همشهری آنلاین_مرضیه موسوی: تعدادی از آتشنشانان مشغول تمرین حمل و بالا بردن مصدوم با طناب و قرقره هستند. آتشنشانهایی که شیفت امروزشان را میگذرانند در گوشه و کنار ساختمان ایستگاه شماره ۲۵ گوش به زنگ هستند تا درصورت شنیدن زنگ ایستگاه به طرف خودروها حرکت کنند. اینجا قدیمیترین و بزرگترین ایستگاه آتشنشانی منطقه ۲ است؛ بیست و پنجمین ایستگاه آتشنشانی شهر تهران که در پل مدیریت دایر شده است. ایستگاهی که به نام «شهید محمدحسین صالحی» از شهدای آتشنشان نامگذاری شده است. به مناسبت ۷مهر، روز آتشنشانی سراغ قهرمانان این ایستگاه رفتهایم تا از چند و چون کار در دل خطر با آنها صحبت کنیم.
«به هر مأموریتی که اعزام میشویم، رفتنمان با خودمان است و برگشتنمان با خدا.» این جملهای است که در صحبت با تک تک آتشنشانها به آن اشاره میکنند. آتشنشانانی که با عبور از تک تک مراحل دشوار استخدام، تازه به اول مسیر دشوار شغلی میرسندکه برای خود انتخاب کردهاند. «محمدعلی امین» یکی از این آتشنشانهاست که شغل خود را اینگونه تعریف میکند: «هرکاری که مردم خودشان نتوانند انجام دهند، در حیطه وظایف ما قرار میگیرد. طی سالهای گذشته مردم به خوبی به این مسئله آگاه بودهاند. به همین دلیل تنوع مأموریتهای ما بسیار گسترده و زیاد است.»
از عملیاتهای حریق تا نجات افراد، گرفتار شدن حیوانات در نقاط مختلف، سقوط به چاه، تصادفهای جادهای درونشهری و... ۱۶ سال پیش بود که امین شغل روتین خود در شرکت خودروسازی را رها کرد تا بهعنوان آتشنشان به دل خطر بزند. او میگوید: «آتشنشانی شغل بسیار پرریسکی است. به همین دلیل هم باید عاشق این شغلباشی تا در آن دوام بیاوری. اغلب بچههایی که در آتشنشانی فعالیت میکنند به نوعی ورزشکار هستند. چون برای آمادهباش همیشگی باید بدنی ورزیده داشته باشی. من هم به دلیل اینکه عاشق آتشنشانی بودم شغل اولم را رها کردم و بعد از قبولی در آزمون آتشنشانی وارد این شغل شدم.»
میگوید که هر حادثهای با حادثه دیگر تفاوتهای بسیاری دارد. همین هم باعث به چالش کشیدن ذهن آتشنشانها در حین مأموریت میشود؛ چالشی که به خاطرش او شیفته این حرفه شده است.
- تغییر الگوی حوادث
یکنواخت نبودن بافت شهری و جمعیتی شهر تهران در محلههای مختلف باعث شده تا حوادث آتشنشانی در گوشه وکنار این شهر با هم تفاوت داشته باشد. «مجید نیکبخت» فرمانده نجات ایستگاه ۲۵ آتشنشانی میگوید: «مهمترین حوادثی که در محدوده عملیاتی این ایستگاه با آن روبهرو هستیم، حوادث جادهای و حریق است. البته با شیوع کرونا و کاهش ترددهای جادهای میزان حوادث جادهای به شدت کاهش داشته است.»
سالهای فعالیتش در آتشنشانی تجربهها و حادثههای زیادی را درذهن او ماندگار کرده؛ از حضور در صحنه حوادثی تلخ و دردناک تا حوادثی که پایان خوش داشته و منجر به نجات جان حادثهدیدهها شده است. او میگوید: «در یکی از تصادفهای جادهای، برخورد گاردریل با خودرو یک خانم باعث قطع شدن هر دو پایش شده بود. هنگام رسیدن سر این حادثه کف خودرو پر از خون بود و ما دقایقی به دنبال یکی از پاهای قطع شده میگشتیم که در جدول وسط خیابان افتاده بود.
