بعد هم تصمیم میگیریم گوشی تلفن را برداریم و زنگ بزنیم به دوستان نوجوانمان و از آنها بپرسیم: چه خبر از نوجوانی؟ همین چند سال پیش مینا صیادی به این پرسشهای ما پاسخ داد و امسال خودش این پرسشها را دربارهی «ویژگی نوجوانی»، «مشکل نوجوانی» و «شیطنت نوجوانی» با شما مطرح کرد.
ویژگی نوجوانی:
* نوجوانها دوست دارند همهچیز را تغییر بدهند، به قهرمان تبدیل شوند و از سین جیم شدن خوششان نمیآید.
طوبی خارستانی از تهران
* فراز و فرودهای احساسی از ویژگیهای ما نوجوانهاست.
شهرزاد یزدیپور از تهران
* نوجوانها بلندپروازتر از بزرگسالها هستند.
عمید شیخ از تهران
* ما نوجوانها غیرقابل پیشبینی هستیم و زندگی را جدی نمیگیریم.
سیده زینب حسینی از پاکدشت
* مهمترین ویژگی نوجوانها، تنوعطلبی است.
آناهیتا ثاقب از ساری
* نوجوانی، دورهی احساسات متضاد، شکوفایی استعدادها و مدام سردوراهی قرار گرفتن است.
مهشاد ترابی از سنقر
* ویژگی نوجوانها، انگیزهی بالاست.
صبا باقری از تهران
* نوجوانها هیجان را دوست دارند، میخواهند پاسخ سؤالهایشان را یکشبه پیدا کنند.
فاطمه صدیقی از تهران
* تجربه کردن چیزهای جدید و سؤالهای بیجوابی که ذهنمان را مشغول میکند.
فاطمه سلامی از اهواز
* نوجوانها، استقلالطلب هستند.
سارا عیشآبادی از بم
هانیه راعی از دماوند
مشکل نوجوانی:
* منبع خوبی برای پیدا کردن پاسخ سؤالهای بیشماری که در ذهنمان است نداریم.
زینب برومند از تهران
* آنها عجولانه و بدون فکر کردن به عاقبت کار تصمیم میگیرند.
شادی کردبچه از تهران
* نوجوانها، زود تحتتأثیر قرار میگیرند.
مریم دانشور از تهران
* نوجوانها دمدمی مزاج هستند و احساساتشان ناپایدار است.
فاطمه کردبچه از کرج
* گیر کردن بین کودکی و جوانی از بزرگترین مشکلات ماست.
غزل محمدی از تهران
* درک نشدن از طرف والدین و ترسی است که از آینده دارند.
ساحل رفائی از تهران
* ما معمولاً در ارتباط با پدر و مادرهایمان دچار مشکل میشویم و با هم تفاهم کامل رنداریم.
پرتو اخوان از تهران
* نوجوانها شعارزده هستند. بیشتر حرف میزنند تا عمل کنند.
فاطمه ترجمان از تهران
* از مشکلات نوجوانها، قاطعیت نداشتن در تصمیمگیریهایشان است.
زینب برهانی از تهران
* برنامهریزی برای آینده سخت است، چون بسیار مبهم و غیرقابل پیشبینی است.
پریسا قصری از تهران
* بزرگترین مشکل ما کمبود تفریح است، برای همین به فضای مجازی رو میآوریم و درنتیجه رابطهی اجتماعیمان ضعیف میشود.
سارا یزدیزاده از کاشان
* نوجوانهای همنسل من، راحتطلبند و زیر بار مسئولیت نمیروند.
مرضیه کاظم پور از پاکدشت
* مشکل بزرگ نوجوانها، شلختگی و بیحوصله بودنشان است.
کیمیا محمددوست از رشت
* بزرگترین مشکل، پیدا کردن هویت خودمان است. اینکه من همانی هستم که بقیه فکر میکنند یا خودم فکر میکنم.
ساجده آقابابایی از رشت
* پدر و مادرها بچهها را جدی نمیگیرند.
نیکو کریمی از دماوند
* در نوجوانی، استرس و نگرانی برای درسها و فشار کنکور زیاد است.
مهسا کردزنگنه از اهواز
* کمبود امکاناتی مثل امکانات ورزشی و فرهنگسراها.
زهرا رحیمی از شهریار
محمدرضا خندان از تهران
شیطنت نوجوانی:
* یکبار من و چند تا از دوستانم برای فرار از امتحان به اتاق مشاوره رفتیم، وقتی برگشتیم متوجه شدیم که معلممان از همه امتحان گرفته و از ما یک نمره کم کرده.
زهرا علیهاشمی از تهران
* یکبار با دوستانم در راهروی مدرسه با بطری نوشابه، مسابقهی فوتبال راه انداخته بودیم که باعث شد از نمرهی انضباط همهمان کم شود!
