«تمام راه به یک چیز فکر میکردم. و رنگ دامنهها هوش از سرم میبرد...» و راه میافتیم... و سفر آغاز میشود. «عبور باید کرد. صدای باد میآید...» و ما به زمزمهی رازآلود جاده دل میدهیم. «چه چیز در همهی راه زیر گوش تو میخواند...» و از جادههای طولانی میگذریم... «صدای باد میآید...» از شهرهای بزرگ میگذریم... «صدای باد میآید...» از حرفهای تکراری میگذریم... «و بوی چیدن از دست باد میآید...» مقصد این سفر گوشه گوشهی این سرزمین پهناور است؛ نامهای تازه، شهرهای کوچک، روستاهای دور و چشماندازهای اسرارآمیز ناشناخته. ما در این سفر به بهار میرسیم. «و در کدام بهار درنگ خواهی کرد و سطح روح پر از رنگ سبز خواهد شد؟»
* آنچه داخل گیومه آمده، سطرهایی از شعر مسافر سهراب سپهری است.
خوشههای بهشتی
پگاه شفتی: هنوز 90 کیلومتری مانده که به اصفهان برسیم. از کنار کوهستانی پربرف و زیبا میگذریم. در دامنهی این کوهستان خانههایی گلی، درختهایی سربه فلک کشیده و باغهای انگور خوابیدهاند. اینجا روستای طار است. در 30 کیلومتری نطنز. میگویند طار یعنی درخت و بعضی میگویند طار یعنی بهشت. هرچه باشد انگورهای اینجا واقعاً بهشتیاند. اگر به طار سرزدید، بقعهی تاریخی باباعبدالله را ازدست ندهید. راستی حتماً یک خوشه انگور هم بخورید!
عکس: سیاوش سلیمی طاری
درها و رازها
فرهاد حسنزاده: درها، دروازهها، راههای ورود به جایی هستند که باید باشند. رهگذر اگر باشی در کوچههای خلوت درهایی میبینی هرکدام با طرحی و نقشی. نمیدانی آنسوی درها چه کسانی در چه احوالی هستند و همین، درها را رازآلود میکند. درها حکایت از سلیقه و شخصیت صاحبخانه دارند. این در با گلمیخهای آهنی اما رنگ خورده، با کوبههایی که یکی برای زنان است و دیگری برای مردان، رازهای زیادی پشت خود دارد. دری در روستای قلات در نزدیکی شیراز.
عکس: فرناز بهارلو
خانههای هنر
مناف یحییپور: سه خانهی زیبا، در محلهی مقصودیه، دانشکدهی معماری دانشگاه هنرهای اسلامی تبریز را تشکیل میدهند. عمر خانهی بهنام به اواخر دورهی زندیان برمیگردد. خانهای وسیع با گچبریهای زیبا و نقاشیهای دیواری متعلق به دورهی قاجار. خیلیها، این خانه را زیباترین خانهی تبریز میدانند. دو خانهی دیگر، خانهی گنجهایزاده و خانهی قدکی در دورهی قاجار و اوایل حکومت پهلوی اول ساخته شدهاند.
عکس: سایت صدا و سیمای مرکز تبریز
قلعهای شبیه یک شهر
فریبا خانی: جزیرهی هرمز یکی از جزایر مهم خلیجفارس است و قلعهی پرتغالیها در این جزیره قرار دارد. آلفونسود آلبوکرک پرتغالی پس از کشتار فراوان این جزیره را اشغال کرد و این قلعه را ساخت. وارد قلعه که میشوی یک کلیسا، زندان، سالن اجتماعات و... میبینی. گویی که شهری است. میگویند این قلعه بهدست امام قلیخان، یکی از سرداران شاهعباس آزاد شد.
عکس: خبرگزاری مهر
لطفاً سکوت
سروش طباطباییپور: اگر عاشق طبیعت و آب و هوای توپ هستید، کمی از آشی که برایتان پختهام نوشجان کنید. اگر خوشتان آمد، دستور پختش را بنویسید:
اول هر کجای ایران که هستید، خودتان را به شهر بروجن برسانید. حالا تا چشمتان به تابلوی «بُلداجی» افتاد، تندی بپیچید. کمکم تالاب «چغاخور» به شما چشمک میزند.
لطفاً جیغ نکشید! من هم بار اول باورم نشد. اینجا طبیعت مستانهی ایران است. طبیعت تالاب، کلی حرف برای گوشِ هوش شما دارد. لطفاً سکوت کنید!
