چه میگویم؛ چهره ریز نقش و خندههای دلنشیناش نشانه بهتری است. مواظب باش، آنقدر متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت، هرگز باور نمیکرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین(ع) روبهرو است.
ما اهل دنیا، از فرمانده لشکر، همان تصویری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم. اما فرماندههای سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در همریختهاند.
حاج حسین را ببین! او را از آستین خالی دست راستش بشناس؛ جوانی خوشرو، مهربان و صمیمی، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفتهاند بر 2 خصلت بیش از خصائل دیگر وی تاکید کردهاند: شجاعت و تدبیر.
حضور حاجحسین در نزدیکی خط مقدم درگیری، بسیار شگفت انگیز بود. اما میدانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاجحسین کسی نبود که لحظهای از این حضور غفلت داشته باشد. اخذ تدبیر درست، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است. وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو، اقدام به پاتک کرده، سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم.»
اینها، تصاویری است که شهید سید مرتضی آوینی از فرمانده لشکر امام حسین(ع)، در قالب کلمه ساخته است؛ از شهید حاج حسین خرازی، که میگفت: «مسئله من تنها جنگ است و همان جا هم مسئله من حل میشود.»
در طول مدت حضورش در جبهه 30ترکش به بدنش اصابت کرده بود، اما در پاسخ خبرنگاری که با اصرار از او خواسته بود تا خاطراتش را بگوید، گفت:
« چیزی ندارم. از برادران دیگر بپرسید.»
تاب تحمل زورگوییها را فقط به خاطر اینکه دستور است نداشت. به همین دلیل، پیش از انقلاب برای تنبیه او را به عمان فرستادند تا عضو گروه کماندوهایی باشد که قرار بود شورشیان ظُفار را سرکوب کنند. شور انقلاب بالا گرفت. حاجحسین در سال 1357 با فرمان حضرت امام پادگان را ترک کرد.
عملیاتهای فرمانده کل قوا، ثامن الائمه، فتحالمبین، بیتالمقدس، خیبر، بدر، والفجر8 و کربلای 4 و 5، صحنههای فراوانی از رشادتها، ابتکار، خلاقیت و حسن فرماندهی سردار رشید اسلام بود. او اسفند ماه سال 1362در عملیات خیبر، دستِ راست خود را تقدیم کرد.
دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود. حسین در اوج درگیری به محلی رسید که دشمن آتش بسیار زیادی روی آن نقطه میریخت. او به یاری رزمندگان شتافت که ناگهان خمپارهای در کنارش فرود آمد و او را از جا کند و با ورود جراحتی عمیق بر پیکر خستهاش، دست راست او قطع شد. در آن غوغای وانفسا، همهمهای بر پاشد. «خرازی مجروح شده! امیدی به زنده ماندنش نیست.»
همه چیز مهیا شد. پیکر زخمخورده او به بیمارستان یزد انتقال یافت.
فرماندههای گردان گوش تا گوش نشسته بودند. وارد شد. همه بلند شدند. سرخ شد.گفت: «بلند نشید جلوی پای من.» باز جلسه بود. ایستاده بود بیرون سنگر. میگفت: «نمیآیم. شماها بلند میشوید از جایتان.» قول دادیم بلند نشویم.
2 روز قبل از شهادتش گفته بود: «خودم را برای شهید شدن کاملاً آماده کردهام.»
هفتم اسفند سال 65 بود؛ آخرین ساعات عملیات تکمیلی کربلای5. وقتی متوجه شد ماشین غذای رزمندگان خط مقدم در بین راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد. با بیسیم از مسئولان تدارکات خواست تا هر چه زودتر، ماشین دیگری بفرستند و نتیجه را به او اطلاع دهند. پس از گذشت چند ساعتی، ماشین جلوی سنگر ایستاد و حاجحسین در حالی که دشمن منطقه را گلوله باران میکرد برای بررسی وضعیت ماشین از سنگر خارج شد.
از سنگر بیرون دوید. بچهها دور ماشین جمع شده بودند. رفت طرفشان. پیرمرد تخریبچی که تا آن لحظه دنبال فرمانده لشکر میگشت، بلند شد و راه افتاد. حاج حسین خرازی داشت با راننده ماشین حرف میزد. پیرمرد دست گذاشت روی شانهاش. حاجی برگشت. همدیگر را بغل کردند. پیرمرد میخواست پیشانیاش را ببوسد. حاجی میخندید و نمیگذاشت. خمپاره افتاد. یک لحظه همه خوابیدند روی زمین. گرد و غبار که نشست همه برخاستند و دنبال همدیگر گشتند. او برنخاست. با شکافی در سینه، قلبی که پاره شده بود و لبخندی پر از درد، ر وی خاک تشنهای که حریصانه خون گرم و جوانش را میمکید، آرام گرفت.حاج حسین متولد سال 1336 (در یکی از محلههای مستضعفنشین اصفهان به نام «کوی کلم») بود.
شهید خرازی ابتدای پیروزی انقلاب، با عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان به حراست از جادههای حساس شهر مشغول بود. سپس یک سال پس از انقلاب، همزمان با توطئه گروهکهای ضدانقلاب در گنبد و ترکمن صحرا، به آن منطقه اعزام شد و به فرماندهی نیروها در یکی از محورهای منطقه پرداخت و سپس چندین ماه در منطقه کردستان در راه دفاع از کیان اسلامی جانفشانی کرد. همزمان با آغاز جنگ و سقوط خرمشهر، به خوزستان اعزام شد و در منطقه خط شیر، فرماندهی نیروهای بسیج در مقابله با قوای متجاوز بعث را برعهده گرفت.
شهید خرازی در جریان عملیات بزرگ و غرورآفرین کربلای 5 در حالی که فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع) را برعهده داشت، در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
مقام معظم رهبری که در آن سال ریاستجمهوری کشور را عهده دار بودند درباره حاج حسین خرازی فرمودند:
«سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاءالله شتافت و با ذخیرهای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانهروزی برای خدا و نبردی بیامان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول 6 سال جنگ قلههایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است و او که هلمنناصرینصرنی زمان را با همه وجود لبیک گفته بود اکنون به زیارت مولایش امام حسین(ع) نایل آمده است و او که در جمع یاران لشکر سرافراز امام حسین(ع) عاشقانه به سوی دیار محبوب میتاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است؛ آری، او پاداش جهاد صادقانه خود را کنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت، سبکبال در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبهای که در این وادی قدم زدهاند، صفحه درخشندهای از تاریخ این ملت است؛
ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میکند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده، پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه میکنند و جان بر سر این کار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو درخواهد آورد. ما پس از 8 سال دفاع مقدس همه جانبه و 6 سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارک را مشاهده میکنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن و مبارزه وایثارگر است.»
شهید خرازی در بخشی از سخنانش خطاب به فرماندهان جنگ میآورد:
«ما لشکر امام حسینیم، حسینوار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: اللهماجعل محیایمحیا محمدوآلمحمد و مماتیممات محمدوآلمحمد.»
و در وصیتنامهاش آورده است: «استغفرالله، خدایا امان از تاریکی، تنگی و فشار قبر و سؤال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را میدانم و بس و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی (ره) تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهرهمندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم... میدانم در امر بیتالمال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیادهروی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید.»