شعرهای او در سالهای گذشته گاه و بیگاه زمزمه میشد و نوید شاعر جوان و خوشآتیهای را میداد تا آنکه مجموعه «گریههای امپراتور» منتشر شد و بسیاری از اهل نظر را بر سر ذوق آورد. این گذشت و مجموعه دوم اشعار فاضل نظری روانه بازار شد. خبر آن بهسرعت در میان افواه گردید و فروش خوب چاپ اول آن لبخند رضایت را بر لبان ناشر نشاند. اما اقلیت حداقل انتظارها را هم برآورده نکرد. صاحب اثر و برخی از منتقدان، این مجموعه را غنیتر و پختهتر از مجموعه قبلی ارزیابی کردند اما عموم مخاطبان و علاقهمندان نتوانستند خود را با خواندن اشعار آن راضی کنند.
کمکم خبرهایی از گوشه و کنار درباره سمتها و مسئولیتهای اجرایی فاضل نظری بهگوش میرسید که تردیدها را درباره حیات شاعری او بیشتر میکرد.
زمان میگذشت و آقای مدیر بیش از پیش در نقشهای اجرایی خود تثبیت میشد و آنچه کمتر به چشم میآمد چهره شاعرانه جوانی بود که بسیاری در سالهای گذشته انتظار حادثهای مهم را از او داشتند. اخیرا کتاب سوم فاضل نظری نیز وارد بازار شده است.
«آنها» دفتری است با 51 غزل که به همت انتشارات سوره به نشر رسیده است.
روشنترین وجه این دفتر که البته شاعر را از دفاتر پیشین همراهی میکند مضمونآفرینی است. بهنظر میرسد بیشترین دغدغه فاضل در شعر، کشف نکتههای شاعرانه و خلق مضامین تازه است؛ شیوهای که مخاطب را به یاد طرز غزل هندی میاندازد و دقایق و ظرافتهای آن سبک ادبی را فراخاطر خواننده میآورد. اگر شعر سبک هندی را شعری معناگرا و نه صورتگرا بدانیم این ویژگی را در اشعار فاضل نظری نیز بهوضوح میتوانیم مشاهده کنیم. برای فاضل در شعر بیش از آنکه بازیهای زبانی و هنرورزیهای شکلی اهمیت داشته باشد خلق مضمونهای نو مورد توجه است:
هرکه ویران کرد ویران شد در این آتشسرا
هیزم اول پایة سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سربلندی در فروتنبودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
اگر چون رود میخواهد که با دریا درآمیزد
بگو چون چشمه بر زانو گذارد دست و برخیزد
این خیالورزیهای شاعرانه در برخی موارد از جمله دو بیت اولِ مثال گذشته، در ساختار نیز قرابتهایی با اشعار سبک هندی مییابد و از همان ساختار معروف «پیشمصرع، مصرع برجسته» در سبک هندی متابعت میکند. در مجموع فارغ از نسبت برخی از این ابیات با غزل سبک هندی من این کشفهای شاعرانه را نقطه قوت شعر فاضل میدانم. مهمترین ویژگی یک شاعر، داشتن نگاه شاعرانه به جهان است که گاهی در میان بازیهای بیدلیل و ادا و اطوارهای ادواری گم میشود. گاه دیده میشود که برخی افراد در شعر هر کار میکنند جز آنکه شعر بگویند. نمونه آن را در موجها و جریانهای شعری سالهای اخیر بسیار سراغ داریم. میتوان نگاه خلاقانه فاضل به شعر را در برخی ابیات برجسته این مجموعه سراغ گرفت:
به روز وصل چه دل بستهای؟ که مثل دو خط
به هم رسیدن ما نقطه جدایی ماست
پاداش حرف حقزدن جز سربلندی نیست
حق با من است اما مرا بر دار میخواهی
در راه عشق تکیه به تدبیر عقل خویش
با چتر زیر سایه بهمن نشستن است
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجرهای در دل سیمانی ماست
در ساختار شعر فاضل این ویژگی باعث تقویت محور افقی و به همان نسبت ضعف محور عمودی شده است. جستوجوی شاعر برای مضمونسازی سبب شده است تا ابیاتی قوی خلق شود که با وجود قوت معنایی، رابطه مستحکمی بین آنها وجود ندارد. به تعبیر دیگر ارتباط دو مصرع، محکم است اما ارتباط ابیات مختلف با یکدیگر ضعیف است. گاه دیده میشود که در یک غزل از موضوعات و آنات شاعرانه مختلفی سخن به میان میآید اما بین این مضامین ارتباط روشنی وجود ندارد و حتی گاه این گسست منجر به تنافر معنایی نیز میشود.
آن روز اگر خود بال خود را میشکستم
اکنون نمیگفتم بمانم یا نمانم؟
قفل قفس، باز و قناریها هراسان
دلکندن آسان نیست آیا میتوانم؟
در این دو بیت که در پی یکدیگر آمدهاند دو مفهوم متضاد بیان شده است. در لختی سخن از ماندن است و در لخت دیگر شاعر از رفتن میگوید.
