همشهری آنلاین- بهاره خسروی : محمود منیعی هم بهعنوان کارشناس مجری با همراهی جمعی از تهرانپژوهان در این جلسه حضور داشت.
قصههای خواندنی تهران را اینجا بخوانید
معزالدوله دیلمی برای نخستینبار در ایران دستور داد روز عاشورا مردم جایی مشخص از شهر جمع شوند و رخت عزا بپوشند. بازارها را بستند. خرید و فروش در آن روز منع و پارچههای سیاه عزا از در و دیوار شهر آویخته شد. عزاداری رسمی و علنی برای امام حسین(ع) در ایران از زمان آلبویه شکل گرفت و نمیتوان هیچ آداب و رسوم و فرهنگ رسمی را به قوت آیین عزاداری سیدالشهدا(ع) در فرهنگ ایرانیان یافت؛ آیینی که در طول زمان با تغییرات سلسلههای پادشاهی و فراز و فرودهای تاریخی، سیاستهای سختگیرانه دولتها و ممنوعیتها هرگز چراغش خاموش نشد.
در این میان بعد از نشستن سلسله قاجاریان بر مسند قدرت و پوشاندن ردای پایتختی بر تن تهران، این شهر، کانون اصلی و مهم اجرای مراسم و آیینهای عزاداری حسینی بود.
موسیقی در خدمت دین
پدیده نوظهور روشنفکری به مرور زمان با سفرهای ناصرالدینشاه و اعزام محصلان ایرانی به خارج از کشور برای ادامه تحصیل در ایران سنتی جان گرفت. این تغییرات بر زندگی روزمره مردم هم اثر گذاشت؛ یکی از این تأثیرات در نمایش تعزیه بود؛ اینکه مردها بدون توجه به انگهای اجتماعی جامعه مردسالارانه قاجار در قالب شخصیتهای زنانه ایفای نقش کنند یا در نقش ائمه معصومین(ع) بازی کنند؛ این تغییرات نوید تحولات و تلنگرهای روشنفکری بود؛ برای مثال در دوره قاجار بیشتر متنهای تعزیه قالبی آهنگین پیدا میکند و از همه جالبتر موضوعات و دغدغههای سیاسی و اجتماعی مردم بود که وارد تعزیه شد؛ برای مثال در یکی از نمایشهای تعزیه ماجرای اماننامه شمر به حضرت ابوالفضل (ع) اینگونه خوانده میشود: «بود تا تیغ اژدر پیکر بر کف، نیام خوفی/ اگرچه دشمن از روم و عراق و هند و روس آید» درواقع با وارد کردن واژه روسها در نمایش تعزیه بهگونهای به جنگهای ایران و روس اعتراض میشود.
بومیسازی هنر نمایش آیینی
اجرای مراسم تعزیه در ایام محرم و صفر در تهران از زمان فتحعلیشاه قاجار آغاز شد. معمولاً این مراسم در کاخ گلستان اجرا میشد؛ مراسمی که طیف گستردهای از افراد سرشناس شهر مانند ملاکان و گماشتههای قاجاریان در آن حضور داشتند. به مرور زمان این افراد برای پیروی از حاکمیت، بانی اجرای این مراسم در شهرها و روستاهایشان شدند. نکته جالب ماجرا بومیکردن قصهها و ماجرای داستانها و باورهای ایرانی بود. بسیاری از روایتها و قصههایی که از آن بهعنوان مراسم تعزیه یاد میکنیم درواقع اجرای آیینهای باستانی یک روستا یا شهر است؛ برای مثال گاهی نوع پوشش شخصیتها در تعزیه هم برگرفته از داستانهای ایرانی بود؛ مثلا پوشیدن لباسهای سبز برای نقش معصومین که نماد قداست و معصومیت است و لباسهایی به رنگ قرمز برای نقش اشقیا که نماد شقاوت و نفرت وکینه است با باورهای ایرانیان، همنسبت بود.
نمود کمرنگ تعزیه در ادبیات فارسی
هر چند یکی از خاستگاههای مهم هنر تعزیه و شبیهخوانی تهران بود، اما این هنر آیینی خیلی زود در سراسر ایران بهعنوان یک میراث ناملموس ارزشمند رواج پیدا کرد. بخش مهم و جالبتر ماجرا اینجاست که بسیاری از داستانها و متنهای تعزیهها بهصورت شفاهی و سینه به سینه نقل و مکتوب شدند. آنطور که در منابع تاریخی آمده تعزیه در روستاهایی نشر پیدا کرده که اهالی آن سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند. درواقع میتوان از همینجا به این ماجرا پی برد که هنر تعزیه در روزگاری که خبری از رسانههای جمعی و سواد نبود به مانند یک رسانه در میان مردم برای اطلاعرسانی از شرایط و اوضاع روز کاربرد داشت، اما اندک پژوهشگرانی تاکنون بهصورت رسمی یا اساسی به اهمیت این موضوع در تاریخ ادبیات فارسی پرداختهاند. باید گفت که نمود تعزیه در ادبیات فارسی ایرانی کمرنگ است؛ در صورتی که ما در فرهنگ و ادبیات فارسی مشابه داستانهای تعزیه و آیینهای سوگواری در ادبیات داستانی ایرانی کم نداریم؛ برای مثال در داستانهای شاهنامه فردوسی ماجرای مشابه تعزیه، سوگواری و حواشی از دست دادن عزیزان با ریختن خاک و گل بر سر بهصورت نمایشی را داریم.
