1. و من و شما اینجا نبودیم. دوستان با او عکس یادگاری گرفتند. امروز که دوباره آن عکسها را نگاه میکنیم. دلمان میگیرد.
2. آن روز حجازی یک جمله هم یادگاری برای دوچرخه نوشت که میتوانید آن را بخوانید.
3. چند سال پیش با او مصاحبه کرده بودم... چهقدر سر حال بود و در این عکسها چهقدر رنجور. آن روز مهمان مجله تماشاگر بوده که دفترش یک طبقه بالاتر از دفتر دوچرخه است. بعد گویا شنیده بود که دوچرخه هم توی همین ساختمان است. گفته بود نوهاش دوچرخه میخواند و دوچرخه را دوست دارد. آمده بود ببیند دفتر دوچرخه را. حیف، چرا من دفتر دوچرخه نبودم. حیف، چرا حجازی این همه بیماری کشیده بود. حیف... دوم خرداد ناصر حجازی درگذشت. راستی چه خبری مهمتر از ستاره شدن یک ستاره... چه خبری دلگیرتر از کوچ یک اسطوره؟!
4. مردم ما قهرمان ورزشی کم ندیدهاند و حالا خیلی لطفی ندارد از قهرمان شدنش در مسابقههای جام باشگاههای آسیا بگوییم یا از حضورش در جام جهانی فوتبال در آرژانتین، چون هر چند این چیزها خوب و مهماند، اما راز ماندگاری و اسطوره شدن حجازی شاید در این جمله پسرش آتیلا نهفته باشد که گفت: «پدر من همه شماها را خیلی دوست داشت و هر وقت هر حرفی زد، به خاطر مردم بود.»
5. ما دوچرخهایها نوه ناصر حجازی عزیز را ندیدهایم؛ اما مثل بقیه مردم بهخاطر از دست دادن این قهرمان مردمیِ خوشاخلاق و خوشرو، اندوهگین شدهایم و خود را همدرد نوه و فرزندان او میدانیم.