روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش« ريزگردها و بيتوجهي ما به مخاطرات»نوشت:
١- مجمع جهاني اقتصاد در يازدهمين گزارش خود در سال ٢٠١٦ به موضوع مهم ريسكهاي جهان پرداخته است؟ آنان ٢٩ ريسك و مخاطرات مهم جهان را با حضور ٧٥٠ كارشناس ارزيابي و جاي آنها را در يك نمودار دوبعدي ترسيم كردهاند. يك بعد اين نمودار، احتمال وقوع و ديگري اثرگذاري هر مخاطره در صورت وقوع است. تركيب اين دو مولفه ميزان حساسيت آن مخاطره را نشان ميدهد. موضوعاتي از قبيل شوك قيمت انرژي، ركود و تورم منفي، تجارت غيرقانوني و بحران آب و... از اين جملهاند.
در ميان اين ٢٩ مخاطره مهم، چند مورد كه مربوط به وضعيت آبوهوايي و تغييرات جوي و طبيعي است، بيش از همه جايگاه خطيرتري پيدا كردهاند. شكست برنامههاي كاهش پيامدهاي اقليمي، محتملتر از هر ٢٨ اتفاق و مخاطره ديگر و در عين حال با اثرگذاري بيشتر دانسته شده بود. بحران آب و بلاياي طبيعي، رخدادهاي شديد آب و هوايي، از جمله موضوعاتي بودند كه يا از هر دو نظر احتمال وقوع و اثرگذاري در رتبههاي بالا بودند يا حداقل يكي از اين دو شاخص را بالا داشتند. البته نشست سال گذشته پاريس خطر احتمال شكست برنامههاي كاهش پيامدهاي اقليمي را كم كرد، هرچند با آمدن ترامپ در كاخ سفيد، اين خطر دوباره بازگشته است ولي ساير موارد در جاي خود قرار دارند.
٢ـ در ميان مناطق گوناگون جهان، خاورميانه از حيث بحرانهاي طبيعي وضعيت ناخوشايندي دارد، و طبعا مردم اين جوامع بايد بيش از ديگران نسبت به اين وضع نگران باشند، ولي مطالعهاي كه موسسه نظرسنجي پيو در سال ٢٠١٥ انجام داد، عكس اين مساله را نشان ميدهد. در بخشي از نظرسنجي اين موسسه، سه پرسش مهم در رابطه با تغييرات آب و هوايي از مردم مناطق جهان پرسيده شده است كه درصد پاسخهاي مثبت مردم به اين پرسشها بسيار متفاوت است.
اين يافتهها بسيار مهم است. به جز چين كه به دلايل خاصي مردم آنجا مساله تغييرات آبوهوايي را چندان جدي نميدانند، هرچند خودشان را هم متضرر ميدانند، در ميان بقيه نقاط جهان؛ حساسيت و نگرش مردم خاورميانه نسبت به اين موضوع كمرنگتر از سايرين است. ولي مهمتر از اين مساله نگاه غيراجتماعي آنان به اين مساله مهم است، از اين نظر تا حدي مثل آفريقاييها نگاه ميكنند. در حالي كه اروپاييها، فقط ٢٧ درصدشان (به اندازه مردم خاورميانه) خود را متاثر از آسيبهاي اين مخاطره ميدانند، ولي معتقدند كه ٦٠درصد مردم از اين تغييرات آسيب ديدهاند. اين درصد براي مردم خاورميانه فقط ٢٦ درصد است كه طبعا به همان اندازه آسيبي است كه خودشان ديدهاند. در واقع تا وقتي كه شتر تغييرات آب و هوايي در خانه اين مردم نخوابد متوجه ماجرا نخواهند شد و احساس خطر نميكنند. اين امر به دليل نحوه برخورد تبليغي و نيز فقدان روحيه همبستگي و اجتماعي در اين جوامع است.