یا در بیت دیگر شاعر میگوید:
بیا سر در گریبان هم از دنیا بیاساییم
مگر ما را خدا با «هم» در آن دنیا برانگیزد
در این پیرانهسر سجادهای دارم که میترسم
خدا با آن مرا از حلقه دوزخ بیاویزد
فحوای کلام در بیت اول شوریدگیهای عاشقانه است و در بیت دوم پرهیزهای پارسایانه. شاید بتوان گفت ضعف محور عمودی از ویژگیها، ناگزیر مضمونسازیهای شاعرانه است.
اگر به سه دفتر شعر فاضل در کنار هم نگاه شود، حالوهوا و سبکوسیاق دو دفتر قبلی را بهروشنی میتوان در دفتر «آنها» نیز مشاهده کرد و صاحب آن را شاعری صاحبصدا دانست.
چند قدمی که بیشتر به پیش آییم همین یکدستی و قرابت میتواند پای ذوقمان را بگیرد و تصاویر و موتیفهای تکراری آن کمی ملالآور شود. بهنظر من مهمترین مشکل این دفتر همین تعدد تصاویر تکراری است. شاعر در موقعیتهای مختلف توانسته است از حداکثر ظرفیتهای برخی موتیفهای مورد علاقهاش بهره ببرد اما همین پایبندی به چند موضوع محدود، جهان تصویری شعر فاضل را کوچک کرده است. برخی از این موتیفها که سابقه حضور در دو دفتر اول را هم دارند، از این قرارند: دریا، آینه، غبار، فواره، ساحل سجده، ماه و...
تصویر زیبایی که شاعر از رفتوآمدهای موج به ساحل ترسیم کرده سبب خلق چنین بیت درخشانی شده است:
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسری است
اما این با همآیی موج و ساحل وقتی که در غزلهای بعد تکرار میشود از توان تصویر میکاهد و تصاویر را بیرمق جلوه میدهد:
موج راز سربهمهری را به دنیا گفت و رفت
با صدفهایی که بین ساحل و دریا گذاشت
من شور و شر موج و تو سرسختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم تو چه کردی؟
کشش ساحل اگر هست چرا کوشش موج؟
جذبة دیدن تو میکشد از هر طرفم
یا در مثال دیگر میتوان به نشستن غبار روی سنگ قبر اشاره کرد:
حتی ننشستهست غباری به مزارم
ای کشتی جان! حوصله کن میرسد آن روز
فراموشی حریری از غبار افکنده بر سنگی
از این پس مینوازد عطر تنهایی مشامم را
سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم مکن
بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگینتر است
شاعر از موتیف فروافتادن فواره در این دفتر 4بار استفاده کرده است که نشان از علاقه شدید وی به این تصویر دارد. موتیفهای سجده، ماه، بوسیدن، دریا و آینه بهترتیب پنج، شش، نه، هفده و بیست بار استفاده شده است. بهنظر میرسد بیتوجهی فاضل به استعمال مکرر چند تصویر محدود باعث گشودهشدن باب نقد و اشکالات بسیار بر شعرش شده است. کاش شاعر در استفاده از این تصاویر وسواس بیشتری بهخرج میداد و با گزینشهای دقیقتر خود مضمونآفرینیهای بدیعش را زیر سایه تصاویر تکراری مدفون نمیکرد.
در سالهای اخیر و در غزل امروز، شعر پیوند مستحکمی با زندگی مردم عصر خود یافته است. این ویژگی را میتوان در ورود برخی عناصر دنیای متمدن به غزل فارسی جستوجو کرد.
در دفتر «آنها» از مجموع 51غزل حتی یک شعر نیز به فضاهای شهری مربوط نمیشود. در این مجموعه بسامد واژگانی همچون رود، ساحل و کوه بسیار بالاست؛ در حالی که اثری از واژگان دنیای متمدن دیده نمیشود. واژه خیابان که شاید تنها واژه مدرن این مجموعه باشد فقط 2 بار بهکار گرفته شده است؛ در حالی که کلمات کوه، موج، رود و دریا هرکدام بهترتیب هشت، نه، ده و هفده بار تکرار شده است. این تفاوت را جدای از واژگان در سطح نحو و ساختار جملات هم میتوان مشاهده کرد. زبان فاضل در این مجموعه، زبانی باستانی و آرکائیک نیست اما با قطعیت هم نمیتوان آن را زبانی امروزی دانست. بیتوجهی شاعر در استفاده از شکل شکسته برخی حروف همچون مرا، ز و دگر و علاقهاش به پیشوند منفیساز «م» به جای «ن» نشان از همین افتراق زبان شعر فاضل با زبان معیار دارد.
