همشهری آنلاین: منتقدان ورود ایرباس، تشییع آیت الله هاشمی رفسنجانی و... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های شنبه-۲۵ دی- جای گرفتند.

سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر«سیاست ورز اخلاقگرا مصلح اعتدالگرا، مدیر عملگرا»نوشت:

روزنامه ایران، ۲۵ دی

وداع وحدت‌بخش، معنادار و اخلاقی مردم با مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، نیازمند تجزیه و تحلیل اصحاب سیاست و اندیشه، جامعه شناسان و اهالی فرهنگ و رسانه است. واکاوی ابعاد، اجزا و اضلاع حضور میلیونی مردم حاوی و حامل پیام‌های مهمی است که شناخت آن به تقویت پایه‌های وحدت و انسجام ملی کمک شایسته‌ای خواهد کرد. از همان نخستین دقایق انتشار خبر انتقال ایشان به بیمارستان که به همراه تنی چند از اعضای دولت در بیمارستان شهدای تجریش حضور یافتیم، با اجتماع دوستداران هاشمی مواجه شدیم. حضور فوج مردم در جماران، نشان دهنده عمق باور به مردی بود که دلبسته رهبر فقید جمهوری اسلامی بود و به دستور امام امت، در جماران و نزدیک امام اقامت گزید و دست آخر روحش در جوار امام آرام گرفت. اگر فقدان یار دیرین انقلاب، ابتدا موجی از دغدغه و ناراحتی در فضای ذهنی عرصه اجتماعی و سیاسی کشور پدید آورد، اما مراسم باشکوه و تاریخی تشییع این استوانه مستحکم نظام جمهوری اسلامی امید را در دل میلیون‌ها ایرانی زنده کرد. براستی رمز و راز ابعاد شخصیتی آیت‌الله هاشمی چه بود که در طول پنج دهه فعالیت و حضور پیوسته در همه فراز و فرودهای نهضت انقلاب اسلامی و استقرار نظام پس از آن، به شخصیتی اثرگذار و مورد اعتماد قاطبه ملت تبدیل شد؟

برای یافتن پاسخ، نیازمند رفتارشناسی هاشمی بویژه در بستر زمانی و مکانی همه سال‌های فعالیت او هستیم. ویژگی نخست آن مرحوم، عملگرایی است. از نخستین روزهای آغاز نهضت و مبارزه با رژیم ستمشاهی، آقای هاشمی نقش فعالی در بسیج حوزه­‌های علمیه داشت و بتدریج به یک حامی جدی امام و انقلاب تبدیل شد و در همه صحنه‌های قبل از انقلاب فعالانه حاضر بود. در جریان استقرار و تثبیت نظام و نیز دوران سخت دفاع مقدس، نقش عملگرایانه آیت‌الله هاشمی و حضور خالصانه در کنار امام(ره) بی‌نظیر است. پس از جنگ و رحلت امام نیز پشتیبان و یاور رهبر معظم انقلاب و سکاندار عصر سازندگی و آبادانی ایران شد. در دوران اصلاحات و همچنین در دهه پایانی عمر خود نیز با آنکه در صدر امور اجرایی کشور قرار نداشت اما برخورد و مواجهه او با مشکلات و مسائل کشور برخورد مسئولانه و دلسوزانه بود و این نشان از دلبستگی عمیق او به انقلاب و تحقق آرمان‌های آن دارد.

ویژگی نخست آیت‌الله هاشمی مردم‌گرایی بود. او به مردم سالاری و لوازم و الزامات آن باور داشت. شاید هیچ شخصیتی در نظام جمهوری اسلامی به اندازه ایشان و در زمان‌های مختلف، خود را در معرض قضاوت رأی مردم قرار نداده است. حتی زمانی که در انتخابات پیروز نشد، عرصه را ترک نکرد و با دریافت پیام مردم، نظر خود را به نظر جمهور ملت نزدیک‌تر کرد و این انعطاف‌پذیری ریشه در باور عمیق او به رأی ملت داشت.