عکس: مطهرهسادات اخوت
کهنسال و زنده
محمد سرابی: اگر میخواهید یک غار زنده را ببینید به روستای نراق دلیجان بروید. غار چالنخجیر 75 میلیون سال عمردارد، ولی هنوز هم قندیلها تشکیل میشوند و آب و هوا در بخشهای مختلفش جریان دارد. هوای بیرون ممکن است در نوروز سرد باشد، ولی فضای درون غار که طبقات مختلف دارد، در تابستانها خنک و در زمستانها گرم است. طول تونل اصلی به 10 کیلومتر هم میرسد که هنوز بخشهایی از آن ناشناخته باقیمانده است.
عکس: خبرگزاری مهر
برای رنگ فیروزهای کاشیها
شیوا حریری: سفر را با رنگهایش دوست دارم؛ جنگلهای سبز، کوههای قهوهای، دشتهای زرد و سرخ و بنفش، کویرهای طلایی، آجرهای قرمز، کاهگلهای خردلی، سنگهای خاکستری. اما سفرهایم بدون رنگ فیروزهای کاشیها چیزی کم دارد. چشمهای من در سفر آبیها را جستوجو میکند و ریزهکاریها را.
به این معرقکاری در مسجد جامع یزد نگاه کنید...
عکس: سیما نادری
آبی، سبز، سبزآبی
گشتاسب فروزان: گذر از میان جادوی جادههای پیچدرپیچ در دل خود هزاران راز پنهان دارد.
مریوان نگینی دارد، آبی، سبز، سبزآبی؛ دریاچهی زریوار. با افسانههایی از پیدایش آن. دریاچهای که آبش از هیچ رودی تأمین نمیشود و از هزاران چشمهی خفته در سینهاش فوران میکند. آبی که سرسبزی و طراوت و تنوع گیاهی و جانوری و خیلی چیزهای دیگر را به این منطقه هدیه داده است، از جمله ماهیهای خوشمزهای که تازه به تازه از دل دریاچه صید و روی زغال منقلها کباب میشوند و طعمی بهیادماندنی در ذهن و دهان مسافران به یادگار میگذارد.
عکس: گشتاسب فروزان
شوش با مزهی فلافل!
نفیسه مجیدیزاده: سفر به جنوب آنقدرها راحت نیست. مثل شمال نیست که هروقت بخواهی بار سفر ببندی و راهی شوی. نه، فصل دارد برای خودش! و بهار خوزستان بهترین فصل است که دشتهای فراخ و سرسبز افسانهای دارد و هوای گرم مطبوع و دلنشین! و در این سرزمین یکی از قدیمیترین شهرهای جهان وجود دارد؛ شوش.
حفاریهای باستانشناسی نشان میدهد که این منطقه ۹۰۰۰ سال پیش از میلاد محل سکونت کشاورزان بود. قلعهی ایلامیها، زیگورات چغلزنبیل، کاخ آپادانا، و درست روبهروی کاخ آپادانا، آرامگاه دانیال نبیع قرار دارد. زیارتگاهش دو حیاط دارد و گنبد مخروطیاش پلکانی است؛ نوع رایج گنبدهای این منطقه.
اگر گذرتان به آنجا افتاد خوردن فلافلهای مرد شوشی را از دست ندهید. مغازهاش نزدیک زیارتگاه دانیال نبی است.
عکس: خبرگزاری ایسنا
افسانههای زادگاه خورشید
آیدا ابوترابی: زمان ایستاده، باد در حرکت است. از لابهلای دالانهای سرزمین افسانهای، صدا میآید. صدای زندگی، آسمان کویر تنها شاهد این هزاران سال زندگی است. رنگ و بوی خاک بیداد میکند. برج و باروهای سر به فلک کشیده تو را به سکوت دعوت میکنند. اینهمه حرف، فقط در سکوت میگنجد! اینجا یزد است و اینگونه است سفر به خرانق، زادگاه خورشید!
عکس: سیما نادری
سفر به شهر خورشید
علی مولوی: اگر نوروز امسال به مشهد سفر میکنید، از شمال شرقی مشهد، 145 کیلومتر آنطرفتر، بعد از گذر از روستاى «پاژ» زادگاه فردوسى، در منطقهای کوهستانی، به شهر «کلات» میرسید. شهری تاریخی که بیشتر به خاطر «کاخ خورشید» یا «کلات نادری» معروف است. کاخی سنگی، سه طبقه، با دیوارهایی هشتگوشه و استوانهای، که به دستور نادرشاه افشار ساخته شد تا دژ نفوذناپذیری باشد برای خزانهی جواهرات و داراییهایش، مثل تخت طاووس، الماس کوه نور و دریای نور و... که حتی تیمور گورکانی هم بعد از 14بار حمله به این شهر، موفق به فتح آن نشود.
