم صحبت کردیم.
به نظرم اجرای مجدد آنها با صدای ایشان مجموعه جالبی میشود. یککاری برایش انجام بده.» با لبخندی عرض کردم پدر، شما صاحب اختیار هستند و دستور بدهید انجام میشود. و عجیب آنکه چند روز بعد مجدد این موضوع را تکرار کردند و در طی این سالیان کمتر دیده بودم پدر با چنین احساس خوبی در مورد خوانندهای تأکید داشته باشند. ۲۸ دی ماه ۱۳۹۱ پدرم به دیار باقی شتافت و اوایل سال ۹۲ آقای طیبی موضوع تهیه آلبوم را مطرح کردند و بلافاصله یاد جمله پدرم افتادم کهگویی وصیتی کرده بودند. با همه مشکلات پیش رو پذیرفتم و در حد توان کار را تسهیل کردم.»