همشهری‌آنلاین- سید ابوالحسن مختاباد: استاد محمد حسین کیانی، شاهنامه خوان شاخص و پیش‌کسوت منطقه قشقایی جمعه، 28 فروردین درگذشت.

در سن 108 سالگی و آنگونه که برخی از دوستان که آخرین بار وی را دیده‌اند(حدود 10 تا 15 روز قبل) بسیار سرحال بود و سرپا.

استاد کیانی را نخستین بار در جشنواره موسیقی نواحی‌کرمان دیدم، سال 1383 که به همت محمدرضا درویشی برای نخستین بار گام در این جشنواره نهاد و صدای پرهیمنه‌اش شکوه و حشمتی خاص به تالار شهر کرمان بخشید.

خبر درگذشت استاد کیانی را هوشنگ جاوید، پژوهشگر خستگی‌ناپذیر موسیقی نواحی ایران داد. همچنانکه پیش از این هم خبر درگذشت دیگر یل موسیقی نواحی ایران، غلامعلی رنجبر را وی داد.

استاد کیانی چهره‌ای جدی داشت و همسخنی با وی به آدمی انرژی مضاعفی می‌بخشید،‌ روایت‌های وی از شاهنامه تنها به حفظ و تکرار طوطی‌وار ابیات شاهنامه منحصر نمی‌شد، بلکه به دلیل تجربه‌های بزرگی که در زندگی داشت، هرگاه لب به سخن می‌گشود واز شاهنامه و قهرمانانش سخن می‌گفت، نتیجه‌گیری‌های فردوسی را هم از سرشت و سرنوشت قهرمانان به سخنش می‌افزود.

زیست 108 ساله در این دنیای فانی به وی‌آموخته بود که زندگی را چگونه بنگرد. و از چه زاویه‌ای به رخدادها و پدیده‌ها نگاه کند. وقتی در وی نگاه می‌‌کردی گویی چشم‌اندازی دورتر از بگو و مگوهای روزمره را پیش چشم دارد و اصولا دنیایی دیگر را می‌کاوید.

نمی‌دانم از کیانی چه میزان نغمه و نوا ثبت و ضبط شده است، از قرار 15 سال قبل موسسه ارغنون به اتقاق آقای ریاضی اثری از وی را منتشر کرده بودند و برخی از کارهای وی هم در سطح منطقه ضبط ومنتشر شدند، اما با تمامی این تلاش‌ها به قطع  می‌دانم که با رفتن وی کوهی از نغمه‌ها و نواهایی که در حافظه و ضمیر این پیر صافی‌اعتقاد نهفته بود به دل خاک رفت، همچنانکه خاطرات و نوع و زاویه نگاه وی به زندگی و آدمیان نیز کمتر ثبت و ضبط شده است.

 همچنانکه دیگرانی چون عباسقلی رنجبر، حاج قربان، امرالله شاه مرادی و ... هم در چند سال اخیر با خود بسیاری از داشته‌ها را به خاک کشاندند.[درگذشت عباسقلی رنجبر]

فکر کنم آخرین افرادی که این پیرمرد روشن ضمیر را دیده‌اند، هوشنگ سامانی ، موسیقی نویس و آهنگساز و برزو طبیبی پور ، نوازنده نی است که این دومی چند اثر هم با استاد کیانی کار کرده و در سطح منطقه، شیراز، انتشار داده است.

آقای طبیبی پور نقل می‌کرد سال 78 از استاد کیانی خواستند که به تهران بیاید و از وی  یک ماهی در تهران پذیرایی کرده آن زمان کاری به اتفاق پژمان طاهری،آهنگساز ونوازنده سنتور (که کارش با آقای شجریان ده سالی است معطل مانده است و مشخص نیست چرا؟( ضبط کرده بودند که قرار بود استاد شجریان بخواند، به همین دلیل رفت و آمد هایی داشتند. در یکی از این دیدارها، کیانی را هم نزد شجریان بردند و او از اینکه یکه پیرمرد 96 ساله چنین در اوج می خواند خیلی متعجب شده بود.

این دو تن حدود ده روز قبل به دیدن استاد رفتند و از وی عکس‌هایی هم گرفته‌اند که آقای سامانی چند تا از این عکس‌ها را در اختیارم گذاشت.

راستش دیدن آن زنده یاد مرا بی اختیار به یاد پدرمرحومم می‌انداخت، چرا که آن زنده‌یاد هم شاهنامه‌خوان قهاری بود و از گوشه‌هایی از نغمه اصفهان(مثنوی اصفهان) استفاده می‌کرد که من حداقل تا کنون کمتر شنیده بودم. ایشان حتی سفارش کرده بود که روی سنگ قبرش این دو بیت شاهنامه را حک کنیم
تو گر دادگر باشی و پاک رای
به آیین بیایی به دیگر سرای
جهان را چنین است ساز و نهاد
برآرد زخاک و دهدشان به باد
که جمع بندی حکیمانه فردوسی از سرشت و سرنوشت زمانه‌است که تنها آدمیانی با سرشت وخلق نیکو را پاس می‌دارد به آیین و شکوه خاصی به سرای دیگرشان می‌برد.

زنده یاد کیانی هم همین گونه بود و نگاهش به دنیا و پیرامونش در این اواخر عمر صبغه‌ای دیگر یافته بود.

آخرین دم‌های زندگی آن زنده یاد هم شکوهی خاص داشت که حد اقل در دور و بر خودمان کمتر چنین مرگی را شاهدیم. آنجا که به قول آقای طیبی پور برای آقای سامانی و به نقل از فرزند بزرگ آن زنده یاد می‌آورد، تازه اذان ظهر پایان یافته بود که پدرم بلند شد و کت زیبایش را پوشید. معمولاً هنگام میهمانی‌های رسمی از این کت استفاده می کرد. صورتش کمی سرخ شده بود و حالت عادی همیشگی را نداشت. گفتم پدر چیزی شده؟ می‌خواهی ببرمت دکتر و بیمارستان؟ به صورت مرموزی لبخند زد و گفت نه پسرم، چیزی نیست. همان طور که به بالش تکیه زده بود، به طرز عجیبی لبخند می زد و به صورتم خیره شده بود. در همین حال و هوا چشمانش را بست و دم بر نیاورد."

خدایش بیامرزد.

برچسب‌ها