٣- مقايسه ميان دو واقعه آتشسوزي پلاسكو و وضعيت آلودگي خوزستان بهتر از هر چيز ديگري به ما نشان ميدهد كه در نحوه برخوردمان با موضوعات و مخاطرات نه تنها جوگير ميشويم، بلكه اين نحوه برخورد به گونهاي است كه نميتوانيم اهميت اصلي اين بحران را براي موجوديتي به نام ايران و همه شهروندانش درك كنيم. البته قبول بايد كرد كه حل مشكل ريزگردها نيازمند مطالعات و اقدامات وسيعتري است ولي از هر نظر كه حساب كنيم اهميت آن و عوارض اجتماعي و سياسي و دربرگيري آن، صدها برابر حادثه پلاسكو است در حالي كه ميزان توجه رسمي به اين دو مساله مطلقا از چنين نسبتي تبعيت نميكند. ريزگردهاي خوزستان و ساير مناطق، حتي اگر يك رويداد كاملا طبيعي و غيرمرتبط با اقدامات انسان بود، باز هم جا داشت كه اقدامات موثرتر و همدلانهتري در مورد آن انجام شود. بنابراين كمتوجهي ما به موضوع تغييرات آب و هوايي يا مخاطرات اقليمي ريشه در بيتوجهي اجتماعي و فقدان انسجام اجتماعي ما دارد.
٤- شايد مشكل اصلي اين است كه از چند جهت دچار نقص هستيم. اول اينكه نميدانيم وضعيت بحراني يعني چه؟ در واقع تعريف دقيقي از آن نداريم و ديگر اينكه بهطور دقيق نميدانيم مرجع تشخيص بروز اين وضع كيست؟ و بالاخره مديريت بحران به عهده چه نهاد و مرجعي است و اختياراتش چيست؟ بنابراين نه تنها بايد به اين چند پرسش پاسخ دقيق و روشني داد، بلكه بايد نگرش كلي خود را نسبت به مسائل و امور جاري كشور از جمله مسائل زيستمحيطي، آب و تغييرات آب و هوايي اصلاح كنيم و تا وقتي كه چنين اصلاحاتي انجام نشود بعيد است كه بتوانيم به نحو شايسته بر مخاطرات احتمالي پيشرو فايق آييم.
- خوزستان قربانی توسعه یافتگی نامتوازن
محمد درویش مدیرکل دفتر مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
ما ایرانیان اعم از مردم و مسئولان، انگار حافظه تاریخی نداریم! چون درست مشابه همین واقعه خوزستان را 50 سال قبل در یزد، اردستان، سبزوار، نایین و بسیاری از شهرهای بیابانی ایران شاهد بودیم اما با برنامهریزی حساب شده از ابتدای دهه 40 تا 50، طرح بزرگی برای جنگلکاری در بیابانها به وسعت 4 میلیون هکتار اجرا شد و حتی مناطقی مانند ریگ جن، چوپانان و بیابانهای اطراف شهر یزد و شمال شرق کرمان، اصفهان، سبزوار و ابوزیدآباد با کاشت گونههایی همچون تاغ، اسکنبیل، پده و گز تثبیت شد. در غرب کرخه هم 100 هزار هکتار جنگلکاری صورت گرفت و همین سبب شد تا جلوی فرسایش بادی تا حد زیادی گرفته شود. اما اکنون چند دهه است که روند تثبیت بیولوژیک بیابانها متوقف شده و حتی به تشدید بیابانزایی هم همت گماردیم! بهطوریکه امروز تمامی تالابهای خوزستان قربانی کشاورزی، نفت و مدیریت غلط منابع آب شدهاند. توسعه کشت و صنعت نیشکر هم شیره همه منابع آب خوزستان را مکید و الان هم دارند یک زهاب آلوده را به تالابها وارد میکنند که همه منابع آبزی را از بین برده است.
توجه داشته باشید استانی که 33 درصد آبهای کشور در آن جاری بود و بزرگترین رودخانههای کشور از کارون و کرخه و جراحی و مارون گرفته تا زهره و بهمنشیر در آن جوش و خروش داشت امروز به عنوان اصلیترین قطب تولید محصولات کشاورزی کشور تنها 15 میلیون تن تولید دارد که این رقم عملاً معادل 11 درصد کل تولید کشاورزی کشور است. به بیان بهتر ما همه آب را با تکنولوژی بسیار اولیهمان در کشاورزی از دست دادهایم تا نهایتاً همین قدر تولید کنیم. از سوی دیگر پروژههای متعدد انتقال آب بینحوضهای نیز دیگر چیزی از تالابهای بامدژ، شیمبار، هورالعظیم، شادگان و میانگران در خوزستان باقی نگذاشته و این 5 پیکره آبی را که متعادل کننده زندگی در خوزستان بود عملاً نابود کردیم که آخرین نمونهاش ساخت سدکوثر بر روی زهره بود که حتی کشاورزی هندیجان را در پاییندست از بین برد و اراضی این شهر را به چشمه تولید گرد و غبار تبدیل کرد.
فراموش نکنیم که قدیمیترین کهنزادبومهای آسیای جنوب غربی از چغازنبیل گرفته تا سامانه پیشرفته تقسیم آب در شوشتر متعلق به خوزستان بوده است ولی برخی آقایان در وزارت نیرو هنوز معتقدند اگر سدها را نمیساختیم خوزستان را آب میبرد در حالی که همین سیلابها بود که به مدت هزاران سال، دشتهای خوزستان را تغذیه میکرد و تمدنهایی بزرگ را به وجود آورده بود ولی ما با سدسازی جریان طبیعی آب را مسدود کرده تا جلوی سیل را بگیریم و در عوض چشمههای تولید گرد و غبار ایجاد کردیم تا امروز خوزستان با 350 هزار هکتار کانون بحرانی تولید گرد و خاک روبهرو باشد. در مورد سیل هم باید اذعان داشت اگر سیلاب هر از گاهی میآید و خسارت میزند مشکل از سیل نیست چون سیلاب همیشه مایه آبادانی بوده بلکه مشکل جانمایی غلط شهرها، صنایع، پلها و جادههایمان بوده است.
حال برای اینکه جلوی ریزگردهای اهواز را بگیریم لازم است این 350 هزار هکتار بیابان را بسرعت در دستور طرحهای تثبیت شن قرار دهیم و حقابههای سلب شده تالابها و هورها را مجدداً به آنها بازگردانیم.
با این حال شگفتآور است که فقط 17 میلیارد تومان! برای کنترل این چشمههای گرد و غبار تخصیص یافته، حال آنکه تثبیت این اراضی نیازمند بودجهای در حدود 1700 میلیارد تومان است و اگر تخصیص اعتبارات به همین شکل پیش برود یعنی کنترل چشمههای گردو غبار خوزستان تا 100 سال دیگر هم طول میکشد! اما آیا برای استانی که قطب تولید نفت و گاز ایران است و عوارض آلایندگی یکی از پالایشگاههایش- پالایشگاه آبادان- در هر سال فقط حدود 82 میلیارد تومان است، آیا تأمین 1700 میلیارد تومان اینقدر سخت و ناشدنی است؟ در حالی که اگر فقط یک درصد از درآمد نفتی خوزستان را صرف مسائل محیطزیستی این استان میکردیم امروز با این بحرانها مواجه نمیشدیم و لازم نبود اینقدر گناه را به گردن کانونهای بیابانی خارج از ایران بیندازیم چرا که اکنون 15 سال است خوزستان هر از گاهی با ریزگردهای خارجی مواجه است اما آنچه در دو سه سال اخیر به وقوع پیوسته عمدتاً گرد و خاک ناشی از کانونهای داخلی بوده که خودمان ایجاد کردیم.
علیایحال حضور عالیترین مقام وزارت نیرو در خوزستان و عذرخواهی رسمی ایشان از مردم را باید به فال نیک گرفت چون نشان میدهد دولتمردان ما درد و آلام مردم خوزستان را درک کردهاند و امید که این بدعت خوشایند الگویی برای دیگر مدیران باشد که به جای توجیه، اشتباهاتشان را بپذیرند.
- بازچه خوابی دیدهاید؟!