زهرا فیضاللهی از قزوین
* وسط امتحان، کف دستم را که خالی است نگاه میکنم و مراقب فکر میکند دارم تقلب میکنم.
کتایون صمدی از تهران
* در مدرسه هر بار وسایل یکی از بچهها را جایی پنهان میکردیم و وقتی دنبالشان میگشت، تماشایش میکردیم.
فاطمه پرکاری از تهران
* یکبار خالهام برای خانهتکانی به کمک ما آمده بود و داشتم ظرفهای عتیقه را میشستم. من هم شیطنتم گل کرد و ظرف آب را روی سر خالهام ریختم! میدانستم که کاری از دستش برنمیآید.
مریم رضائی از تهران
* برای لغو کردن امتحان با دوستم یک دعوای الکی راه انداختم و آنقدر طولش دادم تا امتحان کنسل شد!
زهرا نورانی از تهران
* خیلی شیطان نیستم، اما گاهی برای اینکه واکنش خندهدار بعضیها را ببینم، به آنها خبر غیرواقعی میدهم!
هما خرمی از شاهرود
* شب امتحان ریاضی بود، اما کتاب جدیدی خریده بودم و میخواستم بخوانمش. آن شب تا دیروقت کتاب خواندم و فردا صبح خودم را به مریضی زدم و مدرسه نرفتم! شانس آوردم که معلم مجدداً از من امتحان گرفت.
راضیه چنگیزنائین از شاهینشهر
* من و دوستانم در راه بازگشت از مدرسه از یک کوچه رد میشدیم و هر دفعه باهم زنگهای یک آپارتمان را می زدیم و همه باهم میگفتند بله.
فاطمه احمدی از تهران
* یکبار میز معلممان شکسته بود و ما تصمیم گرفتیم که به او نگوییم. معلممان آمد و وسیلههایش را روی میز گذاشت و همهشان روی زمین پخش شدند!
شفق مهدیپور از تهران
* شیطنتی که همیشه میکنم، لغو کردن امتحانها به بهانههای مختلف بوده است.
فاطمه ابوالفتحی از نهاوند
* یکی از دوستانم از سوسک میترسید. یک روز که معلممان نیامده بود، یک سوسک پلاستیکی در کفش دوستم انداختم. وقتی دید، داد و فریاد راه انداخت و بعد از فهمیدن ماجرا کلی به واکنش خودش خندید.
سارا سلیمانی از ملارد
* یکبار نمرهام را در کارنامهام عوض کردم و کسی متوجه نشد.
سروش محمدی از تهران
* با ناظم شوخی میکنیم و به سوتیهای معلمهای جدیمان میخندیم.
عفت داوودآبادی از داوودآباد
* وقتی بچه بودم، از پارک گل کندم. مادرم دعوایم کرد و گفت: الآن مادر این گل ناراحت است که بچهاش را کندی. من هم راحت گفتم: الآن میروم مادرش را هم میچینم که دیگر ناراحت نباشد.
زینب سبزعلی از تهران
* تابلوی کلاسمان شیشهای بود. یک روز دست یکی از بچهها به آن خورد و ترک برداشت. ما هم وقتی کلاس چهارمیها تعطیل بودند، به سختی تابلو را باز کردیم و با تابلوی آنها عوض کردیم. آنها هم از ترس اینکه قضیه گردنشان بیفتد، چیزی نگفتند.
شبنم اختری از رباطکریم
* یک معلم عربی بداخلاق داشتیم که خیلی بچهها را اذیت میکرد. من که سردبیر نشریهی ماهانهی مدرسه بودم، در یک شماره شعری انتقادی در وصف ایشان سرودم که باعث شد تا آخر سال با من لج کند.
بهناز برقگیر از تهران
* وقتی زنگ تفریح میخورد، در کلاس را میبستیم و نمیگذاشتیم بچهها تو بیایند. بچهها میگفتند خانم ناظم آمده تا در را باز کنیم. یکبار ناظم واقعاً آمده بود، اما ما باور نکردیم و در را باز نکردیم و بعد که متوجه شدیم، ناظم کلی دعوایمان کرد و از انضباطمان کم کرد.
محدثه عابدینپور از چهاردانگه
* هر سال یک روز اعضای شورای مدرسه در نقش مدیر و معاون و معلمها قرار میگیرند تا موقعیت واقعیشان را تجربه کنند. مدیرمان گفته بود که ما را اردو نمیبرد. آن روز من در نقش مدیر بودم و گفتم قرار است اردو برویم. وقتی مدیرمان به سمت اصلیاش برگشت، در عمل انجامشده قرار گرفت و مجبور شد ما را اردو ببرد!
گلنوش اسماعیلی از کنگاور
مرضیه اعتباری از بوشهر