اخلاق‌گرایی ویژگی دیگر آقای هاشمی بود. مجموعه‌ای از خصایص فردی همچون صبر و مدارا، صداقت و صراحت، فداکاری و ایثار از او چهره‌ای اعتماد بخش و امید آفرین ساخته بود. عشق به قرآن و اهل‌بیت در رفتار او بارز بود. به طوری که در ذکر مناقب و مراثی خاندان عصمت بغض او می‌شکست و اشک می‌ریخت. در این مسیر تألیفاتی نیز از خود به یادگار گذاشت. اما مهم‌ترین ویژگی آیت‌الله هاشمی را می‌توان تعادل و پرهیز از حرکات افراط و تفریطی دانست. به گمان من او لنگر اعتدال در تمام دهه­‌های پس از انقلاب و عامل توازن قدرت در بین گروه‌های سیاسی بود. نقش اعتدالگرایانه او هر چه قدر به سال‌های پایانی عمر خویش نزدیک شد، پررنگ‌تر و اثرگذارتر شد. بویژه در نیمه دوم دهه هشتاد او با مخالفت‌های علنی خود با سیاست‌های افراط گرایانه، جامعه را به واقع‌گرایی و آگاهی بیشتر سوق داد.

همچنین نگاه استراتژیک و جامع‌نگر به مسائل، پیگیری مداوم تحولات منطقه و جهان، ساختارسازی و نهادسازی و حمایت از کار گروهی و حزبی، آگاهی و تسلط به مبانی فقهی و ترجیح منافع ملی و مصالح عمومی بر منافع شخصی او را به شخصیتی چند بعدی، فراجناحی و مقتدر در ساختار قدرت جمهوری اسلامی تبدیل کرده بود که مورد وثوق همه جناح‌های سیاسی، مورد توجه قدرت­‌های1نطقه‌ای و جهانی، یاور همیشگی امام و رهبر معظم انقلاب و همراه و پشتیبان مردم قرار گرفت. در یک کلام می‌توان او را به معنای واقعی کلمه یک سیاست ورز اخلاقگرا، یک مصلح اعتدالگرا و یک مدیر عملگرا نامید، چنانکه در سال‌های حیات خود جز به اعتدال، اخلاق، وحدت، همدلی و همگرایی نیندیشید و مراسم تشییع شکوهمند او، صحنه ماندگار اتحاد و انسجام شد. همان‌طور که در زمان حیات خود حلقه واسط حاکمیت و مردم بود. بارها گفته‌ام که نیازمند بازشناسی رفتار جامعه ایران هستیم. جامعه پیچیده و پیش‌بینی‌ناپذیری که این بار رفتاری هوشمندانه، عقلانی و اخلاقی از خود نشان داد و این پیام روشن را منتقل کرد که مردم قدر بزرگان خود را می‌دانند و حوادث سفید و سیاه و ناملایمات تأثیری در عمق باور آنها ندارد. مردم پیام دادند که اعتدال نیاز عاجل زمانه ماست و تفکر هاشمی نیاز امروز عرصه سیاسی کشور، منطقه و جهان است. بی‌شک دولت یازدهم و رئیس جمهوری محترم، دکتر روحانی خود را نگاهبان و تداوم بخش میراث گرانسنگ گفتمان و تجربه مدیریتی آیت‌الله هاشمی می‌داند و امیدوار است که از رهگذر سرمایه اجتماعی آن مرد بزرگ، اعتماد عمومی جامعه را ارتقا ببخشد و امید را در دل مردم شریف این مرزوبوم زنده نگاه دارد. چرا که بزرگ‌ترین سرمایه دولت و آقای روحانی اعتماد، رضایت و مشارکت عمومی مردم است. پیام مردم به روحانی این است که مردم پشتیبان اعتدال هستند و روحانی هوشمندانه، با انتخاب مشی اعتدال ادامه دهنده راه هاشمی خواهد بود.

