- اوه! چه تعداد زیادی؛ باید قضیه خیلی جدی باشد! چرا دوست ندارید مهمانی بروید؟
مهدیار، 15 ساله: در مهمانیهای فامیلی، نوجوان همسن خودم ندارم. یکی دو نفر هستند که معمولاً مهمانی نمیآیند! من میروم و تمام مدت گوشهای مینشینم و نگاه میکنم. بزرگترها دربارهی گرانی، ماشین و... حرف میزنند تازه وقتی هم با تلفنهمراهم بازی میکنم اعتراض دارند که وقتی در جمع هستی بهتر است خودت را مشغول نکنی و این همه با تلفنهمراه بازی نکنی! اگر هم دربارهی موضوعی نظر بدهم میخندند و میگویند: تو چرا دیگر؟ تو که هنوز غیر از درسخواندن کاری نداری. من جمع دوستانم را به این مهمانیها ترجیح میدهم.
شکیبا، 14 ساله: اگر دخترهای فامیل بیایند، مهمانی خیلی هم خوش میگذرد، اما من بیشتر وقتها مجبورم به مهمانیهایی بروم که همه غریبهاند. آنجا همه به هم لبخند میزنند و حرفی هم نیست؛ باید چند ساعت خیلی رسمی بنشینم تا بزرگترها حرف بزنند، لبخند را فراموش نکنم و حتی وقتی خسته شدهام اخم هم نکنم. اگر هم بگویم برویم، به من اعتراض میکنند که گوشهگیرم و فقط یک جمع کوچک را دوست دارم.
سمانه، 16 ساله: به من حتی در سفر هم خوش نمیگذرد. آنجا هم حوصلهام سر میرود. دوست دارم در سفر چندتا از همسن و سالانم باشند. مثلاًَ دخترداییام، اما وقتی قرار است تنها سفر برویم ترجیح میدهم تمام تابستان را در خانه بمانم.
فرید، 16 ساله: هر سفری را دوست ندارم، کسل میشوم، مهمانی هم اصلاً نمیروم. نمیخواهم با آنها لج کنم، واقعاً قصد ناراحت کردنشان را ندارم اما وقتی به من بد میگذرد چرا باید بروم؟
- پدر و مادرهای نازنین، نوبت شماست، لطفاً بفرمایید ما و فرزندانتان بهگوش هستیم:
رضا محمدی، پدر مهدیار: او چند سالی است که نسبت به شرکت در مهمانیهای خانوادگی یا مسافرتهای دستهجمعی با خانواده بیعلاقه شده و مدام بهانه میگیرد که میخواهد با دوستانش باشد یا تنها در خانه بماند. این برای ما قابل درک، اما نگران کننده است.
قابل درک است، چون بعضی وقتها او در مهمانیها تنهاست. البته با عموی جوانش هم گرم نمیگیرد و فقط دوستانش را میخواهد.
نگران کننده است، چون ما به او اعتماد داریم، اما او هنوز زندگی بزرگسالی را تجربه نکرده. البته میدانیم که انسانها در بعضی موارد باید تجربه کنند و آزمون و خطا راهی است برای بزرگ شدن. اما گاهی در نوجوانی اتفاقهایی میافتد که آزمون نیست و تماماً خطاست و تا پایان عمر با انسان میماند.
فاطمه نادرزاده، مادر سمانه: میتوانم درکش کنم که مهمانی دوست نداشته باشد، اما نمیتوانم برایش کاری بکنم. همه چیز زندگی آنطور که ما میخواهیم نیست. گاهی مجبوریم بهخاطر روابطمان و بهخاطر احترام به کسانی که دوستشان داریم مهمانی برویم. بعد هم مگر من هرجا که او میگوید و با او میروم دوست دارم؟ همین چند وقت پیش مجبور شدم همراهش کنسرتی بروم که اصلاً دوست نداشتم. خب به من هم خوش نگذشت، اما بهخاطر او رفتم و غر هم نزدم. در سفر که دیگر اصلاً نمیشود کاری کرد. نه ما میتوانیم هیچ وقت سفر نرویم و نه میتوانیم او را تنها بگذاریم.
- اما روانشناسها توصیه میکنند که در هر حال باید با هم کنار بیاییم. ما و بزرگترها.
یوسف سلطانی روانشناس و مشاور میگوید:
« اگر میخواهید با دوستانتان باشید آنها را به خانواده معرفی کنید و اگر مهمانی دعوتید یا برای تفریح قرار است بروید، در مورد محلی که قرار دارید، اطلاعات کافی در اختیار پدر و مادرتان بگذارید. برای سفر با دوستان هم میتوانید با موافقت خانواده، در اردوهایی که مخصوص نوجوانان است ثبتنام کنید. بیشتر این اردوها دولتی هستند و مدرسهها یا فرهنگسراها آنها را برگزار میکنند.
از سوی دیگر به پدر و مادرها میگوییم که بهتر است نیازهای نوجوانان را درک کنند، اما مراقب هم باشند. مثلاً مهمانیهای دوستانه در صورتی که کنترل شده باشد میتواند مکانی برای ارائه و تبادل اطلاعات بین آنها و همسالانشان باشد. ضمن این که نیاز به هیجانشان را رفع کند. بهتر است آنها تا جایی که میتوانند نوجوانان را در مهمانیهای خانوادگی که با حضور خانوادههایی که نوجوان همسن و سال فرزند آنها دارد، با خود همراه کنند و هرقدر تعداد این مهمانیها بیشتر باشد و نوجوانان بیشتری در آن حضور داشته باشند، نیاز نوجوان به حضور در جمع همسالان، بیشتر رفع میشود.»
شاید این گلایههای ما از هم، فقط یک سوءتفاهم باشد؛ بهترین راه، حرف زدن و درک متقابل از هم است.
راستی یادمان باشد همیشه در این سن نمیمانیم و همراه شدن با خانواده در مراسم مختلف، ارتباط اجتماعی ما را تقویت میکند.