حسين شريعتمداري در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:
«آشتی ملی» واژهای است که این روزها اصحاب وطنفروش فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 و شماری از مدعیان اصلاحات و اعتدال بر زبان و قلم دارند و ادعا میکنند که تحقق آن، مخصوصا برای مقابله با تهدیدهای اخیر آمریکا علیه کشورمان ضرورت حیاتی دارد. سخن از آشتیملی برای مقابله با تهدیدهای آمریکا، آنهم از سوی جماعتی که برخی از آنان ننگ پادویی برای مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس را در کارنامه خود دارند و آشکارا دست به وطنفروشی زدهاند، نه فقط عجیب و باور نکردنی به نظر میرسد بلکه با توجه به وابستگی برملا شده آنان به دشمنان بیرونی مردم و نظام، نمیتوان این احتمال را نادیده گرفت که مأموریت تازهای برای فتنهانگیزی و توطئهای دیگر در آستین داشته باشند.
آنچه در پی خواهد آمد، در قالبهای کلیشه شده «بدبینی»! و «خوشبینی»! قابل تفسیر نیست، بلکه نگاهی مستند و برخاسته از موازین عقلی و ملاکهای شرعی و حقوقی است که واقعیت تلخ آن را با برچسبها و تهمتهای رایج مدعیان اصلاحات نظیر تندروی! و افراطیگری! و سیاسیکاری! و ... نمیتوان پنهان کرد. بخوانید!
1- جماعت یاد شده در اصرار خود برای «آشتیملی»، توضیح نمیدهند مگر ملت با یکدیگر در قهر و تقابل به سر میبرند که «آشتی ملی» ضرورت پیدا کرده باشد؟ هنوز 48 ساعت - دو روز - بیشتر از حماسه عظیم و مثالزدنی 22بهمن نگذشته است که در آن جمعیت چندده میلیونی مردم یکدل و یکصدا در سراسر کشور به میدان آمده و آرزوهای آمریکا و متحدان بیرونی و دنبالههای داخلی آنان را زیرگامهای استوار خود لگدمال کردند و نشان دادند به یکدیگر بسیار نزدیکتر و همراه و هم زبانتر از آنند که به «نسخه آشتی ملی» - آنهم نسخهای که از سوی وطنفروشان پیچیده شده است- نیازی داشته باشند.
2- ممکن است گفته شود که تودههای چند ده میلیونی مردم در راهپیمائی بزرگ 22 بهمن سلیقههای سیاسی متفاوتی داشتهاند و هدف از «آشتی ملی» مورد نظر، برداشتن این فاصلهها و ایجاد همسویی در سلیقههاست، که باید گفت؛ تفاوت سلیقهها نه فقط آسیبرسان نیست بلکه طبیعی و پسندیده نیز هست و میتواند از یکسو نشانه آزاداندیشی و از سوی دیگر زمینهساز برخورد اندیشهها باشد که تصحیح نظرات و برداشتها نتیجه آن است.
و اما، تودههای انبوهی که در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کرده بودند در حمایت از اصول و مبانی اسلام و انقلاب و نظام و اعلام آمادگی برای مقابله با توطئهها و تهدیدهای آمریکا و متحدانش نه تنها کمترین اختلافنظری نداشتند بلکه در این موارد اشتراکنظر و همسویی کامل داشتند بنابراین اگر «آشتی ملی» مورد نظر جماعت یاد شده، آنگونه که اعلام کردهاند، برای مقابله با تهدیدهای آمریکاست که این وحدت و همدلی در مقیاسی برجسته و بینظیر در میان ملت وجود دارد و از این روی، طرح مسئله «آشتی ملی» فقط میتواند با هدف القای این توهم باشد که ملت با یکدیگر سر ناسازگاری دارند! و البته با توجه به سوابق سیاه جماعت مطرح کننده آشتیملی، بعید نیست که طرح آن با همین هدف و مقصود صورت گرفته باشد.