  • خطا، چند بار؟!

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:روزنامه کیهان، ۲۵ دی

رهبر معظم انقلاب اسلامی نخستین بار 16 تیرماه 1393 در دیدار مسئولان نظام، به موضوع کلیدی تلاش دشمن برای «ایجاد خطای محاسباتی» اشاره کرده و از آن به عنوان اصلی‌ترین هدف استکبار در مقابل جمهوری اسلامی یاد کردند. این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار بود که حدود دو هفته پس از آن نیز در دیدار با دانشجویان باز هم نسبت به این قضیه هشدار داده و فرمودند؛ «هدف اساسى دشمن این است که در دستگاه محاسباتى ما اختلال ایجاد بکند. دستگاه محاسباتى وقتى دچار اختلال شد، از داده‌‌هاى درست، خروجى‌‌هاى غلط به‌‌دست خواهد آورد؛ یعنى تجربه‌‌ها هم دیگر به درد او نخواهد خورد. وقتى دستگاه محاسباتى خوب کار نکرد، درست کار نکرد و محاسبه درست انجام نگرفت، تجربه‌‌ها هم دیگر به کار نمى‌‌آید.»

نگاهی به برخی تحولات و قضایای اخیر در کشور گویای این واقعیت است که تلاش دشمن در این زمینه بشدت ادامه دارد و شواهدی در دست است که نشان می‌دهد موضوع «خطای محاسباتی» را باید جدی‌تر گرفت و برای پیشگیری از آن، در سطوح مختلف چاره‌اندیشی و برنامه‌ریزی عملی کرد.

اوایل مهرماه سال جاری بود که رئیس جمهور محترم کشورمان پس از بازگشت از اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در جمع خبرنگاران گفت؛ آمریکا قول داده است به تعهدات خود در برجام عمل کند. آقای روحانی چند روز پیش از آن نیز در سخنرانی مجمع عمومی، نسبت به بدعهدی‌های آمریکا اعتراض کرده بود. چند روز بعد دولت آمریکا رسماً به اعتراضات ایران پاسخ داد و گفت واشنگتن به همه تعهدات خود عمل کرده است! حال با گذشت یک سال از روز اجرای برجام - همان روزی که قرار بود همه تحریم‌ها یکباره لغو شوند- و چهار ماه از اعتراض ایران و قول کذایی آمریکایی‌ها، تیم هسته‌ای کشورمان هفته گذشته موضوع بدعهدی‌ها و نقض برجام از سوی آمریکا را در ششمین نشست کمیسیون مشترک برجام مطرح و نسبت به آن اعتراض کرد. موضوع اصلی اعتراض تمدید تحریم‌های 10 ساله علیه ایران - موسوم به قانون آیسا- بود.

نتیجه این اعتراض هم قابل توجه است. بیانیه پایانی به شکلی تنظیم شده که گویا هیچ اتفاقی رخ نداده و اصلاً اعتراضی وجود نداشته است. مسئولان کشورمان نیز می‌گویند آمریکایی‌ها قول داده‌اند تحریم‌های آیسا اجرایی نشده و ضربه‌ای به برجام نخواهد زد! اعتماد به قول آمریکا را اگر خطای محاسباتی ندانیم، چه عنوانی شایسته آن است؟ خطای محاسباتی است که باعث می‌شود از تجربه قول دادن و عمل نکردن آمریکایی‌ها در چهار ماه پیش درس نگیریم.

