سه دهه پیش در چنین ماه و روزهایی بود که اندیشههای پنهان درون خانهها، دروازههای سکوت را می شکست و لرزه بر قصرهای شاهانه میانداخت.
امروز که سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میگذرد، میتوان نشست و در مورد آن روزها حرف زد اما حکایت واقعی مردم آن روزها به این سادگیها نیست. بیرون رفتن از خانه و ایستادن در برابر مزدوران و دژخیمانی که امنیت خود را در سرکوب و کشتار مخالفان رژیم پادشاهی میدانستند، ایستادن در مرز میان زندگی و مرگ بود. فریاد زدن علیه شاهی که سرسپرده استعمارگران بود و درخواست پایان قدرت شاهان دور از مردم، داستان متفاوتی بود که امروز پس از سه دهه در آغاز دومین ماه زمستان مثل سالهای پیش خاطراتش را مرور میکنیم. سیو یک سال پیش در چنین روزهایی بود که مردم ایران آماده همراهی با بزرگ مردی میشدند که بعدها بنیانگذار جمهوری اسلامی نام گرفت. امروز حرف زدن در مورد آن روزها آسان است اما در آن روزهایی که هر تکه از ایران در چنگالهای پنهان و آشکار بیگانگان بود و هرگونه تغییری برخلاف منافع استعمارگران، جرمی بزرگ محسوب میشد، اعتراض علیه رژیم دست نشانده قدرتهای جهانی اتفاق کوچکی نبود.
در چنین روزهایی بود که استعمارگران و نوکرانشان به هر کاری دست میزدند تا مردم را بترسانند و به خانهها بازگردانند، اما ترس از قدرت پوشالی سلطنت در قلب مردمان روز بهروز کمرنگتر شده بود و میرفت که به کلی محو شود. اندیشههای پنهان در پستوی خانهها زمزمههای کوچه و بازار میشد تا سینهها آماده برای آزاد کردن فریادهای انقلاب اسلامی باشد. در چنین روزهایی بود که ترسی عجیب استعمارگران و نوکران پادشاه در دیگر نقاط جهان را فرا گرفته بود. سی و یک سال پیش در چنین ماه و روزهایی بود که مردمان آماده استقبال از هنگامه پیروزی انقلاب اسلامی میشدند.