3- پیشنهاد «آشتی ملی» از سوی کسانی مطرح میشود که برخی از آنان مطابق اسناد غیرقابل انکار موجود در جریان فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 آشکارا نقش پادوهای مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس را برعهده گرفته و در پیوند و ائتلاف با همه جریانات و گروههای ضدانقلاب نظیر بهاییها، منافقین، سلطنتطلبها، مارکسیستها، تجزیهطلبها، نهضتآزادیها، ملیگراها، تروریستهای نشاندار نظیر کومهله و حتی عبدالمالک ریگی، مأموریت براندازی نظام را دنبال میکردند. آیا این واقعیت که فتنهگران با صدها زبان و قلم و بدون کمترین پردهپوشی بر آن تاکید ورزیده بودند و تمامی اسناد آن نیز موجود میباشد، قابل انکار است؟!
سران و اصحاب فتنه، ننگ تحتالحمایه آمریکا و اسرائیل و کشورهای اروپایی و شیوخ دستنشانده عرب بودن را به جان خریدند، آنجا که آشکارا از سوی بلندپایهترین مسئولان آمریکایی، اروپایی، اسرائیلی مورد حمایت قرار گرفتند و نتانیاهو آنان را «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران»! نامید، اوباما حمایت همهجانبه از فتنهگران را بیپرده اعلام کرد، تونیبلر نخستوزیر وقت انگلیس، فتنهگران را شایسته کمکهای همهجانبه دانست، جرج سوروس سرمایهدار صهیونیست آمریکایی و حامی شناخته شده کودتاهای مخملی که 2 بار با یکی از سران فتنه و چندبار با برخی دیگر از فتنهگران ملاقات کرده و درباره حمایت خود به آنان اطمینان داده بود، در مصاحبه با CNN پیشبینی کرد که با وجود جنبشسبز! نظام اسلامی ایران تا پایان سال آینده سرنگون خواهد شد. اصحاب فتنه کدامیک از این موارد را که دهها نمونه مستند دیگر نیز دارد، انکار میکنند؟! فتنهگران، مساجد را آتش زدند، مردم بیدفاع را به قتل رساندند، نمازگزاران روز عاشورا را سنگباران کردند، تصویر مبارک حضرت امام(ره) را پاره و لگدمال کردند و سرانجام در حالی که از حمایت دشمنان بیرونی به اطمینان رسیده بودند، مقصود نهایی خود را بر زبان آوردند و شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» سر دادند و با وقاحت برگرفته از عمرسعد، در روز عاشورای حسینی(ع) آشکارا به ساحت مقدس آن حضرت اهانت کردند و اهانتکنندگان را «مردمان خداجوی»! نامیدند و...
آیا سران و اصحاب فتنه میتوانند هیچیک از جنایاتی که مرتکب شدهاند و ننگ وطنفروشی در فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 را انکار کنند؟! اکنون جای این پرسش است که شما جماعت فتنهگر چه نسبت و قرابتی با ملت شریف ایران دارید که از آشتی با آنان دم میزنید؟! و آیا غیر از مجازاتهای سنگین و در مواردی اشدمجازات، عادلانهترین انتظاری نیست که باید داشته باشید؟!
4- پذیرش اصحاب فتنه در ساختار نظام، مانند آن است که دزدان سرگردنه را برای حفاظت از اموال و دارایی مردم به کار گیرند! آنهم دزدان سرگردنه و سارقان مسلحی که از جنایتهای مرتکب شده نه فقط توبه نکرده و پوزش نخواستهاند بلکه اصرار دارند جنایات آنها به فراموشی نیز سپرده شود! به بیان روشنتر، یعنی این که بار دیگر به درون نظام راه یافته و مأموریت ناکام و ناتمام قبلی را تمام کنند! که صرفنظر از لاف گزافی که میزنند، باید گفت؛ «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست» و به قول حضرت امام(ره) «عرِض خود میبری و کذا و کذا» گفتنی است نیم بیت دوم این شعر آن است که «عرض خود میبری و زحمت ما میداری» و حضرت امام(ره) با تعبیر آن به «کذا و کذا» خواستهاند این جماعت را تحقیر کنند که حتی عرضه به زحمت انداختن ما را هم ندارید.