حادثهدیدهها را به بیمارستان رساندیم و دیگر خبری از حالشان نداشتیم. ۳سال بعد از این ماجرا یک روز خانمی با شیرینی به ایستگاه آمد. وقتی خودش را معرفی کرد متعجب شدیم. همان زن بود که با پای سالم برای تشکر از ما به ایستگاه آمده بود. به موقع رسیدن این فرد به بیمارستان و انجام درست مراحل نگهداری از عضو قطع شده از فلج شدن او جلوگیری کرده بود. هنوز هم از این خاطره با خوشی و خوشحالی یاد میکنیم.»
او از این روزها میگوید که با شیوع کرونا نوع حوادث تغییر چشمگیری داشته است: «متأسفانه آمار خودکشی نوجوانان بعد از شیوع کرونا بیشتر از قبل شده. یکی از افرادی که ما نجاتش دادیم نوجوان ۱۶ سالهای بود که پدر و مادرش را به دلیل کرونا از دست داده بود و افسردگی شدیدی را تجربه میکرد. بعد از اینکه موفق به نجاتش شدیم، با او حرف زدیم. گفتم میتواند به ایستگاه بیاید و گاهی با بچههای آتشنشان ورزش کند. مدتی به اینجا رفتوآمد کرد و والیبال و ورزشهای دیگر را با بچهها انجام میداد. حالش خیلی بهتر از قبل شدو روحیه از دست رفتهاش را بازیابی کرد.»
- مأموریتهای عجیب و غریب
روز آتشنشانی فرصتی است برای شناخت بهتر این شغل و پیدا کردن راهحلهایی برای کمتر شدن زحمت و سختی آنها در اجرای مأموریت. فرهنگسازی یکی از کلیدیترین کلمههایی است که آتشنشانها این روزها از آن یاد میکنند. «هادی مویدی» آتشنشان قدیمی ایستگاه ۲۵ میگوید: «وقتی زنگ ایستگاه به صدا در میآید یک ثانیه هم برای ما ارزش دارد. سریع اعزام میشویم. اما معمولاً برای رسیدن به محل حادثه با مشکلات فراوانی روبهرو هستیم. مردم گاهی توجهی به آژیر آتشنشانی نمیکنند و به همین دلیل راه ما به سختی باز میشود. کنجکاویهای آنها در حین عملیات یا اعزام هم دردسرساز است. اغلب انتظار دارند در حین مأموریت به تک تک افرادی که از کنار ما عبور میکنند صبورانه پاسخ دهیم که چه اتفاقی افتاده؟ »
به مأموریتهایی فکر میکند که حضور در آنها تا چند روز حال او و دیگر همتیمیهایش را بد میکرد و حضور در صحنههای دردناکی که هر کسی تحملش را ندارد. از طرف دیگر مأموریتهایی را به خاطر میآورد که شنیدن موضوعش برای او و دیگر آتشنشانها عادی است اما باعث تعجب دیگران میشود: «هرجا مردم نتوانند از عهدهکاری برآیند ما به کمکشان میرویم. یکی از مأموریتهایی که شنیدنش برای مردم عجیب است، کشتن سوسک است. افراد زیادی هستند که ترس شدیدی از سوسک دارند و وقتی در خانه تنها هستند، با دیدن سوسک به آتشنشانی گزارش میدهند. بارها پیش آمده به کمک فردی رفتهایم که فوبیای سوسک داشته و با کشتن سوسک مأموریت ما به پایان رسیده است.»
شنیدن صدای زنگ آتشنشانی در روزهای نخستین فعالیتش در این شغل را به خاطر دارد که چه اضطرابی را به جان همه تازه واردها میاندازد: «تصور کنید وقتی در خواب هستید شنیدن صدای زنگ تلفن چطور میتواند شما را آشفته کند؟ صدای زنگ ایستگاه آتشنشانی حالی بدتر از این برای ما در ماههای نخست کارمان داشت. با اینکه همه ما به آن عادت کردهایم اما هنوز هم با شنیدن این صدا دلمان میریزد و مدام این فکر در سرمان میچرخد که کجا چه اتفاقی رخ داده است؟ »