همین خطای محاسباتی باعث می‌شود برخی از مسئولان بلندپایه دولتی و نمایندگان مجلس در مراسم تحویل یک فروند ایرباس حضور یابند و جشن و پایکوبی به راه بیندازند. اگر اسیر جوگیری و فضاسازی‌ها نشویم و نگاه درستی به صحنه داشته باشیم، طبق برجام طرف مقابل لیستی طولانی از تعهدات را نسبت به ایران داشته که اجازه فروش هواپیما تنها یکی از آنهاست. ایران قرارداد خرید 100 هواپیما را با ایرباس امضا کرده و حال یکی از این 100 فروند تحویل ایران شده است. وقتی مشاور رئیس جمهور مدعی است هواپیماها نصف قیمت خریداری شده، مشمول «اسنپ بک» -بازگشت خودکار تحریم‌ها- نمی‌شود و در نتیجه ایران به خریداری حرفه‌ای! تبدیل شده است، طرف مقابل چه فکری می‌کند و چه تصوری خواهد داشت؟ وبسایت رادیو فرانسه  (مالک ایرباس) 19 مهر 1392 حق داشت، بنویسد؛ «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی می‌بیند. بر پایه این جمع‌بندی اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر می‌کند و در همان حال قیمت فروش را کمتر خواهد کرد».

برخورد این روزهای روزنامه‌های زنجیره‌ای و جریان مدعی اصلاحات چه در فضای رسمی رسانه‌ای و چه در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی با صداوسیما نیز از منظر خطای محاسباتی قابل توجه و تامل است. (این خط سالهاست به صورت غلیظ‌تر و عریان‌تر از سوی ضدانقلاب خارج‌نشین دنبال می‌شود.) این جریان از یک سو مدعی است صداوسیما جایگاه و پایگاه خود را در میان افکار عمومی از دست داده و مخاطب آن ریزش کرده است و از سوی دیگر چند روزی است به شدت این رسانه را به باد ناسزا گرفته که چرا در ماجرای فوت مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی چنین و چنان نکرده است! (بررسی و نقد آسیب‌شناسی و نقد برخورد این سازمان با این قضیه البته ماجرای دیگری است و به عنوان یک موضوع مستقل، قابل تحلیل) به راستی اگر صداوسیما در میان افکار عمومی جایگاهی ندارد، این همه نگرانی و جنجال و فحاشی برای چیست؟! آنها صداوسیما را بوقی برای اهداف خود می‌خواهند. بوقی که عقلانیت و دوراندیشی را تعطیل و با موج‌های گذرا و غیرواقعی همراه شود. نمونه بارز آن در ماجرای مذاکرات هسته‌ای بود که اگر در میان جوش و خروش حامیان توافق، در بدترین ساعت پخش و فلان شبکه مهجور سیما، کسی انتقادی هرچند اندک مطرح می‌کرد، صداوسیما به ایستادگی مقابل بهشت موعود توافق هسته‌ای متهم می‌شد! آیا هدف از این جوسازی‌ها چیزی جز ایجاد خطای محاسباتی در اصلی‌ترین ابزار رسانه‌ای کشور است؟ آن روز سینه چاک کردن و دمیدن در دستاوردها و چشم‌انداز خیالی برجام مد بود و امروز باید تحویل یک هواپیما را قدر دانست و بر صدر اخبار و تحلیل‌ها نشاند، و الا حرکت در خلاف مسیر رودخانه است و باعث انزوا و دوری و دلخوری مردم می‌شود!