و این سخن حکیمانه و راهگشا نیز از امیر مومنان علیهالسلام است که؛ «ان الحق القدیم، لایبطله شیئی... حق گذشته را هیچ چیز باطل نمیکند».
5- با توجه به آنچه گذشت که فقط اندکی از بسیارهاست، بدون کمترین تردیدی اصرار جماعت یاد شده برای به فراموشی سپردن جنایات بزرگی که مرتکب شدهاند و تلاش برای ورود دوباره به ساختار نظام را که این روزها در پوشش آشتی ملی مطرح میکنند، فقط میتوان با دو انگیزه زیر به ارزیابی نشست؛
الف: ورود به ساختار نظام و نفوذ به مراکز تصمیمساز و سیاستپرداز با هدف تغییر محاسبات مسئولان و نهایتا پیگیری مأموریت وطنفروشانه قبلی. این احتمال از آنجا قوت میگیرد که سران و اصحاب فتنه و برخی از همراهان مدعی اصلاحات و اعتدال آنها هنوز هم به صراحت، کینهتوزی آمریکا علیه ایران اسلامی را نادیده میگیرند. چهره منفور آمریکا را بزک میکنند و در همان حال، ملت را از قدرت آمریکا میترسانند و سازش را برای در امان ماندن از خشم آمریکا توصیه میکنند! جماعت مورد اشاره اصرار دارند این دیدگاه ذلیلانه را به مردم و مسئولان تزریق کنند و از این طریق، راه را برای باجخواهی و زورگویی و نهایتا تسلیم ایران اسلامی به شیطان بزرگ هموار سازند. تبلیغاتی نظیر اینکه؛ تنشآفرینی ما باعث دشمنی آمریکاست! به موشک و ماشین جنگی چه نیازی داریم! باید از خارج مدیر وارد کنیم! توان تولیدی ما در حد پختن آبگوشت بزباش و قرمهسبزی است! مگر میتوان در مقابل قدرتهای بزرگ ایستاد، آنهم با شعارهایی که بعضا توخالی است! و... در یک کلمه خالی کردن دل ملت و ترغیب به پذیرش ذلت و تسلیم کشور به دشمن است. آیا غیر از این است؟!
در کلام خدا به جماعتی از منافقان اشاره شده است که با وجود سابقه سیاهی که داشتند خواستار حضور در سپاه اسلام شده بودند. (آیات 47 و 48 سوره توبه) و میفرماید «اگر با شما برای جنگ بیرون آمده بودند، چیزی غیر از اضطراب به شما نمیافزودند و (آمده بودند) تا فتنهانگیزی کنند و با رخنه کردن در میان شما برای دشمنان جاسوسی کنند» و تاکید میفرماید که آنها پیش از این هم فتنهگری میکردند و کارها را برای تو واژگونه جلوه میدادند.
این دقیقا همان کاری است که امروز اصحاب فتنه به آن مشغولند و اصرار دارند امور را برای مردم و مسئولان نظام وارونه جلوه دهند، یعنی تلاش برای تغییر محاسبات که به قول رهبرمعظم انقلاب اصلیترین هدف از نفوذ در کانونهای تصمیمساز و تصمیمگیر است.
خدای منان در جای دیگری از سوره احزاب (آیه 60) به نقش «مرجفون» که همان شایعهسازان برای تضعیف روحیه مردم انقلابی هستند و به سپاه اسلام نفوذ کرده بودند، اشاره میفرماید و مومنان را از نیرنگ آنها برحذر میدارد و...
ب: این احتمال نیز وجود دارد و احتمالی قوی نیز هست که طرح «آشتی ملی» را با هدف حاشیهسازی و سرگرم کردن مردم به میدان آوردهاند تا از این طریق روی ناکامیهای پیدرپی و وعدههای بر زمین مانده دولت که متأسفانه برخی از اصحاب فتنه در آن نقش موثری داشتهاند، سرپوش بگذارند.
و دراینباره گفتنیهای دیگری هست که به بعد موکول میکنیم.
نظر شما