تاریخ انتشار: ۵ مهر ۱۳۸۸ - ۰۵:۴۵

علی‌اکبر دزاشیب‌ها، دیپلمه، 74 ساله، با شناسنامه صادره از شمیران، شاید حالا برای خیلی‌ها ناشناخته باشد.

خودش می‌گوید کار ما با عینک خوب و بد، غنی و فقیر، رفیق و نارفیق و با اینجور دسته‌بندی کردن‌ها سازگار نبود. ما وقتی توی شمیران دم‌کنی پیرزنی آتش می‌گرفت مأمور بودیم وقتی هم طبقه هفتم هتل اوین آتش گرفت همان مأموری بودیم که وظیفه‌اش خاموش کردن آتش بود. حالا باید لااقل بدانید از چه کسی صحبت می‌کنیم.

علی‌اکبر دزاشیب‌ها، فرمانده سابق آتش‌نشانی شمیران که حالا یک جایی در محله بوستان زندگی می‌کند، در آستانه روز آتش‌نشانی، حرف‌ها و خاطرات بسیار دارد. کسی که همه عمر جانش را کف دست گرفت و یک روز به خاموش کردن آتش خانه‌های مردم شمیران خطر کرد و یک روز به نشاندن آتشی که جنگ در جبهه‌های جنوب و غرب روشن کرده بود.

با او که شایسته عنوان شهروند فداکار منطقه است به گفت و گویی خواندنی نشسته‌ایم. شاید این حرف‌ها آتش هول و ولای زندگی امروز را که آمیخته‌ای از ترس و استرس و شتاب و نگرانی شده است فروبنشاند. [چطور با آتش مقابله کنیم؟]

  •  لطفا قبل از هر چیز بفرمایید که چطور شد سر از آتش‌نشانی در آوردید؟

 راستش را بخواهید من کارمند وزارت کشور بودم. سال 1346 بود که شهرداری تهران نیرو می‌خواست و قرار شد یکسری داوطلب از وزارت کشور به شهرداری منتقل شوند ما 9 نفر بودیم که از وزارتخانه به شهرداری تهران آمدیم. یادم نیست آتش‌نشانی کی تأسیس شده بود به هر حال هنوز خیلی مجهز نبود.

 یک ایستگاه مرکزی حسن‌آباد تأسیس شده بود و اواخری که ما بازنشسته شدیم تعداد ایستگاه‌ها به 10 تا رسیده بود. به هر حال من آمدم شهرداری و چون به کار آتش‌نشانی علاقه‌مند بودم توی آتش‌نشانی مشغول فعالیت شدم.

  •  از کمبود تجهیزات گفتید. آن روزها شرایط دقیقاً چطور بود و شما برای آتش‌نشان شدن چه آموزش‌هایی دیدید؟

 الان تا آن روزها خیلی تفاوت کرده است. آن وقت‌ها آتش‌نشانی از نیروهای ویژه‌ای به عنوان کاردان فنی استفاده می‌کرد و مهم‌ترین تخصص در آتش‌نشانی رانندگی بود و یکسری آموزش‌های کوتاهی هم ارائه کردند. تمام شمیران آن روزها یک ایستگاه داشت که محدوده وسیعی را باید پوشش می‌داد.

 از پای کوه شروع می‌شد تا زندان اوین و از آنجا تا سیدخندان و بعد برو تا لشگرک و اوشان و فشم و روستاهای اطراف همه زیرنظر این ایستگاه بود آن هم با یک ماشین ماکروس و بنز و بعدها یک ماشین اشکودار روسی هم به آن اضافه شد.

بعد هم یک لیلاند انگلیسی آوردند. یادم هست آقای جناب زاده رئیس آتش‌نشانی وقت برای توسعه این سازمان خیلی زحمت کشید. ولی با همین وسایل کم بزرگ‌ترین آتش‌سوزی‌ها را هم مهار می‌کردیم. 

  • از شرایط کار و حقوقی که می‌گرفتید بفرمایید.

 من با حقوق ماهانه 321 تومان استخدام شدم که از آن کم و کسر می‌شد و 293 تومان دست ما می‌رسید. زمان شهرداری آقای شهرستانی حقوق‌ها به 680 تومان رسید ولی به من که از وزارت کشور آمده بودم تعلق نگرفت.

24 ساعت سر کار بودیم و 24 ساعت هم استراحت داشتیم. بعد این تبدیل شد به 12 ساعت خدمت و 24 ساعت استراحت. من یک مدتی راننده ویژه ماشین آتش‌نشانی بودم بعدها شدم فرمانده آتش‌نشانی شمیران که آن موقع داخل بیمارستان شهدای تجریش بود. بعد ساختمان آتش‌نشانی شمیران به قلهک منتقل شد و عاقبت آمدیم خیابان شهید کریمی که هنوز هم ساختمان آتش‌نشانی آنجا هست.

 9 نفر پرسنل زیرنظر من بودند بعد 16 نفر شدند. 3 تا راننده، یک فرمانده برای هر شیفت، 8 مأمور آتش‌نشانی، یک تلفنچی، یک کمک فرمانده، یک نفر رئیس ایستگاه و یک نفر هم نیروی خدماتی. 

  •  از ماجراهای حریق تعریف کنید. از آن خاطره‌هایی که هرگز از یادتان نمی‌رود.

 راستش خیلی مکافات کشیدیم. بارها سوختیم ولی خوب علاقه داشتیم به این کار. سال 1350 بود یا شاید یکی دو سال این طرف و آن طرف. همان وقت‌ها که جشن‌های 2500 ساله برگزار می‌شد. کارگاه این جشن‌ها یک سالنی بود توی نمایشگاه بین‌المللی ساعت 2 بعد از نیمه شب بود که گفتند این کارگاه آتش گرفته.

حالا نیم متر برف روی زمین است. من راننده اشکودا بودم. خیابان لیز و خلوت بود راه افتادیم سر میدان قدس ماشین سر خورد و نزدیک بود یک سواری را له کند. خدا رحم کرد. با هر بدبختی‌ای که بود خودمان را رساندیم به نمایشگاه. آتش‌سوزی خیلی وسیع بود. خلاصه خاموش کردیم.

آن روزها یکی از مشکلات کار ما تشخیص علت حریق بود. چون وسایل مدرن در اختیار نداشتیم. یک شب دیگر توی زرگنده آتش‌سوزی شده بود. علت آتش‌سوزی‌ها معمولاً اتصال سیم‌های برق بود و بیشتر شب‌ها اتفاق می‌افتاد. اطلاع‌رسانی هم برای مردم در کار نبود که بدانند چطور باید از وسایل خود استفاده کنند که حادثه درست نشود.

مثلاً اتاقک برق شمیران توی ازگل بود که 2 نفر نگهبان آنجا می‌خوابیدند. مردم با خطرات برق آشنا نبودند. سیم‌ها اتصالی کرده بود و هر دو نفر در آتش خاکستر شده بودند. با همه مشکلات و دور بودن ایستگاه‌ها چون خیابان‌ها آن موقع خلوت بود ما معمولاً به سرعت سرصحنه آتش‌سوزی حاضر می‌شدیم.

 یک خاطره دیگر هم که هرگز از خاطرم نمی‌رود آتش‌سوزی طبقه هفدهم ساختمان صدا و سیما در جام جم بود. شبی بود که اگر آب از دست کسی می‌چکید قندیل می‌بست. حالا که فکرش را می‌کنم می‌بینم ما چه جوری توانستیم با آن تجهیزات آب را تا طبقه هفدهم بالا بکشیم؟ خودم باورم نمی‌شود.

همه‌اش مربوط به عشق و علاقه برای خدمت به مردم بود. دیگر قید زن و بچه‌ را زده بودیم. یک بار هم خاطرم هست که هتل اوین آتش گرفته بود. طبقه ششم بود رسیدیم و هر طور شده آتش را با کمترین خسارت خاموش کردیم. بعد یک آقایی من را صدا زد و خیلی تشکر کرد و بعد یک چک نوشت گفت این برای شماست.

 من ناراحت شدم و برخورد تندی کردم و قبول نکردم. بعد یک عده‌ای آمدند به من گفتند بابا می‌دانی طرف کیست؟ فلانی است و صاحب هتل اوین است. گفتم هر کس هست. ما دم‌کنی یک پیرزن که آتش گرفته را خاموش کرده‌ایم تا آتش‌ساختمان تلویزیون را. ما که وابستگی به کسی نداریم وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم.

 خلاصه ما برگشتیم. فردای آن روز جناب‌زاده، رئیس کل وقت آتش‌نشانی آمد و خیلی از بچه‌ها تشکر کرد و گفت که دیشب صاحب هتل به او تلفن کرده و قضیه را گفته و چک را هم فرستاده. خلاصه نمی‌شود دست جناب‌زاده را رد کرد. چک را گرفتیم و بین همه بچه‌های ایستگاه شمیران تقسیم کردیم. 

  • می‌گویند شغل آتش‌نشانی یکی از خطرناک‌ترین شغل‌هاست. آن زمان با تجهیزات اندک لابد خطرناک‌تر هم بوده است؟

 بله، آن موقع مثلاً بی‌سیم نبود. ما خودمان باید می‌رفتیم داخل آتش بعد دستور می‌دادیم که کجا و چقدر آب بریزند که هم آتش بجای دیگری سرایت نکند و هم آب زیادی نریزیم زندگی مردم را نابود کنیم. دویدن و پایین آمدن از پله‌ها، خانه‌های قدیمی و چوبی که وسط آتش هر لحظه امکان داشت زیر پای آدم خالی شود.

در چاه افتادن، گاز گرفتگی، زیر آوار ماندن و خطرات دیگر. ایستگاه‌ها هم کم بود مثلاً سینمای خیابان بهشتی که آتش گرفته بود یک گروه آتش‌نشان از حسن‌آباد آمده بود و ما هم از شمیران به عنوان گروه کمکی و پشتیبانی رفته بودیم خب حریق‌ها گسترده‌تر می‌شد و نیرو کم بود و هر کس باید هرچه در توان داشت به کار می‌بست تا وظیفه‌اش را با همه کمبودها درست انجام دهد.

  •  الان یک مشکلی که آتش‌نشانی دارد مزاحمت‌های تلفنی و اعلام حریق‌های غیرواقعی است. آن روزها هم این مسائل بود؟

 بله، اتفاقاً زیاد بود. ولی خوب من همه خیابان‌ها را می‌شناسم. طرف که زنگ می‌زد دو تا سؤال می‌پرسیدم می‌فهمیدم راست می‌گوید یا نه. گفتم که ایستگاه‌ها هم کم بود نمی‌شد با هر تماسی ایستگاه را رها کنیم و برویم ممکن بود تا ما برویم اینجا سرکشی کنیم یک آتش‌سوزی واقعی اتفاق بیفتد. الان خوشبختانه تعداد ایستگاه‌های آتش‌نشانی در شمیران خیلی خوب است.

 از یک ایستگاه در کل شمیران حالا فقط همین منطقه خودمان یک ایستگاه توی اوین دارد. یک ایستگاه در صاحبقرانیه، یکی در پارک وی، یکی حقانی و یک ایستگاه هم در دزاشیب است.

  • چطور بازنشسته شدید، لابد با علاقه‌ای که شما به این کار داشتید هنوز هم دوست دارید که کاری انجام بدهید؟

 بله، ولی خب حالا دیگر توانش را نداریم. انقلاب که شد من عضو کمیته شدم و در کنار آتش‌نشانی فعالیت‌های دیگری هم داشتم بعد جنگ شد و من رفتم جبهه. آن موقع بنی‌صدر رئیس جمهور بود. اعلام کرد که هر کس کارش را رها کرده و رفته جبهه باید برگردد سرکار. من هم دیدم که حضورم در جبهه‌ها مؤثرتر است و الان جبهه به نیرو احتیاج دارد به همین دلیل آمدم تهران و خودم را بازنشسته کردم و برگشتم جبهه و 6 سال در جبهه ماندم و به عنوان بسیجی در خدمت جنگ بودم جنگ هم که تمام شد مدتی به عنوان نیروی پشتیبانی خدمت کردم و حالا هم حقوق بازنشستگی آتش‌نشانی را می‌گیرم چیزی در حدود 300 هزار تومان.

همشهری محله - 1

برچسب‌ها