بهگزارش تسنیم، صادق خرازی سفیر پیشین ایران در لندن و سازمان ملل در مطلبی که در صفحه فیس بوک منتشر کرده، نقل قولی از باراک اوباما و جان کری رئیس جمهوری و وزیر خارجه آمریکا درباره حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس آورده است که متن این یادداشت را می خوانید:
بنام خدا
خواستم امروز در مورد وجودی عزیز و دُرِّ یگانه ای بنویسم؛ باخود گفتم او را با عنوان "سردار" خطاب کنم ، دیدم سپاهیان "قدرتمند" و باصلابت و شایسته برخوردار از این عنوان کم نیستند. خواستم برایش از پیشوند "آقا " استفاده کنم، دودل شدم؛ چراکه باز هم هستند فرزانگانی که زیبنده آنند.
عنوان دیگری جستم؛ با خود گفتم او کسی است که بسیاری از "سیاستپیشگان" و"سیاستسازان"در حوزه پیرامونیمان از او در اندیشه و لرزانند. امروزه او بسیاری از مرزهای عالم اسلام یعنی از یمن گرفته تا دشت قبچاق و سرزمین اویغورها، از مدیترانه و دجله و و فرات هلال خصیب تا رود سند و کشمیر، و با عشق به ایران و ایرانیت، اسلام و ائمه اطهار(ع)، سلیمان وار بر قالیچه باور و شهادت و جهاد سوار و هفت اقلیم را در می نوردد.
بهقول ملک الشعرای بهار: وز پس اسلام رو وانگه ببینی بی خلاف/"کز حلب تا کاشغر میدان سلطان سنجر است"
این همان ملک است کاندر باستان بینی در او/ داریوش از مصرتا پنجاب فرمان گستر است
از خدا غافل مشو یک لحظه در هر کارکرد/ چون تو باشی با خدا هرجا خدایت یاور است
او همان کسی است که اوباما رئیس جمهور ایالات متحده درباره او به العبادی نخست وزیر جدید عراق گفته است: «او دشمن من است ولی من برای او احترام ویژهای قائل هستم". یا اینکه جان کری وزیر خارجه آمریکا به دکتر جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران اسلامی گفته است که اگر برای یکبار هم شده، مایل است او را ببیند.
ولی با همه این اوصاف، این سرباز وطن اسلامی خود را "سیاستمدار" نمیداند.
او روستا زادهای نجیب و مهربان و درد کشیدهای از طبقات فرودست خطّه کرمان است؛ با اینکه عنوان رسمی او "سردار سرلشکر قاسم سلیمانی" است و موجب عزّت جمهوری اسلامی ایران نیز هست، ولی مردم کوچه و بازار و همرزمانش او را بهنام "حاج قاسم" میشناسند؛ چراکه او انسان "مخلص" و "مردمی" است، ولی خوب در این دور و زمانه تعداد "حاجیان" هم کم نیستند.
پس چهکنم؟ چه بنامم اورا؟ با چه صفاتی و چگونه خطابش کنم؟... ولی مثل اینکه زیاد هم مشکل لاینحلّی نیست. بگذارید صفات او راکه بر شمردم، ردیف کنم. او "قوی و قدر" است؛ او "آقا"است؛ او "سردار" و "سپهسالار" و در عین حال "سیاستمدار" است؛ او "مخلص" و "مردمی" است. اگر حروف اول این صفات را که او متصف به آن است سَرِهم کنم، مشکل حل میشود: آری، قاسم، "قاسم" است؛ به عنوان و لقب و صفت نیاز ندارد.
"قاسم" محسّنات بسیار زیادتری هم دارد؛ او به هیچ خطّ و سیاستی وابسته نیست؛ انسانی مستقل و هوشمند و کامل است؛ چون او در سایه خانواده دهقانی پرورش یافته، به خوبی رمز و راز پیوند و قلمه زدن و تکثیر نهال و درخت را میداند. اکنون او خود را تکثیر کرده است؛ بدان معنی که هزاران هزار نهال قاسم سربدار در زیر دست او به درختان تنومندی بدل گشتهاند که امروزه در جهان اسلام آماده جانفشانی هستند. سلامتی و عزّت و موفقیت او آرزوی همه انسان های فرهیخته و دلسوز عالم است.
نام او در کانون سیاست و قدرت و در جهان اسلام، آمیخته با رشادت و آزادیبخشی و رهایی بخشی است؛ قاسم سرمایه جاودانه جهان اسلام و هدیه بی نظیر خداوند به همه ایرانیان و محرومان جهان اسلام است... پس، سلام بر قاسم. خدا نگهدارت قاسم!
نظر شما