تعزیه و نهضت ادبی
سالهای زیادی بود که بهدلیل نابسامانیهای داخلی و جنگهای خارجی، ادبیات ایران رو به افول و صعود بود و ایران تقریباً فقیرترین دوران ادبیات خود را طی میکرد که ظهور تعزیه باعث تحولی بزرگ و نوین در حوزه شعر در تهران دوره قاجار شد. با افزایش اجرای تعزیه، گرایش شعرا و ادیبان به سرودن اشعار در وصف واقعه عاشورا، شهدا و قهرمانان آن بیشتر شد؛ برای مثال در مداحیها و نمایشهای تعزیه از اشعار «صباحی بیدگلی» یا «وصال شیرازی» از شاعران دوره قاجار استفاده میشد و کمکم به تعداد شاعران در حوزه ادبیات حماسی و آیینی اضافه و از همه مهمتر نهضت ترجمه اشعار و متون قدیمی تعزیه آغاز شد.
تعزیه در ۷ دستگاه موسیقی
موسیقی آوازی ایران که امروز در ۷ دستگاه اجرا میشود، هنری است که میرزا عبدالله فراهانی در زمان ناصرالدینشاه تدوین و ابداع کرد. اگر به نمایشهای تعزیه دقت کنیم، متنی که برای کلام معصومین و ائمه(ع) نوشته شده، خوشآهنگ است. در واقع با این کار سعی شده نکات منفی موسیقی میان اذهان عمومی کمتر شود، اما برعکس دیالوگ مخالفان، عمر سعد، شمر و... بهصورت اُشتلمخوانی است. از نمونههای این ویژگی میتوان به فصل ورود حر به کربلا اشاره کرد.
تعزیه به قلم نویسندهها و شعرا
با رسمیت یافتن اجرای تعزیه و ورود و حمایت حکومت برای اجرای این نمایش آیینی، نوبت به شاعران، نویسندگان و قصهسرایان میرسد تا با بهکارگیری عناصر باورپذیر، بهترین شعر و قصه را برای اجرای نمایش بسرایند. درواقع همه تلاش آنها تحتتأثیر قرار دادن مخاطب و همذاتپنداری او با شخصیتها و چهرههای واقعه کربلا برای نشان دادن مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش در بیعت نکردن با یزید بود.
مشارکت اجتماعی همه اقشار در نمایش
یکی از جاذبههای نمایش تعزیه بهویژه در تهران قدیم مشارکت همه اقشار اجتماعی در اجرای آن بود. در واقع این نمایش در تکیهها و حسینیهها برای همه اقشار، مشارکت میآفرید. دسته اول دراویش بودند؛ در تعزیه ظهر عاشورا جایی که امام حسین(ع) ندای هل من ناصر ینصرنی سر میدهد، دراویش بینام و نشان با ظاهری ژولیده در میان جمعیت پیدا میشدند و شروع به آوازخوانی میکردند: در ادامه کشکولشان را در مقابل جمعیت میگرفتند که مردم مبلغی را داخل آن به نیت حاجتروایی میریختند. مورد دیگر حضور پیشهوران دورهگرد بود که در تعزیه مرد سلمانی و امام رضا(ع) روایت میشود. در تعزیه امام رضا(ع) چنانکه در قصه روایت شده امام رضا(ع) از مسیر دماوند نزدیک شهر تهران میشود و آرایشگر دورهگردی موی سر حضرت را اصلاح میکند. وقتی امام رضا(ع) به او دستمزدی میدهد، او از گرفتن دستمزد امتناع میکند و در ازای آن از امام رضا(ع) درخواست میکند زمان مرگ و وقتی او را در گور میگذارند به فریادش برسد که این ماجرا حکایت از اعتقاد شیعیان و فریادرسی ائمه(ع) در شب اول قبر دارد. نعلبندان هم از دیگر گروههایی بودند که حتماً باید در ماجرای تعزیه ظهر عاشورا برای آنها نقشی در نظر گرفته میشد. نقش نعلبندان در تعزیه، بستن نعل به سم اسبانی بود که از روی پیکر شهدا در عصر عاشورا میگذشتند.