اما شاید بتوان گفت مردم قابل تامل‌ترین و در عین حال غم‌انگیزترین سطح از اهداف ایجاد خطای محاسباتی هستند. سخن در این زمینه بسیار است اما خلاصه آن که مردم را به سمتی می‌کشانند که به جای تلاش و حرکت و تغییر در وضع موجود، بنشینند و منتظر باشند تا دستی از غیب برون آید و کاری بکند! برجامی بیاید و تمام مشکلات کشور از آب‌خوردن گرفته تا اشتغال و صنعت و کشاورزی و حتی آلودگی هوا را حل کند. در این سطح، نه تنها سعی می‌شود پتانسیل‌های درونی مغفول واقع شوند بلکه حتی همین رفتار نسبت به ضعف‌ها و موانع واقعی نیز انجام می‌گیرد. هفته گذشته رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از مردم قم «بی‌انگیزگی، ناامیدی، بی‌حالی، بی‌نشاطی، تنبلی، سیاست‌های غلط، رفتارهای بد، اختلافات گوناگون، و تنگ‌نظری» را دشمن درونی معرفی کردند. وقتی محاسبات خطا شد، برای رفع این نواقص و کاستی فکر و اقدامی نمی‌شود - دشمن داخلی نادیده گرفته می‌شود- و دشمن خارجی در حرکتی وارونه تبدیل به دوست شده و ناجی مشکلات معرفی می‌شود! مردمی که باید ضعف‌های درونی خود را رفع کرده و با اتکا به پتانسیل‌های بسیارشان، آستین برای آبادانی دین و دنیای خود بالا بزنند، منتظرند که دستی از غرب برون آید و همه چیز را سامان دهد.

دشمن به شدت و بی‌وقفه در حال تلاش برای ایجاد خطای محاسباتی در مردم، مسئولان و رسانه‌های کشور است. وقتی خطای محاسباتی ایجاد شد، فرد مسئول یا رسانه مذکور صرفاً کارایی مطلوب خود را از دست نمی‌دهد بلکه خود به عنصری برای ایجاد خطای محاسباتی در دیگران تبدیل می‌شود. چیزی شبیه بیماری‌های مسری مانند وبا و... که فرد مبتلا علاوه بر اینکه خود درگیر عوارض بیماری است، اطرافیانش را نیز بیمار و درگیر می‌سازد. تراژیک‌ترین بخش داستان آنجاست که از همان دستی که خود عامل کشنده بیماری را شایع کرده، طلب درمان نیز داشته باشیم!

  • برخي معاني يك تشييع جنازه

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه اعتماد، ۲۵ دی

تشييع جنازه آقاي هاشمي واجد چه پيامي بود؟ بدون ترديد نمي‌توان گفت كه تمامي افرادي كه در اين تشييع جنازه شركت كردند با يك انگيزه و هدف بوده‌اند. ولي برحسب قراين و شواهد مي‌توان معنايي را براي حضور غالب اين مردم تعريف كرد. بيش از همه‌چيز بايد پذيرفت كه اين حد از حضور را مي‌توان يك رويداد خاص و فراتر از انتظار تعريف و توصيف كرد و چيزي نبود كه بتوان آن را در قالب تشييع‌جنازه عادي توصيف كرد. با توجه به شخصيت و جايگاه سياسي آقاي هاشمي لزوما براي اين حضور نيز بايد معنايي سياسي بار كرد. نخستين معناي مهم آن تعلق‌خاطر و اعتماد نسبي جامعه ايران به رهبران سياسي آن است. درباره كم‌وكيف اين تعلق‌خاطر مي‌توان حرف زد، ولي هرچه هم گفته شود در اصل آن نمي‌توان تشكيك كرد.

اهميت اين تعلق در حالي است كه همه از وضع مشكلات جامعه و كمبودهايي كه مردم با آن دست به گريبان هستند آگاهيم؛ مشكلاتي كه بر هيچ‌كس پوشيده نيست. برخي معتقدند كه اين حضور به نحوي نشانه‌اي از واكنش منفي مردم به بخشي از نهادهاي رسمي بود. نكته‌اي كه در اين باره نمي‌توان ناديده گرفت اين است كه حتي اگر چنين هم باشد، اين واكنش منفي از طريق ابراز احساسات نسبت به كسي شده است كه بيشترين سابقه را در انقلاب و مديريت اجرايي كشور داشته است. بنابراين در اصل معناي آن تعلق‌خاطر نمي‌توان تشكيك كرد زيرا چنين واكنشي به فردي بيرون اين ساختار انجام نشده است. اين ابراز احساسات و اعتماد به كسي شده است كه با وجود انتقاداتش به امور جاري و حتي بيان آنها، در اصل نظام و رهبري آن و... تشكيكي ندارد و تا آخرين لحظه عمرش در راس يكي از مهم‌ترين نهادهاي رسمي و به صورت انتصابي فعاليت مي‌كرد. اين احساسات نسبت به كسي ابراز مي‌شود كه پس از ردصلاحيت براي نامزدي رياست‌جمهوري رفتارش متفاوت از گذشته نمي‌شود و مسير پيشين خود را ادامه مي‌دهد، گويي كه هيچ اتفاقي در رابطه او با حكومت پيش نيامده است.

