این مثال محدودیتهای مفاهیم روزنامهنگاری را نشان میدهد کسانی که در حرفههای رسانهای کار میکنند به ویژه آنها تحت کنترل تجاری هستند.
همه گزارشگرها یک چارچوب تحلیلی برای فهم جهان و گزارش آن به کار میگیرند. با این حال گزارشگری که شامل منابع آزاد میشود تأکید بر فرضیات و نتایج سیاسی میکند که ظاهراً حامی هستند، بااینحال متعارفترین رویکرد بیطرف ظاهر میشود. هر دو بر مبنای عدم رابطه مستقیم با حزب یا جنبش نه تنها مستقل هستند بلکه در رویکردهای دیگر نیز واقعاً بیطرف است. کسی که به صراحت یک دیدگاه سیاسی را میپذیرد منتقد قوی است، اما دیگری ناآگاهانه دیدگاه سیاسی نخبه را تقویت میکند.
اما پیلگر آشکارا منتقد سیاستهای آمریکا و انگلیس درباره عراق است که شامل بدگوییهای صریح درباره انگیزههای خودخواهی و پیامدهای مجرمانه سیاستهای دولت است. گزارشگریش وی را نه تنها به سوی توصیف سیاستها سوق می دهد بلکه با پیشنهادهای تحلیلی اش مستقیماً چارچوب قدرت را به چالش می -کشد،. برعکس بورنز از چنین ارزشگذاری نه تنها در گزارشهای خبری بلکه در مقالات تحلیلی نیز اجتناب میکند.
وی معمولاً در گزارشهایش چارچوب قدرتهایی که مقوم این سیاستها هستند را میپذیرد ولی نشانگاه انتقاداتش معمولاً به سمت راهبردها و تاکتیکها میباشد نه انگیزههای بنیادی. به معنایی، هر دو روزنامهنگار از یک دیدگاه خاص درباره قدرت دولت حمایت میکنند و نحوه فعالیت آن را در بعضی حوزهها پوشش میدهند. هر دو به خاطر صحت درگزارشگری شهرت دارند نه دروغهای متفاوت در تفسیرهایشان. در ادبیات روزنامهنگاری جریان اصلی بورنز به عنوان روزنامهنگار عینیتگرا در نظر گرفته میشود نه پیلگر.
یک مثال تفصیلی در اینجا بسیار مفید است. به طور کلی، گزارشگر آزاد جان پیلگر (متولد استرالیا که در انگلستان زندگی میکند) میتواند به عنوان یک روزنامهنگار حامی و جان بورنز گزارشگر نیویورک تایمز به عنوان یک روزنامهنگار عینی در نظر گرفته شود. هر دو با تجربه و سختکوش و با درکی پیچیده نسبت به امور جهان میباشند و هر دو درباره عراق گزارش زیادی دادهاند. پیلگر ابتدا برای روزنامه و مجلات انگلیس مینوشت امّا طرفدار بیشتری در ایالت متحده دارد، وی همچنین یک مستندساز است.
بورنز منحصراً برای تایمز مینویسد با این حال مصاحبههای فراوانی در برنامههای تلویزیونی و رادیویی درباره گزارشگریش دارد. گروههای ضد جنگ و ضد سلطنت گزارشهای پیلگر را منتشر میکنند و مستندهایش را نمایش میدهند بااینحال وی خود را مثل بورنز به عنوان یک روزنامهنگار آزاد توصیف میکند و وابستگی به هر گروه سیاسی را انکار میکند.
مقولهبندی رویکردی پیچیدهتر است که در آن روزنامهنگاران مستقیماً به سازمان یا جنبشی خدمت نکنند. آیا کسانی که از یک رویکرد فلسفی یا سیاسی خاصی حمایت میکنند -اما مستقل از گروه طرفدار باقی میمانند- توانایی ایجاد یک روزنامهنگاری مورد اعتماد عموم مردم را دارند؟
در یک سطح، شاید واژه حامی در تشخیص سودمند باشد، برای مثال کارهای روزنامهنگاری به ظاهر در خدمت یک برنامه جانبدار است (نظیر نشریه یک حزب سیاسی) درحالیکه کارهای روزنامهنگاری رسماً باید در خدمت اهداف غیرجانبدارانه میباشد (مثل یک روزنامه تجاری).