دگر برای کسی درد دل نخواهم کرد
دگر ز دست خودم درد سر نخواهم دید
عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
دیگر سراغ خاطرههای مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیرورو مکن
میتوان گفت زبان شعر فاضل بیش از آنکه در نسبت با غزل امروز باشد همصدا با شاعرانی همچون رهی معیری یا شهریار است. البته شاعر خود نیز به این امر واقف است و با ظرافت به آن اشاره کرده است:
مرا به لفظ کهن عیب میکنند و رواست
که سینهسوخته از می حذر نخواهد کرد
در واقع این امر به خودی خود امر نامطلوبی نیست و اگر شاعر بتواند وحدت رویه خود را حفظ کند و از قوانینی که خویش وضع کرده تعدی نکند، نباید بر او خردهای گرفت؛ چیزی که فاضل در این مجموعه توانسته است به آن دستیابد.
نکته دیگری که باید در شعر فاضل مورد بررسی قرار بگیرد چهرهای است که از معشوق ارائه میشود. در این مورد هم شعر فاضل با شعر دیگر همنسلان و همقطارانش تفاوت دارد. در شعر امروز معشوق از آن تصویر خیالی و کلی خود در شعر کلاسیک فاصله گرفته و به پدیدهای حقیقیتر و محسوستر بدل شده است.
فاضل نظری هم کموبیش در برخی اشعار خود به این معشوق نظری داشته است.
ای که برداشتی از شانة موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری
ظاهر آراستهام در هوس وصل ولی
من پریشانتر از آنم که تو میپنداری
هرچه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمیدارم اگر بگذاری
اما در برخی از موارد نیز چندان با این اتفاق همدل نبوده است. در برخی از ابیات مجموعة «آنها» آنجا که از معشوق سخنی بهمیان میآید خواننده به یاد شعر سبک عراقی میافتد و در نظرش بسیاری از ویژگیهای معشوق پهلو به ویژگیهای معشوق سبک عراقی میزند. در اینجا دغدغه عاشق توجه معشوق به رقیبان است و رفتارها و برخوردهای او در نظر عاشق جز حسن و نیکی نیست.
هرگاه یک نگاه به بیگانه میکنی
خون مرا دوباره به پیمانه میکنی
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است
جای گلایه نیست که این رسم دلبری است
دشنام یا دعای تو در حق من یکی است
ای آفتاب هرچه کنی ذرهپروری است
گویی همچون شاعر قرون 7و8 عاشق، خاکسار و دستبهدامان معشوق است و سرزدن جور و ستم از معشوق، امری طبیعی است.
شادم که به هر حال به یاد توام، اما
خون میخورم از دست تو و باز غمی نیست
گر جوابم را نمیگویی، جوابم کن به قهر
گاه یک دشنام از صدها دعا شیرینتر است
کشتهای در پای خود دیدی یقین کردی منم
سایهای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی
بهنظر میرسد دلیل چنین جهتگیریای در شعر فاضل نظری، تعلقات خاطر وی به غزل فارسی و الهامات و تأثیرپذیریهایی باشد او از این گنجینة گرانسنگ دارد. توجه به این پشتوانة شعری در بسیاری موارد سبب غنای شعر فاضل شده است. اما همین دلبستگی گاهی همچون آنچه ذکر آن رفت باعث توقف شاعر در عوالمی دیگر شده و او را فرزند زمانهایی کرده است که با زمان شاعر فاصله دارد.
نکته آخری که باید در نقد و بررسی مجموعة«آنها» به آن اشاره کرد، علاقه بسیار شاعر به استفاده از ردیفهای بعضاً بلند است. در این دفتر از مجموع 51 غزل، 36 غزل مردف است و از میان این 36 غزل، ردیف 14عدد از آنها به بلندی یک جمله است؛ ردیفهایی همچون «حوصلة شرح قصه نیست»، «از تماشای تو میگیرد»، «...تر از این شدن چگونه» و «گمان کردم تویی» از جمله ردیفهای بلندی است که تشخص خاصی به این مجموعه بخشیده است. من بهدرستی دلیل این تکلف شعری را نمیدانم اما گمان میکنم پیش از آنکه آنِ شاعرانهای شاعر را به سوی استعمال چنین ردیفهایی سوق داده باشد، اشتیاق او به هنرورزیها و نمایش چیرهدستیهایش سائق این کار شده است. باید معترف هم بود که شاعر در بیشتر مواقع بهخوبی توانسته است با گزینشهای هوشمندانهاش بار سنگینی از شعریت بیت را بر دوش ردیفهای مشکل خود بیندازد.
در پایان به نظر میرسد شعر فاضل با جایگاه واقعی خود فاصله دارد و آنچه بر جریده خاطر آمده است تنها بخشی از تواناییها و شاعرانگیهای آقای مدیر است. شاید اگر فاضل نظری از توان و استعداد خویش با جدیت بیشتری بهره میجست میتوانست شعر خود را در جایگاه رفیعتری قرار دهد؛ اگرچه با توجه به دغدغهها و مسئولیتهای اجراییاش باید همین آبباریکه را نیز غنیمت شمرد.