معناي مهم ديگر آن پاسخي است به كساني كه تخريب و فحاشي و توهين را به جاي نقد نشاندند. چيزي كه اين گروه هيچگاه نخواستند و متوجه آن نشدند و انتظار مي‌رود كه پس از اين تشييع جنازه متوجه شوند اين است كه ميان نقد و توهين و تخريب تفاوت بزرگي است. هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ لحن. نقد ارزيابي منصفانه و بيان نقاط ضعف و قوت با ادبياتي محترمانه است كه طرف نقد نيز از آن استفاده مي‌كند و اگر نكرد به صورت جدي جايگاه خود را از دست مي‌دهد. چنين نقدي نزد افكار عمومي تاثير دارد. ولي تخريب و توهين نزد مردم اثرات معكوس دارد فقط نزد گروه توهين‌كننده است كه گمان مي‌كنند كاري انجام داده‌اند كارستان!

شايد در سال ١٣٩٢ فرصتي نشد كه اين گروه تندرو و بي‌منطق به نتايج اعمالش پي ببرد، ولي سال گذشته اين فرصت پيش آمد كه در انتخابات خبرگان متوجه اثرات عملكرد خود بشود. ولي اكنون صداي اثرات آن عملكرد واضح‌تر و رساتر از آن است كه توهين‌كنندگان آن را نشوند حتي اگر دچار ثقل سامعه باشند. اين رفتار تند و توهين‌آميز اثرات منفي‌تري هم دارد؛ به اين معنا كه نقدهاي واقعي درباره يك موضوع را به حاشيه مي‌راند و از اين نظر تخريب و توهين‌كنندگان نه تنها به اهداف خود نرسيدند، چه بسا مسير معكوسي را طي كردند.

معناي بعدي اين تشييع جنازه معطوف به سرنوشت رهبران انقلاب مي‌شود. به طور معمول در انقلاب‌ها به دلايل گوناگون شكاف‌هاي بزرگي ميان رهبران آن به وجود مي‌آيد. علت بروز اين شكاف‌ها بيش از آنكه مسائل خصلتي و اخلاقي و شخصيتي باشد، ريشه در واقعيت انقلاب دارد. چرا كه رهبران انقلاب در مبارزه با رژيم‌هاي استبدادي و بسته هركدام ذهنيت‌هاي خاص خود را دارند و چه بسا اين ذهنيت‌ها به دقت نيز شكل نگرفته باشد و تنها وجه مشترك آنان مبارزه با رژيم مستبد است و نوعي وهم و گمان بر همه مسلط مي‌شود كه گويي پس از براندازي رژيم، درباره آينده چه در روش و چه محتواي آن اتفاق نظر دارند. ولي پس از پيروزي همه متوجه مي‌شوند كه چنين نيست و تفاوت‌ها بيشتر از آن است كه به ذهن مي‌آمد و از اين مرحله اختلافات آغاز مي‌شود.

اين موضوع در مورد انقلاب ايران نيز صادق بود، ولي آن مجموعه‌اي از رهبران اصلي انقلاب كه در اطراف امام بودند، تاكنون كمابيش به شكلي اختلافات خود را مديريت كرده‌اند كه در فوت آنان بازتاب يافته و به نحوي از دنيا رفته‌اند كه در انقلاب‌هاي ديگر كمتر مسبوق به سابقه بوده است و مردم نيز نسبت به آنان واكنش در خور خود را داشته‌اند.

