تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۱

علیرضا رستگار: برای آنها که از خانه دورش کرده بودند تا فریادهای آزادی اوج نگیرد و تصور می‌کردند تبعید او انقلاب را به فراموشی می‌سپارد، خبر بازگشتش نشانه تحقق کابوسی بود که در تمامی سال‌های گذشته نگرانشان می‌کرد.

بازگشت کسی که به پا خاسته بود تا طومار ظلم شاهان را در هم بپیچد، نشانه آشکاری بود آن چه که در راه بود.نشانه‌ای از پایان اقتدار پادشاهان و آغاز حکومت مردم، کسی در راه بود که سال‌ها از راه دور، نهال انقلاب را آبیاری کرده بود و اینک می‌آمد تا حرف آخر را بزند.
انتظار همه جا سرک می‌کشید تا در کاخ‌های شاهانه و کوچه‌های فقرزده، نمایش‌های متفاوتی را به اجرا بگذارد. در کاخ‌های شکل گرفته از قدرت ظالمانه که  از ابهت پوشالی خالی شده بود، به شکل ترس ظاهر می‌شد و در بیرون آن، میان مردم کوچه و بازار، که لبریز بودند از آزادی‌خواهی؛ به شکل امید چهره نشان می داد.

خبر بازگشت او زنگ‌ها را به صدا در آورده بود. بیرون آمدن‌ها از خانه، معنای متفاوتی پیدا کرد و نگاه‌ها رنگ دیگری به خود گرفت. دست‌ها با نیرویی دوچندان در هم گره خورد و قدم‌ها استوارتر ‌شد. ملت اعلام حضورکرد در پشتیبانی از بازگشتی که نشانه بازشدن جاده آزادی بود. مسافری از راه رسید که کلید آزادی را به همراه داشت و آمد تا آخرین دروازه‌های بسته را بگشاید.آمد تا مردم، خود را باور کنند و رها شوند از قدرت‌طلبی بیگانگان غارتگر.

هنگامی که یک مسافر عادی پس از سال‌ها دوری باز می‌گردد، تنها به خانواده خود فکر می‌کند، اما او یک مسافر عادی نبود که به احساس شخصی خود تکیه کند؛ بازگشت برای او یک مرحله از ماجرای انقلاب بود. دوستدارانش نگران سلامت زندگی‌اش بودند و او به روزهای پس از بازگشت می‌اندیشید. به روزهای بعدی انقلاب که سرنوشت ملتی را رقم می‌زد. برای او شادی بازگشت زمانی شکل می‌گرفت که در تمامی خانه‌های سرزمینش پنجره‌ای رو به آفتاب آزادی گشوده شود.

برچسب‌ها