آنجا که پشت به آفتاب بود و همه زمستان، قله کوچک برفی که آوار برفهای پشت بام بود، یخ میزد. و هر روز ظهر سرو صدای کودکان که از آن قله، سرسره ساخته بودند، آرامش خانه ما را میگرفت و البته هیچ رهگذری از این زمین یخ زده عبور نمی کرد. نمیتوانم!
میتوانم
میتوانم در پیادهروها برایهمیشه قدم بزنم حتی پیادهروهای کوچک روی پل های ماشینرو، حتی پیادهروهای پر خطر کنار بزرگراهها.
پیاده روی میکنم نه به خاطر سلامت، بلکه دوست دارم در پیاده رو بدون آنکه احساس خطر کنم (از برخورد ماشینها)قدم بزنم. اگر بگذارند.
نمیگذارند
موتورها نمیگذارند. پیادهها، پیادهرو را با موتورسوارها و البته دوچرخهسوارها شریک اند. موتورها در پیاده رو هم ویراژ میدهند و اگر قدم میزنیم ،پشت سرِما،آرام آرام حرکت میکنند و روی اعصابمان راه میروند. آنها مجبورمان میکنند. مسیرمان را عوض کنیم و... البته بعضی خیابانها پیادهرو دارند اما هیچ پیادهای از آنجا رد نمیشود. مثل همین خیابان مطهری. کافی است از چهار راه سهروردی به سمت شریعتی بروید. پیادهروها، پشت ماشینهای آخرین مدل پنهان شدهاند. بعضی قسمت پیادهروها بن بستاند و... مجبور میشوید از خیابان بروید و هر بار از اینکه شهروندان سواره، این طور حق شما را ضایع میکنند، ناراحت میشوید.
عکس: جواد گلزار
به خیابان می روید. یادتان میآید در خبرگزاری شهر خواندهاید که با استناد به نتایج مطالعات انجام شده از سوی پزشکی قانونی کشور، یک سوم از 15هزار مورد مرگ تصادفی سال گذشته مربوط به عابران پیاده بوده است.
نمیبینیم
نمیبینیم. وقتی راه میرویم همدیگر را نمیبینیم حتی نزدیکترین آشنایمان را. گاهی به هم برخورد میکنیم. بعضیها در پیاده رو، زیگزاگ راه می روند. بعضیها بستههای بزرگی را که دنبال میکشند، محکم به ما میزنند و شاید عذرخواهی هم بکنند. بعضیها ...
اصلاً راه رفتن برای خودش آدابی دارد. کاش بدانیم وقتی از مدرسه تعطیل میشویم و با دوستانمان شوخی میکنیم و میدویم، باید مراقب رهگذران باشیم. باید حضور جدی در اجتماع را از حالا تمرین کنیم و یاد بگیریم.
نمیگیریم
بلندبلند با تلفن همراه صحبت میکنیم و راه میرویم. آدمهای توی پیادهرو به ما نگاه میکنند. شاید خوشمان بیاید. جلب توجه کردهایم و حالا حرفهای دیگری میزنیم که همه بدانند چهقدر بزرگ شدهایم! آنها روی ما حساب باز میکنند! اما کاش میدانستیم در ذهنشان نسبت به ما، چه کلماتی پشت سر هم ردیف میشود. کاش لااقل میدانستیم تحقیقات پژوهشگران نشان میدهد که استفاده از تلفن همراه به هنگام پیادهروی میتواند سلامتمان را به خطر بیندازد. بسیاری از افراد تصور میکنند که پیادهروی خودکار انجام میگیرد وهیچ مانعی سر راه آن نخواهد بود اما دانشمندان میگویند که پیادهروی در محیطهایی که موانع زیادی سر راه دارد، شاید آنقدر هم که فرد تصور کند، خودکار نباشد و احتمال برخورد با وسایل نقلیه در این حالت بیشتر بشود. حواسمان هست؟
عکس: محمد توکلی
هست
حواسمان هست. ما پیادهایم. ما فقط در پیادهرو راه میرویم. حرف میزنیم و گوش میدهیم. پیادهرو جای عجیبی است. جای شنیدن صدای آدمها. همه حرف میزنند، حتی آدمهای تنها در ذهنشان حرف میزنند. با خود میخندند، اخم میکنند، حتی گریه هم میکنند. بعضیها در پیادهرو راه میروند و زباله پرتاب میکنند. همۀ عناصر شهروندی را در پیادهرو میشود دید. پیادهرو، مغازۀ دستفروشهاست که از سرما سرخ شدهاند. در پیادهرو سیدی مجاز و غیرمجاز میفروشند. عصر نوار گذشته است. دیگر کسی در گوش رهگذران پچپچ نمیکند که نوار جدید آمده. در پیادهرو بعضیها گدایی میکنند. زنی ایستاده و پنج عدد سیب و پنج عدد پرتقال را آورده تا بفروشد. نیاز دارد. بعضی از آدمهای توی پیادهرو نسخه به دست دارند و برای تهیۀ پول آن...
اگر حواسم پرت نشود، فقط برای چند دقیقه کلمات عابران را میشنوم و یادداشت میکنم: «بهش گفتم، اینقدر خندیدم، حالش رو جا میآرم، دبیر ریاضی بود، کی گفته؟ برف هم نمیآد.» نمیتوانم از برف بگذرم. پیادهروهایی هستند که ذهن من آنها را دزدیده است. با این که حالا خانههای آن محل، آپارتمانهای بلند شدهاند، با این که درخت بید مجنون را بریدهاند، با این که سوپرمارکت کوچک روبهروی آن خراب شده است و با این که دیگر برفی هم نمیبارد تا زیر نور چراغ خیابان و بید مجنون از لرزش آن لذت ببرم و به صدای زنجیر چرخ ماشینهای کمتعداد، گوش کنم. افسوس که نمیتوانم به سفر زمان بروم و یکبار دیگر آنجا را از نزدیک لمس کنم.