در اين انقلاب برخي به دست مخالفان مسلح شهيد شدند، مثل مرحوم بهشتي و باهنر و ديگراني كه به صورت عادي فوت كردند مشمول اين ابراز احساسات شدند. چه خودِ مرحوم امام، چه احمد آقا، چه آقاي موسوي اردبيلي و اكنون آقاي هاشمي و پيش از اين دو مرحوم مهدوي‌كني. حتي مرحوم آيت‌الله منتظري نيز با وجود اختلافات و اتفاقات ناخوشايند؛ هنگام فوت با عزت تمام و حمايت رسمي مشايعت شدند.

اينها هم ظرفيت‌هايي است كه نظام موجود دارد. ولي آيا امكان و توان استفاده از اين ظرفيت‌ها را داريم؟ آينده نه‌چندان دور در اين باره نسبت به عملكرد ما قضاوت خواهد كرد.

  • مصلح ناتمام

احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق در اين روزنامه نوشت:روزنامه شرق، ۲۵ دی

در غیاب هاشمی مخالفانش بیش از هر زمان دیگری دچار «بی‌معنایی» خواهند شد. حیات سیاسیِ بسیاری از جناح‌ها سالیانی در موافقت یا مخالفت با هاشمی شکل گرفته بود. او آنتاگونیسمی را شکل می‌داد که از دل آن کنش سیاسی تازه‌ای زاده می‌شد. احمدی‌نژاد بالاترین سمت سیاسی‌ خود را مرهون مخالفتش با هاشمی است. در نبود هاشمی بعید بود احمدی‌نژاد حتی به سمت وزارت دست یابد. ابعاد شخصیت هاشمی چنان متضاد و متناقض است که موافقت‌ها و مخالفت‌های بسیاری را معنا می‌بخشد. موافقان و مخالفانی که ثابت نمی‌ماندند و با موضع‌گیری‌ها‌ي سیاسی‌ او هر بار، ناگزیر به واکنشِ تازه می‌شدند. هاشمی از این منظر، کنشگری سیاسی بود که دیگران را به واکنش وامی‌داشت و شاید این بارزترین ویژگی‌اش بود. مردم نیز در مواجهه با او از این قاعده مستثنا نبودند. یا به او عشق می‌ورزیدند  يا از او دوری می‌جستند، البته با این باور که در شرایط بحرانی می‌شود به او تکیه کرد. برخی این وجهِ شخصیت هاشمی را با قوام مشابهت‌سازی کرده‌اند، اما شاید این قیاس به‌دلیل تفاوت خاستگاه قوام و هاشمی ممكن نباشد. همان‌طور که امیرکبیر کنش سیاسی‌اش چندان قرابتی با هاشمی نداشت. همانندسازی شخصیت‌های تاریخی بیش از آنکه بیانگر تام‌وتمامِ واقعیت باشد، نوعی ادای دین به تاریخ یا ستایش از چهره‌های سیاسی معاصر است. هاشمی، هاشمی است و مقایسه او با خودش به نتیجه بهتری می‌انجامد.

اما ناگفته پیداست، گاه این مقایسه‌ها از سر ناچاری است. هاشمی ماهی لغزنده سیاست است که دم به تله نمی‌دهد و آن دَم که در دست صیاد است می‌لغزد و می‌گریزد و آه و افسوس برجا می‌گذارد. مرگ او نیز نمایش تمام‌عیار شخصیتش بود. در شرایطی که همه منتظر کنش‌های سیاسی او برای انتخابات سال ٩٦ بودند، چشم از دنیا فروبست و چنان ناگهانی رفت که انگار مرگش را خودش برگزیده تا همه را غافلگیر کند و فرصت هرگونه بهره‌برداری سیاسی از شرکت یا عدم شرکت در تشییع‌ پیکرش را از موافقان و مخالفان بگیرد. او حتا مرگ را غافلگیر کرد.

