پنجشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۱
۰ نفر

ابر چیزی برای هدیه کردن نداشت. هیچ‌چیز. خداوند به او قطره‌های اشک هدیه داد. ابر خوشحال شد. می‌خواست اشک‌هایش را هدیه بدهد، اما با خودش گفت: هدیه را که هدیه نمی‌دهند!

هدیه و یک یادداشت دیگر

خدا گفت: «هدیه‌ات را هدیه کن تا ارمغانش دوستی شود.» ابر گریه کرد، گریه کرد و اشک‌هایش را به زمینی‌ها هدیه کرد. دانه‌ی گندم متولد شد. کشاورز شاد شد. دختر سیراب شد. رود پر آب شد. کودک لبخند زد و از لبخند او خدا شاد شد.

مریم صمدی، 14 ساله از تهران

آدم ساده

خیابان‌ها پر از تراکت‌های تبلیغاتی است. دانشگاه بدون کنکور، مشاوره رایگان، زبان دومتان را در خواب بیاموزید، از اضافه وزن خود رنج می‌برید، چهره‌های مصنوعی،  افکار درگیر، آدم‌های شیک، ظاهر‌های به‌روز و...! این حال و احوال این روز‌های شهر من است. به یک آدم ساده نیازمندیم.

ارغوان خلیق‌فر، 17 ساله

خبرنگار افتخاری هفته‌نامه‌ی دوچرخه از تهران

کد خبر 213106
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز