همشهری آنلاین _ رضا نیکنام : بدون تردید باید نام مرحوم «مهدی خان کلهر» را در فهرست آدمهای نیک روزگار نوشت؛ مردیکه همچون خان و خان سالارهای که در تاریخ آمده نزیست و عمری را به خدمت و مردمداری گذراند. کدخدایی که در بین مردم یافتآباد محبوبیت فراوانی داشت و تا آخرین ساعات حیاتش مورد احترام و توجه اهل محل بود.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
خانه «مهدی خان» در خیابان شهیدکلهر یافتآباد برای همه آشناست و به خوبی آن میشناسند. در این خانه همیشه به روی اهالی باز بود و هرکس نیازی پیدا میکرد و یا به مشکلی بر میخورد امید داشت که اینجا به خواستهاش برسد. خانه ویلایی مهدی خان، با کوچهای باریک و تو در تو به یک سالن پذیرایی می رسد. او با صدای اهل محل جلو میآمد و آنها را به داخل خانه دعوت میکرد و پای حرف و درددل آنها مینشست و برایش فرقی نمیکرد که میهمانش از اهل محل و آشنا باشد و یا هفت پشت غریبه.
با روی خوش از میهمانهایش پذیرایی میکرد و هیچ وقت به خاطر اصل و نسبش به خانزادگی از موضع بالا و به اصطلاح ارباب و رعیتی با کسی حرف نمی زد. آخرین باری هم که چند سال قبل خودمان برای دیدنش به یافتآباد رفتیم هم اینگونه بود _ با اینکه نمیدانست که هستیم و چه میخواهیم با روی باز به استقبالمان آمد_ انگار صدایش هنوز توی گوشمان است: «خیلی خوش آمدید. بفرمایید داخل خانه.»
یادمان نمی رود که موقع عبور از حیاط خانه از او پرسیدیم که در خانه را ببندیم؟ او جوابمان را اینگونه داد:«در خانه را هیچ وقت نمیبندم، همین طور باز میماند.» میگفت این رسمی بوده که از مرحوم پدرش به ارث رسیده و تا زنده است؛ انجامش میدهد و واقعا این طور هم شد.
ارثیه ماندگار پدری؛ میانداری بین مردم
داخل خانه مهدی خان خیلی ساده به نظر می رسید. تابلوی نقاشی سیاهرنگ بزرگی از تصویر آقایی با کلاهشاپو و عصای چوبی، بر دیوار سالن پذیرایی نصب شده بود. پیرمرد داخل قاب عکس- پدر مهدی خان_ چنان با جذبه نشسته که آدم فکر می کرد هنوز زنده است. مهدی خان کلهر، در باره عکس روی دیوار برایمان کلی حرف داشت:«پدرم؛ بزرگ کلهرها بود و ۵۰ آبادی اطراف تهران او را می شناختند. اگر اهالی اختلاف و مشکلی پیدا می کردند بین آنها میانداری میکرد. او در سن ۱۱۰ سالگی دار فانی را وداع گفت و طبق وصیت نامه اش در شهر قم به خاک سپرده شد.»
قاب عکسهای دیگری هم بر در و دیوار خانه مهدی خان وجود داشت. در این باره نکته جالبی را برایمان تعریفکرد:«در قدیم، عکاس خانوادگی داشتیم، خوب اینجا خانه کدخدا و خان یافتآباد بود و هر چیزی که فکرش را کنید ما داشتیم. خود من عکسهای قدیمی زیادی داشتم که فرزندانم به عنوان یادگار با خود به خانه هایشان بردند و فقط این چند قاب عکس باقی مانده است.»
فرزندانم را با درشکه مدرسه فرستادم!
مهدی خان، ۸ فرزند دختر و پسر داشت که سال هاست ازدواج کرده و در نقاط مختلف خانه و زندگی دارند. او در باره امکانات محل و حال و هوای ایام قدیم نکات جالبی را تعریف کرد: «امکانات قلعه یافتآباد در دوران پهلویها بسیار کم بود و به خاطر ضعف فرهنگی، بیشتر خانواده ها اجازه درس خواندن به بچه هایشان را نمی دادند، اما خانواده ما مخالف این عقیده بودند برای همین من هر ۸ فرزندم را به مدرسه فرستادم و اهالی را هم به این کار تشویق و کمکشان کردم. آن ایام تاکسی و اتوبوس نبود، بچه ها با درشکه مدرسه میرفتند.»
مهدیخان کلهر، در قدیم زمینهای کشاورزی و املاک زیادی در یافتآباد داشت و افراد بسیاری نیز برایشکار کرده اند. در طول این سال ها بسیاری از زمین ها و املاکش را به مردم واگذارکرد و یا بخشید. البته تا زمان حیاتش هنوز مقداری از زمینهای کشاورزی و ملک برایش باقیمانده بودکه از همین راه یعنی فروش محصولات کشاورزی امرار معاش میکرد.«احمدیوسفی» از اهالی یافتآباد میگوید:«مهدی خان، درآبادانی این محله نقش زیادیداشت؛ خان سالاری در رگ و ریشه شان بود، اما خیرشان به مردم می رسید. این مرد، حق بزرگیگردن اهالی یافتآباد دارد.»
نام نیک برای آخرینخان یافتآبادماند
از ویژگیهای بارز خان محله یافتآباد این بود که همیشه با کت و شلوار اتو شده و مرتب در محله حاضر میشد. درآخرین دیدار با او، کنار دیوار آجری کنار خانه اش رفتیم و مهدیخان در حالی روی صندلی نشسته بودکه قاب عکسی از دوران جوانی اش را روی دیوار دیده میشد.
مرحوم مهدیخانکلهر در محله یافتآباد مسجد، زورخانه و خیلی چیزهای دیگر برای رفاه وآسایش مردم ساخت و برای همین در همه جا از او به نیکی یاد می کنند. «احسان موسوی» درباره آخرین خان یافتآباد میگوید: «بیش از ۴۰ سال است که مهدی خان را می شناسم. از وقتی که یاد دارم آدم دست به خیر و کار راهاندازی بود. شاید باور نکنید در همین یافتآباد خودمان خیلی از آدم های بدبخت و بیچاره را خانهدار کرد. در طول سال چند نوبت به خانه سالمندان، روغن و برنج میفرستاد. در ایام محرم و ماه رمضان به هیئتها و مساجد کمک میکرد. خدا رحمتش کند.»
عکسها : استاد امیر رستمی - روزنامه هشهری - ۱۳۹۷