* آخر مهمانی رفتند پشت بام تا در اوج خداحافظی کنند.
* دیو سیاه، جایی برای آبغورههایی که گرفته بود نداشت، آنها را ریخت توی شیشهی عمرش.
* سیر به آرایشگاه رفت و موسیرهایش را کوتاه کرد.
* «بیمغز» هیچوقت «سکتهی مغزی» نمیکند.
* خیالش خام بود، گذاشت توی زودپز.
* داوری که فراموش کرده بود سوتش را به مسابقه ببرد، سرش سوت کشید.
* به شانه نیاز داشت، از آدم چهار شانه یکی قرض گرفت.
* قاتل را به دار فانی آویختند.
* کسی نمیتواند سرِ ماهیها را زیر آب کند.
* آب که سربالا برود، قورباغه سردرگم میشود.