نمایشنامههایش شاعرانه میشوند و شعرهایش پر از تصویر؟ شاید این اتفاق برای هر شاعر نمایشنامهنویسی نیفتد، اما برای «فدریکو گارسیا لورکا» افتاده.
لورکا در «فوئنته واکوئهرُس» به دنیا آمد، روستایی در کنار رود «جنیل» در نزدیکی «گرانادا»ی اسپانیا (حتی مکان تولدش هم تصویری شاعرانه دارد!)؛ و بعد در شهر «موریش» گرانادا بزرگ شد، جایی که بارها در آثارش از آن یاد کرده.
تصویری از چهره لورکا
اگر بگویم لورکا در دوران دانشگاهش موسیقی یاد میگرفته، تعجب نمیکنی، میدانم، چون میگویی یک شاعر و نمایشنامهنویس روحیهای هنری دارد، به علاوه که موسیقی، هم با شعر و هم با نمایش ارتباطی نزدیک دارد؛ اگر هم بگویم دوستهای لورکا کسانی مثل «پابلو نرودا»1، «لوئیس بونوئل»2 و «سالوادور دالی»3 بودهاند، بازهم تعجب نمیکنی، چون یک هنرمند بزرگ نوگرا، با هنرمندان بزرگی دوست میشود که با او همفکر باشند و دیدگاههایشان نسبت به هنر به هم نزدیک باشد؛ اما اگر بگویم رشته تحصیلی لورکا در دانشگاه، «حقوق» بوده، تعجب میکنی، میدانم ، مطمئنم، چون فکر میکنی یک هنرمند با موضوعهایی که با منطق و استدلال سرو کار دارد کاری ندارد. اما لورکا از آن آدم هایی بود که هر دو جنبه وجودش ، احساس و منطق، قوی بودند.
با وجود این، موضوع بیشتر کارهای لورکا احساسهای انسانی است، احساسهایی که گاه تند و شدیدند و بیشتر وقتها ما پنهانشان میکنیم. در نمایشنامههایی مثل «عروسی خون»، «یرما»و «خانه برناردا آلبا» این ویژگی خیلی خوب دیده میشود. یکی دیگر از موضوعهای اصلی کارهای لورکا، مرگ است، مرگهایی ناعادلانه که در نتیجه دلخراشاند، مثل مرگ خود او.
سال 1936 میلادی، زمانی که جنگ داخلی اسپانیا شروع شد، لورکا، به عنوان یک هنرمند و حقوقدان نمیتوانست بیطرف بماند.
یک ماه و دو روز بعد از آغاز جنگ، نوزدهم آگوست، یک نفر لورکا را دیده بود که تعدادی سرباز او را از ساختمان دولتی شهر بیرون آورده و بدون محاکمه تیرباران کرده بودند.
---------
1- شاعر مشهور اهل شیلی
2- فیلمساز سوررئالیست مشهور اسپانیایی
3- نقاش سوررئالیست مشهور اسپانیایی
«دوچرخه»؛ ضمیمه نوجوان همشهری