با این حال تمایز میان اشکال روزنامهنگاری واقعاً به اندازه تمایز بین عقیده و روزنامهنگاری نیست. اگر چه روزنامهنگاری عینی فرض میگیرد که علیالقاعده، ناظران بیطرف معمولاً گزارشهای معتبر تولید میکنند، نشریهای که از انگیزهای حمایت میکند احتمالاً اطلاعات صحیحتر و تحلیل قاطعتری نسبت به نشریه غیرطرفدار دارد.شناخت معنای ذهنی نویسندگان و ویراستاران نشریه، عامل تشخیصدهنده کلیدی در این خصوص میباشد.
مطبوعات ایالت متحده که مشخصاً تا قرن نوزدهم مطبوعات جانبدارانه بودند،موجب توسعه هنجارهای عینی شده بودند و این موضوع امروزه رویه رسانهای اخبار تجاری را تعیین می کند. بسیاری از روزنامهنگاران این هنجارها را موانع میپنداشتند و (میپندارند) و روزنامهنگاری حامی در شور و شوق سیاسی سال 1960 و 1970، با فعالیت ضد فرهنگی و فعالیت سیاسی انقلابی پدیدار شد.
دیگر واژههای به کار رفته دراین رویه بیرون از روزنامهنگاری جریان اصلی شامل: روزنامهنگاری جایگزین، روزنامهنگاری غیرمتعارف و روزنامهنگاری نو میباشد. در این اشکال [روزنامهنگاری]، روزنامهنگاران ممکن است خود را با یک گروه یا جنبش همزادپنداری کنند یا احتمالاً مستقل باقی بمانند، درحالیکه ارزشهای مشابه و موقعیتهای سیاسی را میپذیرند.
این دوگانگی روزنامهنگاری حامی/ عینی از نظریه سیاسی ناشی میشود که از نقش منحصربهفرد روزنامهنگاران در جوامع پیچیده دموکراتیک حمایت میکند. ادعاهای روزنامهنگاران درباره اعتبار مبتنی بر یک حمایت بیطرفانه میباشد. آنها بر مبنای گزارششان از واقعیتها و تحلیلها و دیدگاهشان به اطلاعات منسجم از اعتماد عمومی دفاع میکنند. خودنظارتی حرفهای ایجاب میکند که روزنامهنگاران به جای توجه به گزارش سلیقهای که بازتاب یک برنامه سیاسی است به گزارشی بیاساس از واقعیت توجه کنند.
این تمایز به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم در ایالت متحده بیش از سایر نقاط جهان کانون توجه قرار گرفت، با وجود سیطره مدلهای آمریکایی (و عموماً غربی)، کاربرد این واژه ها را ضرورتاً به دیگر حوزههای سیاسی تعمیم نمی دهند. در اروپای غربی، بعضی از روزنامهها آشکارا تا مدتها با یک موقعیت سیاسی شناخته میشدند، گرچه روزنامهنگارانی به واسطه این روزنامهها برجسته شدهاند ولی روزنامهنگاران حرفهای نوعاً روزنامهنگار حامی نیستند.
برای مثال، در ایتالیا روزنامه ایل مانیفستو در منش فلسفی به عنوان یک روزنامه کمونیستی شناخته میشود درحالیکه با هیچ حزب سیاسی همراهی نمیکند و تنها به مثابه نهاد تعاونی کارگران عمل میکند. در کشورهای درحالتوسعه نیز که از جنگ جهانی دوم مستقل شدهاند، روزنامهنگاری نوعاً بخشی از جنبشهای آزادیخواه و در حمایت از استعمارزدایی بوده اند و بسیاری ازهمین نشریات مستقل مانند نشریه هندوها در کشور هند همچنان در تقابل با قدرت حاکم باقی ماندهاند.
واژه روزنامهنگاری حامی به کاربرد تکنیکهای روزنامهنگاری اشاره میکند که انگیزه سیاسی و اجتماعی خاصی را تقویت میکند. این واژه بالقوه پرمعنا تنها در تقابل با نوعی روزنامهنگاری غیرحامی به نام روزنامهنگاری عینی قرار میگیرد.