عکس: داوود آتشافروز
سفری به گذشتههای دور
علیرضا صفری: در 400 کیلومتری جنوب غربی زاهدان و 25 کیلومتری غرب ایرانشهر، در کنار شهر بمپور، قلعهی بمپور به جا مانده است. میتوانیم واردش شویم و به گذشتههای دور، به دورهی ساسانیان یا حتی دورتر، به دورهی اشکانیان سفر کنیم. کمی توی قلعه بگردیم و از باقی ماندهی برج و باروی بلندش، نگهبانانی را ببینیم که نسل به نسل در این قلعهی مهم نظامی، از سرزمین خود دفاع میکردند.
عکس: خبرگزاری میراث فرهنگی
شهری با چشمانداز دماوند
محمود اعتمادی: در شرقیترین بخش شهر دماوند و در میان باغهای سبز پر درخت، برج شبلی قد برافراشته است. ساخت این بنای هشتضلعی را به قرن پنجم هجری نسبت میدهند. اگرچه شکل امروزی آن با آجرکاری زیبایش یادگار دورهی سلجوقی است. راستی، در چشماندازهای این شهر حتماً قلهی دماوند را هم پیدا میکنید.
عکس: محمود اعتمادی
دری به خانهی خورشید
حدیث لزرغلامی: وقتی شاعری میمیرد، جهان برای لحظهای سکوت میکند! اگر میخواهید این سکوت را بشنوید، به «مزردشت» بروید. روستایی شمالی که بوی پرتقال و سلمان هراتی و کره اسبهای بازیگوش دارد!
سلمان هراتی شاعری است که معلم بچههای روستا بود و دوست صمیمی قیصر امینپور و بیوک ملکی و فریدون عموزاده خلیلی و وقتی برای جلسههای قصه به تهران میآمد، برایشان پرتقال میآورد.
از او کتابهایی مانده که من نام یکیشان را خیلی دوست دارم، «دری به خانهی خورشید.»
اگر بروید مزردشت، روستایی در استان مازندران، جایی بسیار نزدیک به شهر تنکابن، خواهر کوچک دریای خزر و سایهای که بر لبهی جنگل دراز کشیده، میتوانید آن در را که به خانهی خورشید باز میشود، با چشمهایتان ببینید!
عکس: آرشیو دوچرخه
غار روباز زینهگان اینجاست
مناف یحییپور: دیدن غار روباز زینهگان را در نزدیکی مزار امامزاده علی صالحع (صالحآبادِ شهرستان مهران) از دست ندهید.
این غار تونلی تاریک در عمق زمین یا حفرهای در دل کوه نیست، بلکه درهای کوچک و باریک به طول بیش از یک کیلومتر است که به مرور، بخش بالایی دیوارههایش به هم نزدیک شده و دالان مانندی ساختهاند با هوایی خنک، قندیلهایی متعدد، گیاهان خودرو و آبی روان در کف غار.
عکس: وبلاگ دواساز
زندگی ساده و پیچیده
آتوسا رقمی: دوست داری جایی را ببینی که خاص است و متفاوت، شگفتانگیز است و حتی اسرارآمیز؟ اگر جوابت مثبت است به میمند کرمان سری بزن. غارهای میمند قبل از هر چیز تو را کنجکاو میکنند؛ حفرههایی که آدمها هزاران سال پیش آنها را در دل کوه کندهاند و حالا خانهی مردم میمند است.
در راه، گلها و گیاهانی را میبینی که برایت تازگی دارند و البته درختهای بادامی که غرق شکوفهاند. اگر بخواهی، میتوانی بادام این روستا را در سبدهایی که مردمش میبافند سوغات بیاوری. یا شاید دوست داشته باشی یک تکه نمد یا نان محلی با خودت بیاوری.
وقتی به میمند میروی یادت نرود غار-موزهای را که در آن وسایل بافندگی و ریسندگی و وسایل دیگری که مردم این روستا سالها پیش از آنها استفاده میکردند ببینی؛ آنها تو را با زندگی ساده و پیچیدهی مردم قرنها پیش آشنا میکنند.
عکس: یوشیتا رقمى