آخرین دیدار ما با هاشمی‌رفسنجانی در آستانه ٩ دی‌‌ماه امسال رخ داد. از طرف روزنامه «شرق» برای گفت‌وگو با او رفته بودیم. دَه دقیقه دیرتر از زمان مقرر آمد. تا وارد سالن شد مانند همیشه، با وقار جلوه کرد. درحالی‌که تلاش می‌کرد به ضعف ناشی از سالخوردگی‌ غلبه کند، روبه‌روی دوربین نشست. بحث انتخابات ٩٦ خون تازه‌ای در رگ‌هایش دواند و طنین صدایش رساتر شد: «آقای روحانی مصمم است بیاید.» با هرگونه نگاه و تحلیل که به نیامدن روحانی ختم می‌شد با جدیت مخالفت می‌کرد و محکم و استوار از پیروزی روحانی می‌گفت. گویی، درباره خودش سخن می‌گوید و هم‌اوست که قرار است سکان ریاست‌جمهوری را بر عهده بگیرد. یکی دو سؤال دیگر مانده بود که وقت‌مان تمام شد اما او مانع قطع گفت‌وگو شد و به اطرافیانش یادآوری کرد دَه دقیقه دیرتر آمده و نباید آن تأخیر را نادیده گرفته و به حساب ما بگذارند، پس مصاحبه ادامه یافت.

در هر دیدار مطبوعاتی با هاشمی‌رفسنجانی ناخودآگاه به یاد شکست سال ٨٤ می‌افتادم. ما برای شکست آماده نبودیم، اما شکست خوردیم. شکستی که موجب شد، همه جریان‌های سیاسی با هم متحد شوند. اتحادی که نشئت‌گرفته از غرور شکسته ما بود. ما یعنی مردم، آنان یعنی سیاست‌مدارانی که ما منتقدشان بودیم. حالا ما به آنان نزدیک می‌شدیم، یا شاید آنان به ما نزدیک می‌شدند. بی‌پناهی و هراس را تجربه می‌کردند. بعد از آن اتفاقات زیادی افتاد که ما غرور ازدست‌رفته‌مان را بازیابیم و آنان یقین گمشده‌شان را. این‌بار از سر فرصت‌طلبی به یکدیگر روی نیاورده بودیم. از سر نیاز به جبران آنچه از دست داده بودیم، کنار هم نبودیم. هیچ‌کس به دنبال جایگاه و منزلتی نبود. ما با ترس‌ها و ناامیدی‌هایمان، «مردم» شده بودیم. برای هاشمی مصلحت‌ها رنگ نباختند، اما مصلحت‌های دیگری جای قبلی‌ها را گرفتند: مصلحت مردم، مصلحتِ‌ بودن با مردم. هاشمی‌ تازه‌ داشت این مصلحت‌ها را می‌چشید و مزه‌مزه می‌کرد. مردی پر از تضادها و تنش‌ها، که گویا در آخرین سال‌های پایانیِ عمر راهش را بازیافته بود، و اینک می‌دانست با چه‌چیز می‌شود به تضادها و تناقض‌‌ها غلبه کرد. با بازگشت به مردم، در پیوند با حرمان و ناامیدی آنان و اینکه همواره باید چراغی را در جایی برایشان روشن نگاه داشت، حتا در دوردست‌ها، بر سر قله‌ای دور، حتی اگر پاهای سالخورده توان رفتن به آنجا را نداشته باشد. اگر زندگی هاشمی‌رفسنجانی حیرت‌انگیز نبود، مرگش چنان حیرت‌انگیز رخ داد که همه موافقان و مخالفانش را پای پیکر بی‌جانش کشاند. او با مرگ خود نوعی تلاقی سیاسی را رقم زد و خالق سیاست شد. سیاستی که شاید در آینده تناقضات و تضادهایش عیان‌تر شود.

کد خبر 358614

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha