چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۹:۳۷
۰ نفر

ترجمه‌ى مینو همدانی‌زاده: کشاورز مستأجری با صاحب‌خانه‌اش جر و بحث داشت. ماه‌ها بود که کارشان شده بود اره بده و تیشه بگیر!

مرغى که بقیه را به دام انداخت

اما هیچ‌کدامشان هم یک ذره کوتاه نمی‌آمد. تا این‌که کشاورز تصمیم گرفت به دادگاه شکایت کند.

بنابراین پیش وکیلی رفت و از او خواست که راه پیروز شدن را به او نشان بدهد.

وکیل به او امیدواری زیادی نداد، چون بنابر صحبت‌های کشاورز، قانون بیش‌تر طرف صاحب‌خانه را می‌گرفت تا او را.

بالأخره کشاورز گفت: «چه‌طوره برای شام قاضی پیر یک جفت مرغابی سرحال درست و حسابی بفرستم.»

وکیل با ترس و‌لرز گفت: «تو چه‌کار می‌کنی؟! این رشوه‌ست!»

کشاورز با شرم و خجالت گفت: «نه بابا، این فقط یه هدیه‌ی محترمانه‌ست، نه بیش‌تر.»

وکیل جواب داد: «همینه که بهت می‌گم، اگه می‌خوای فرصتت‌رو از دست بدی، این کار رو بکن.»

خلاصه کشاورز به دادگاه رفت و وکیل راهم مثل بقیه متعجب کرد. او پیروز شد!

کشاورز همین‌طور که دادگاه را ترک می کرد به طرف وکیلش برگشت و گفت: «مرغابی‌ها رو فرستادم .»

وکیل گفت: «نه؟!»

کشاورز گفت : «چرا، اما به اسم صاحب‌خونه‌م فرستادم .»

کد خبر 213094
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز