همشهری آنلاین - نصیبه سجادی: یک روز صبح زود شال و کلاه میکند و میرود به نزدیکترین پارک محلهشان که درست روبهروی موزه هفتچنار قرار دارد و شروع میکند به ورزش و نرمش که تا امروز همچنان با همان قوت آن را ادامه میدهد. «زهرا عقیلی» بانوی ۷۵ ساله ساکن محله بریانک، همان سال در مسابقه ایستگاه ورزش صبحگاهی بوستان محلهاش شرکت میکند و صاحب مقام میشود. او میگوید: «همین مقامآوری انگیزه قوی برای ادامه راهم شد و به دنبال خود عناوین کشوری و آسیایی را هم نصیبم کرد.»
دونده دوسرعت است و تندیسها و جوایز زیادی از حضور در مسابقات دارد. آخرین آن هم مدتی پیش در مسابقات صخرهنوردی باشگاه انقلاب در رده سنی ۴۵ تا ۷۵ سالهها بود که مقام اول را به دست آورده است. عقیلی میگوید: «موقعی که میخواستم برای شرکت در مسابقه ثبتنام کنم، مسئول ثبتنام گفت: شرایط مسابقه سخت است و فکر نکنم امکان حضور داشته باشی. گفتم شما ثبتنام کن. دوست دارم بیایم و خدا بخواهد برنده هم خواهم شد. همین هم شد. با اینکه زمین پر از چمن و سبزه بود و خیلی هم شیب داشت، ولی توانستم تا آخر ادامه دهم و جایزه نفر اول را هم گرفتم.»
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
روزی که دوچرخهسوار شدم
۴۰ مدال کشوری دارد. نزدیک ۳۰ تقدیرنامه از سازمانها و ادارههای مختلف دریافت کرده است. به دو ماراتن نیشابور، شیراز، تبریز و... رفته و در همه این مسابقات مقام گرفته، از اول تا سوم. چین و مالزی هم رفته و آنجا هم صاحب عنوان شده است. او میگوید: «قبل از شروع مسابقه با خدا راز و نیاز میکنم. بعد از مسابقه هم سجده شکر بهجا میآورم فقط به این خاطر که هنوز در این سن از نعمت سلامتی برخوردارم.»
بانوی دونده پایتخت چند سالی است دوچرخهسواری هم میکند و آن را یکی از بهترین تفریحاتش میداند و میافزاید: «۳ سال پیش که به مسابقات چین اعزام شدم، دیدم خانمهای این کشور بیشتر کارهای خود را، از خرید گرفته تا سرکار رفتن و... با دوچرخه انجام میدهند. تا آن روز دوچرخه سوار نشده بودم. وقتی به ایران برگشتم به پارک ترافیک رفتم. آموزش دیدم. از آن به بعد دوچرخهسواری هم یکی از ورزشهای مورد علاقهام شد.»
عقیلی ادامه میدهد: «۲ ماه هر روز برای آموزش میرفتم. بانوان همسن وسالم وقتی میدیدند برای یادگیری دوچرخهسواری میروم، میگفتند در این سن ممکن است پاهایت آسیب ببیند، یا این کار خطر دارد. اصلاً به این حرفها گوش نمیدادم. افرادی هم بودند که سن و سالشان کمتر از من بود وقتی تلاشهای مرا میدیدند تشویق میشدند بیایند و دوچرخهسواری یاد بگیرند. مدتی بعد از آن هم مربی همان باشگاه شدم و دوچرخهسواری را به بانوان آموزش میدادم.»
باد و باران رقیب نیست
۶ فرزند دارد؛ ۳ پسر و ۳ دختر. آخرین آنها را همین چند سال پیش به خانه بخت فرستاده است. بچههایش هم ورزش میکنند، اسبسواری، پیادهروی، رکابزنی. او را هم به ورزش کردن تشویق میکنند. عقیلی میگوید: «هر روز صبح زود از خواب بیدار میشوم. نمازم را که میخوانم به پارک برای نرمش و ورزش میروم. هیچ چیز مانعام نمیشود؛ نه گرما نه سرما، نه باد نه باران. بعد از نرمش طناب میزنم. بعد هم یک دور کامل میدوم. ۸:۳۰ دقیقه به خانه میرسم و صبحانهای میخورم و بقیه کارهایم را انجام میدهم.»
همه کارهای خانه را خودش انجام میدهد. از پختوپز و نظافت تا خرید روزانه. او تأکید میکند: «بچهها سر زندگی خودشان هستند. نمیتوانم که سربار آنها شوم. الحمدالله سالمم و میتوانم همه کارهایم را خودم انجام میدهم، حتی اگر وسیلهای چیزی خراب باشد بتوانم تعمیرش کنم این کار را خودم میکنم، نتوانستم زنگ میزنم تعمیرکار بیاید.»
راز یک زندگی خوب
نه فشارخون دارد، نه چربی. قند خونش هم میزان است. خوب و سرحال راه میرود و هنگام راه رفتن و دویدن چنان پاهایش را محکم بر زمین میکوبد که هر ناظر بیرونی کاملاً تشخیص میدهد که از ناراحتی آرتروز یا پوکی استخوان که معمولاً مهمان بانوان در این سن و سال است رنج نمیبرد. میگوییم حتماً ژن خوب به یاری جسمتان آمده که در این سن و سال از بیماری شایع این سن رنج نمیبرید. حرف ما را نمیپذیرد و راز این همه سلامتی را فقط در این میداند؛ ورزش و خواب خوب. سپس ادامه میدهد: «هیچ شبی دیرتر از ۱۰ شب به رختخواب نمیروم. خواب خوب نخستین عامل و دیگری ورزش است. با ورزش تمام بدنم را بیمه کردهام. ورزش کردن سخت است، ولی اگر مردم نتیجهاش را در زندگی خود میدیدند هیچ روزی انجام آن را از دست نمیدهند و بیبهانه ورزش میکردند.»
این بانوی دونده پایتختنشین اضافه میکند: «در کنار همه اینها تغذیه و غذای سالم خوردن هم یکی دیگر از مهمترین دلایل داشتن جسم و روان سالم هر فرد و برای او ضروری است.»
آرزوهای من
وقتی از این مادربزرگ درباره برنامه آیندهاش میپرسیم و اینکه قرار است تا کی به ورزش کردن و حضور در مسابقات ورزشی ادامه دهد؟ لبخند میزند و میگوید: «من برای برد و باخت و کسب مقام ورزش نمیکنم. چون جسم و جانم سالم است و نتیجه این کار را در زندگی دیدهام، همچنان به ورزش کردن ادامه میدهم. باور کنید بعضی خانمهای سالمند را میبینیم که میگویند خسته شدهایم. از تنهایی مینالند و اینکه کسی به آنها سر نمیزند یا همزبانی ندارند تعجب میکنم. من برای لحظه لحظه زندگیام برنامه دارم. اصلاً برای خودم کار ایجاد میکنم. منتظر نیستم که این یا آن بیایند و سرگرم شوم. بارها شده حاجآقا (همسرم)، آمده و گفته امروز هوا سرد است یا برف آمده یا... بیرون نرو میگویم نه باید بروم و میروم.»
این بانوی پرانرژی و پرانگیزه، آرزوی جالبی دارد و میگوید: «از خدا میخواهم همیشه سرپا و سحرخیز باشم تا بتوانم صبحها بیرون بروم و نسیم به سر و صورتم بخورد. همین بهترین لذت دنیا برایم است و خدا را به خاطر آن شاکرم و آن را با آرزوی دیگری در دنیا عوض نمیکنم.»