همشهری آنلاین_حسن حسنزاده: نقاشی چهرههای دلنشین پیرمردانی که روی دیوار مسجد قدیمی محله قاب شدهاند چنان زنده به نظر میرسند که تماشای آنها برای اهالی محله امامزاده قاسم(ع) بلیتی است برای سفر به گذشته. لبخند آخرین کدخدایآبادی، نگاه پررمز و راز مسافری که یک روز به امامزاده قاسم(ع) آمد و محبوب همه اهالیآبادی شد و نگاه خیره پیرمردی که انگار هنوز حرفهای بسیاری برای گفتن دارد، دورتادور مسجد حربن ریاحی قاب شدهاند.
«محمد کیهانی» نقاش هنرمند محله امامزاده قاسم(ع) که حالا دیگر او هم گرد پیری روی موهایش نشسته، در خانهای به دنیا آمد که دیوارش به دیوار مسجد قدیمی محله تکیه کرده بود. او خاطرات شیرینش از موسفیدان اینآبادی قدیمی که سالهاست چهره در نقاب خاک کشیدهاند را روی دیوار مسجد قاب کرد تا کردار نیک و خاطره آن موسفیدان برای نسلهای آینده محله به یادگار باقی بماند. گفتوگوی ما را با این هنرمند هممحلهای میخوانید.
یکی از آخرین یادگاریهای روزگار گذشتهآبادی امامزاده قاسم(ع) است؛ اتاقک ساده و بیآلایشی که بیش از یک قرن در ضلع شمال میدان امامزاده قاسم(ع) و شانه به شانه خانههای اطراف، محل گردهمایی، همنشینی، اقامه نماز و عبادت اهالیآبادی بوده است. تابلوی سبز رنگ کوچکی که در ورودی اتاقک نصب شده میگوید این اتاقک کاهگلی بیآلایش یکی از مساجد کوچک شمیران است. مساجدی که اگرچه در ظاهر هیچ شباهتی با نمای ظاهری مساجد ندارند اما روزگاری برای خود برو بیایی داشتند. روزگاری که محله امامزاده قاسم(ع) مثل دیگر محلههای شمیران، آبادی خوش آبوهوایی در همسایگی ارتفاعات شمال تهران بود به جز مسجدجامعآبادی نمازخانه کوچکی در هر روستا بنا میشد.
کیهانی میگوید: «درآبادی امامزاده قاسم(ع) هم مثل دیگرآبادیهای شمیران علاوه بر مسجدجامع، مساجد کوچک یا نمازخانههای کوچکی ساخته میشد تا سالمندان و افرادی که بهویژه در روزهای برفی سال توان دسترسی به مسجدجامع نداشتند برای انجام فرایض دینی به این اماکن بروند. این مسجد کوچک هم روزگاری محل اجتماع و همنشینی اهالی بود. روی حصیر ساده مسجد به قدر قرائت قرآن یا اقامه نماز فرادا دور هم مینشستند، چای مینوشیدند و دقایقی همصحبت میشدند. به تدریج با توسعه ساختوسازها این مساجد کوچک هم از رونق افتادند و حتی در دورهای مسجد ضلع شمال میدان که حالا مسجد حربن ریاحی نامگذاری شده به اتاقکی متروکه تبدیل شد.»
- ادای دین به آبادی آبا و اجدادی
اهالی امامزاده قاسم(ع) چند دهه پیش دوباره مسجد کوچک محله را احیا کردند تا انبوه خاطرات موسفیدان محله در یکی از آخرین یادگاریهای اینآبادی کهن زنده بماند. اکنون زیر سقف این مسجد ۱۵مترمربعی که از هیاهوی اطراف میدان امامزاده قاسم(ع) دور است، نشانههای بسیاری از آن خاطرات فراموش نشدنی وجود دارد. فضای این مسجد کوچک با قرآنها، رحلها، رشتههای رنگارنگ تسبیح و جانمازهای سنتی تزیین شده و اهالی محله را با خود به روزگار گذشتهآبادی میبرد. در همان دوران بازسازی و احیای مسجد بود که کیهانی تصمیم گرفت با نقاشی چهره درگذشتگانآبادی، همان موسفیدانی که روزگاری در همین مسجد کوچک گرد هم جمع میشدند، سهمی در احیای این مسجد خاطرهانگیز داشته باشد.
تصاویر موسپیدانی که سالهاست چهره در نقاب خاک کشیدهاند روی دیوار غربی مسجد جلب توجه میکند. کیهانی از ماجرای این اثر ماندگار خود میگوید: «هنر نقاشی را از ۱۴ سالگی یاد گرفتم. آن روزها نقاشی به نام نجومی مبتکر در محدوده خیابان کوهستان زندگی میکرد. من هر روز برای یادگیری نقاشی مسیر امامزاده قاسم(ع) تا نیاوران را به هوای یادگیری هنر مورد علاقهام طی میکردم.
