مادر: چرا؟
بچه: خب شاید من خواستم توی خیابون، گریه کنم!
همایون ثقفی از شیراز
- ضعف درسی
معلم: به تو گفته بودم که دیکتهات ضعیفه و از روی این درس باید پنجبار بنویسی.
دانشآموز: آخه من ریاضیام هم ضعیفه!
روناک شهرستانی از بوشهر
- بیماری
پزشک: هیچوقت شده که احساس کنی بیاشتها هستی؟
بیمار: بله، آقای دکتر.
پزشک: کی ها؟
بیمار: وقتی که غذا خورده باشم، آقای دکتر!
حمید جعفری از لنگرود
- توصیهی پدرانه
پدر: پسرم، همیشه توی زندگیات سعی کن روی پای خودت بایستی.
پسر: باشه چشم، اما چهطور؟
پدر: چون الآن نیمساعته روی پای من وایسادی!
سودابه امیرمهدی از مشهد
- انتظار
صاحبخانه: ببخشید! خیلی که منتظرتون نذاشتم؟
میهمان: نه بابا، خواهش میکنم. اما شما میدونستین که فرشهای شما روی هم نهصد و سی و چهارتا گل دارن؟!
سعید اکبری از تهران
- ساعت
اولی: ببخشید، ساعتتون چنده؟
دومی: ای بابا! خوب شد ما یه ساعت خریدیم ها! از صبح تا حالا هزار نفر قیمتش رو پرسیدن!
همایون علیقلی از ورامین
- دروغ
معلم: جملهی «من میلیونر هستم»، چه نوع جملهای به حساب میآد؟
دانشآموز: دروغ محض!
عنایت عظیمی از رشت