از اینرو مدیران 3 ایستگاه 2، 53 و 73 منطقه 7 در میان سخنان خود چند خاطره جالب از دورا شن خدمت خود برایمان نقل کردند که خواندن آن خالی از لطف نیست...
ماری در همین نزدیکی
ماری در انباری یک خانه قدیمی دیده شده است. ساکنان مضطرب این خانه قدیمی با دیدن مار در انباری با آتشنشانی تماس میگیرند. گروه امداد و نجات ایستگاه یک در منطقه 12 خود را به سرعت به خانه میرسانند. تیم نجات با لوازم و امکاناتی که برای گرفتن مار در نظر گرفتهاند بعد از دقایقی در حالی که تمام اعضای خانواده در حیاط منتظر نتیجه کار هستند مار را به دام میاندازند.
در این لحظه است که تیم نجات متوجه میشوند مار به دام افتاده یک مار پلاستیکی است که از قضا بسیار طبیعی جلوه میکرده. اسماعیل درویش که خود در صحنه حضور داشته در این باره میگوید: «مار را به ایستگاه بردیم و جالب اینجاست که برخی از همکاران آن را با مار طبیعی اشتباه گرفتند و اسباب خنده را برای همه فراهم میکردند.
کودکان در میان شعلههای آتش
زمان از نیمه شب گذشته که به ایستگاه 40 خبر میرسد نمایشگاه پرورش فکری کودکان واقع در خیابان حجاب آتش گرفته است. گروه نجات به فرماندهی اسماعیل درویش به سرعت خود را به نمایشگاه میرسانند. شعلههای آتش و دود در فضای بسته نمایشگاه تیم نجات را مجبور میکنند از دستگاه تنفسی استفاده کنند. ایراد این ماسکها این است که قدری جلو دید استفادهکننده ماسک را میگیرد.
اسماعیل درویش با قرار دادن ماسک بر روی صورت خود به سرعت وارد نمایشگاه تاریک میشود. در این حین او متوجه حضور چند کودک میشود که در گوشه و کنار نمایشگاه ایستادهاند و او را نظاره میکنند. درویش در حالی که از حضور کودکان در چنین شرایطی حیرت کرده است شروع به فریاد کشیدن میکند و از کودکان میخواهد هر چه سریعتر نمایشگاه را ترک کنند.
او در اینباره میگوید: «مرتب فریاد میکشیدم شما اینجا چه کار میکنید سریع برید بیرون.» اما بچهها از جای خود تکان نمیخوردند. او به سرعت خود را به یکی از بچهها میرساند تا او را نجات دهد که متوجه میشود این بچهها تنها آدمکهایی هستند که مدیران بصورت سمبلیک از آنها در نمایشگاه استفاده کردهاند.
همسایه فراموشکار
همسایهها با دیدن دود بسیاری که از پنجرههای آپارتمان طبقه دوم خارج میشود با شماره 125 تماس میگیرند. تیم نجات ایستگاه 73 در خیابان شریعتی مأمور اطفای حریق است. آتشنشانها خود را به خانه میرسانند و با توجه به دودی که از پنجرهها خارج میشود به سرعت تا طبقه دوم لولهکشی میکنند اما از آنجایی که آتشنشانها تا شعله آتش را نبینند نباید از آب استفاده کنند در خانهای که دود همه جا را پوشانده است به دنبال آتش میگردند که متوجه میشوند چند تخممرغ در ماهیتابهای بر روی یک چراغ قدیمی معروف به چراغ والر در حال سوختن و دود کردن است.
آتشنشانی یا تاکسی دربست
ظاهراً در سالهای دور هنوز برخی شهروندان به اهمیت نقش آتشنشانان پی نبرده بودند. در این مورد اصغر عبادی خاطرهای را از سال 1364 برایمان تعریف میکند که خود او هم در این ماجرا حضور داشته است. داستان از این قرار است که با ایستگاه آتشنشانی تماس گرفته میشود.
تیم نجات به سرعت سوار ماشین میشود و در حال خارج شدن از ایستگاه آدرس وقوع حادثه را سؤال میکنند که در همین لحظه مردی میانسال خود را به سرعت به ماشین میرساند و میگوید آدرس وقوع حادثه را به خوبی میشناسد. گروه نجات هم برای اینکه به محل حادثه سریعتر برسند او را سوار میکنند. مرد به دقت راننده را در خیابان راهنمایی میکند.
پس از اینکه ماشین آتشنشانی دقایقی از این خیابان به آن خیابان و از این کوچه به کوچه دیگر میرود مرد ناگهان به راننده میگوید: «همینجا نگهدار. رسیدیم. دستتون درد نکند که منو در خونم رسوندید،» اعضای تیم در حالی که بهتزده شده بودند با ایستگاه تماس میگیرند و آدرس دقیق را میپرسند تازه متوجه میشوند مرد آنها را فریب داده پس تغییر مسیر میدهند و خود را سریع به محل حادثه میرسانند.
عبادی توضیح میدهد که خوشبختانه علیرغم تأخیر گروه امداد و نجات آن روز حادثه بدی برای کسی رخ نداد اما این خاطره را هیچگاه فراموش نمیکنم. هر چند که چنین اتفاقاتی به ندرت پیش میآید اما حوادثی شبیه به این مانند وقتی که خودروها در خیابان به ماشین آتشنشانی که با صدای آژیر خود از سایر رانندگان میخواهد راه را برای عبور باز کنند، بیتوجهی نشان میدهند، هنوز هم متأسفانه گاهی شاهدیم.
همشهری محله - 7