سالها بعد، وقتی اهالی محله کار بازسازی مسجد را شروع کردند من هم تصمیم گرفتم با نقاشی چهره موسفیدان محله بهآبادی آبا و اجدادیام ادای دین کنم.» کیهانی از علت این تصمیم میگوید: «در مسجدجامع امامزاده قاسم(ع) هم مثل مساجد شهر، تصاویر چهره شهدای سربلند هر محله نصب شده است؛ شهدای غیوری که هرکدام در زندگی خود راهنما و پدری دلسوز داشتند. من سراغ چهره همان پدران و پدربزرگهایی رفتم که با رفتار و کردار نیکشان، چنین شهدای غیرتمندی تربیت کردند. موسفیدانی که اگرچه دیگر در بین ما نیستند اما تماشای چهره آنها انبوهی از خاطرات خوب را به ذهن اهالی محله میآورد.»
- هر نقاشی قصهای دارد
کیهانی برای به تصویر کشیدن چهره موسپیدان محله از تکنیک آبرنگ استفاده کرده است. ردیف قابهای نقاشی روی دیوار، برای لحظهای هم که شده نگاه بازدیدکنندگان را میدزدد و آنها را برای آگاهی از نام و خاطرات صاحبان تصاویر به تکاپو میاندازد. کار کیهانی برای نقاشی چهرهها آسان نبود. میگوید: «صاحبان این تصاویر در دوران کودکی و نوجوانی من از دنیا رفتند.
بنابراین پیدا کردن عکسی از آنها برای طراحی چهره کار راحتی نبود. گاهی خانه به خانه سراغ فرزندانشان رفتم و نقاشیها را از روی تنها عکس به جا مانده یا عکس روی شناسنامهها کشیدم. گاهی هم عکسی وجود نداشت و از آخرین تصویری که از آن فرد در ذهنم داشتم، چهرهاش را طراحی کردم.» او ادامه میدهد: «هر کدام از این عکسها قصهها و داستانهای پرشماری در دل خود دارند؛ خاطراتی که تنها با تماشای این چهرهها برای اهالی قدیمی محله زنده میشود و همصحبتی درباره آن خاطرات، پیوندها و همدلیها را عمیقتر میکند.»
- به یاد ساکن اتاقک کنار مسجد قنات
در اتاقکی کوچک، کنار مسجد قنات زندگی میکرد. همان مسافر ناشناسی که چند دهه پیش مهمان محله امامزاده قاسم(ع) شد و تا پایان عمر بیآنکه کلامی از گذشته و داستان زندگیاش بگوید با اهالیآبادی زندگی کرد. پیرمردی که با آن کلاه نخودی و صورت استخوانی میان ردیف قاب عکسها جایی برای خود دست و پا کرده و چهرهاش همردیف موسفیدان درگذشته امامزاده قاسم(ع) شد. کیهانی چهره «یزدان» را که چند قاب عکس آن سوتر از نقاشی چهره آخرین کدخدایآبادی قرار دارد نشان میدهد و میگوید: «یزدان اهلآبادی ما نبود. یک روز پای پیاده و با توشهای ساده به امامزاده قاسم(ع) آمد.
کسی از او نپرسید از کجا آماده و قصه زندگیاش چیست. یزدان آنقدر خوشاخلاق و خوشرفتار بود که خیلی زود در دل اهالی جا باز کرد. چند قدم بالاتر از مسجد حربن ریاحی، مسجد کوچک دیگری بود که اهالی به آن مسجد قنات میگفتند. یزدان در اتاقک کوچک کنار مسجد ساکن شد و تا پایان عمر تنها در همان اتاقک زندگی کرد. آن روزها که تأمین آب کار سختی بود، برای سالمندانی که نمیتوانستند از قنات آب بیاورند با پیت حلبی آب میبرد و گاهی دستمزد اندکی در قبال کارش میگرفت. همهآبادی برای یزدان احترام قائل بودند. وقتی تصاویر موسفیدانآبادی را کشیدم جای تصویر چهره یزدان خالی بود. از آنجایی که تنها زندگی میکرد، عکسی از یزدان نداشتیم.»
کیهانی مکثی میکند و ادامه میدهد: «با آخرین تصویری که از چهره یزدان در ذهنم داشتم دست به کار شدم. وقتی نقاشی چهره یزدان روی دیوار نصب شد، همه گفتند چهره یزدان حتی از دیگر نقاشیها هم واقعیتر شده است. کردار نیک و خاطرات خوبی که حتی برای همنسلهای من از خود باقی گذاشت، چنان چهره او را در ذهنم آشکار کرده بود که انگار داشتم چهرهاش را از روی عکس میکشیدم.»