- شب حادثه
بارش برف و كولاك تقريبا همه راهها را بسته بود و هرچه به سمت كوهستان و جادههاي بيرون روستا ميرفتي كولاك و برف بيشتر خودنمايي ميكرد.
در اين ميان كولبران و كاسبكاران كه مسيرهاي كوهستاني منتهي به بازارچههاي مرزي را ميپيمودند وخود را به مرز ميرساندند، با اين وضعيت جوي بايد ريسك بيشتري براي كسب روزي ميكردند و مسير هميشگي كوهستان را اين بار در برف و كولاك طي ميكردند.
در روستاهاي اطراف سردشت، مردان و جوانان زيادي كارشان كولبري است. آنها با عبور از مسيرهاي پرپيچ و خم و صعبالعبور كوهستاني مجبورند خود را به مرز برسانند تا بارها و كالاها را از همان مسير به اينطرف مرز منتقل كنند.
هيدي ظاهري، 26 ساله هم يكي از همين جوانهاست كه دو سال است براي امرار معاش،كولبري ميكند. او يكي از همان كولبراني است كه شامگاه شنبه نهم بهمنماه وقتي به همراه 15كولبر ديگر راهي مرز بود در ارتفاعات سرچشمهي قرهدان گرفتار بهمن شد اما بخت با او يار بود كه از اين حادثه جان سالم به در برد.
او دربارهي جزئيات آن شب ميگويد:«ساعت 6 غروب بود، با 15 نفر از دوستانم قرار گذاشته بوديم كه در روستا جمع شويم و به سمت مرز برويم.
من اهل سردشت هستم و بقيهي كولبران نيز از اهالي سردشت و شهرهاي اطراف بودند. محل قرارمان روستاي بيوران عليا بود.
معمولا هر وقت قصد رفتن به مرز را داشتيم در اين روستا قرار ميگذاشتيم تا گروهي حركت كنيم كه اگر اتفاقي رخ داد بتوانيم به هم كمك كنيم.
آن روز، كولبرها سر ساعت يكي يكي از راه رسيدند. بعد از اينكه همه جمع شدند، حركت كردند و راهي مسيري فرعي و مالرو كه از دل كوهستان ميگذشت شدند.
«هوا تقريبا خوب بود و خبري از بارش برف نبود. با تاريك شدن هوا به صورت قطاري و پشت سر هم راه ميرفتيم. با چراغ قوه مسير را پيدا ميكرديم. به كوهستان كه رسيديم برفي كه از قبل باريده بود همه جا را سفيدپوش كرده بود.
در كوهستان صداي حرف زدن ما و راه رفتنمان روي برفها پيچيده بود. هر چه به جلوتر ميرفتيم هوا سردتر و باد شديدتر ميشد.
بعد از مدتي پيادهروي در منطقهي «دوپره» به گروهي از كولبران كه چند ساعتي قبلتر از ما راه افتاده بودند، رسيديم. خستگي و رنگ چهرهشان نشان از بدي هوا در ارتفاعات داشت.
صورتهاي سرخ شده و بي رمقي داشتند و خيلي خسته به نظر ميآمدند. حدود 10 دقيقه باآنها دربارهي وضعيت جوي و وضعيت مسير حرف زديم و بعد به مسير ادامه داديم.»
كولبراني كه مسير را برگشته بودند، سعي كردند كه هيدي و همراهانش را متقاعد كنند كه آنها برگردند.
آنها در ميانهي مسير و با توجه به بدي هوا قيد رفتن به مرز و آوردن بار را زده بودند و حالا سعي داشتند كه هيدي و همراهانش را هم از ادامهي مسير منصرف كنند، اما آنها گوششان به اين حرفها بدهكار نبود.
هيدي ميگويد:«آنها به ما هشدار دادند كه برگرديم و نرويم. ما هم چند دقيقهاي را با هم مشورت كرديم اما نياز بچهها به پول حاصل از كار بيشتر از آن بود كه از رفتن منصرفمان كند.
راستش همه درآمد ما از همين راه بود. به مرز ميرفتيم و مقداري بار كه متعلق به افراد ديگر بود را با خودمان ميآورديم و در ازاي آن دستمزد ميگرفتيم.
همين دستمزد همه پولي بود كه به دست ميآورديم و چون به اين پول نياز داشتيم، دوباره راه افتاديم.
در بين مسير با همديگر دربارهي دفعات قبلي كه رفته بوديم و هوا بسيار سردتر و بدتر از الان بود حرف ميزديم، در واقع با اين حرفها به خودمان اميد ميداديم و ميخواستيم برگشتن بقيهي كولبران بر ذهنمان تاثير منفي نگذارد.»
كولبران راه خود را ادامه دادند تا به منطقهي «سرچشمه قره دان» نزديك شدند. جايي كه مسير تقريبا نصف ميشد و حالا فقط يك ساعت ديگر تا مرز فاصله داشتند.
«بيشتر از يك ساعت در راه بوديم و حالا بارش برف شدت گرفته بود. باد بسيار سردي ميوزيد و همگي دست و صورتمان يخ زده بود.
آنهايي كه ريش و سبيل داشتند، صورتشان كاملا از برف سفيد شده و قنديل بسته بود، به زور ميتوانستيم جلوي خودمان را ببينيم، كولاك بسيار شديد بود و تقريبا بقيه را نميديدم و فقط با زحمت صداي همديگر را ميشنيديم؛ با اين حال به مسير ادامه داديم كه ناگهان احساس كردم از روي كوه يك خروار برف به سمتمان سرازير شد. متوجه نشدم چه اتفاقي افتاد كه به يكباره زير پايم خالي شد.»
بهمن به يكباره فرو ريخت و كولبران را با خود به سمت ته دره هل داد. «متوجه نبودم كه دارد چه اتفاقي ميافتد. فقط هراز گاهي حس ميكردم كه به شئ سختي برخورد ميكنم و دوباره سر ميخوردم به سمت پايين.
همهي اين اتفاقات در چند ثانيه رخ داد. در ميان موجي از برف به پايين دره ميرفتم و به يكباره برف از حركت ايستاد. در آن لحظه تا گردن در برف فرو رفته بودم.
بدنم را به زور حركت دادم كه شايد بتوانم دستانم را از زير برف بيرون بياورم. سرم بيرون بود و ميتوانستم نفس بكشم. تقلا ميكردم بيرون بيايم كه ناگهان يك كوه برف را ديدم كه به سمتم دارد ميآيد. در كسري از ثانيه توده برف به من رسيد و كلا زير برف مدفونم كرد.»
هيدي ميگويد « زير خروارها برف مدفون شدم. مرگ را به چشم ديدم و خودم را به خدا سپردم. چند بار اشهد وآيت الكرسي را خواندم و ديگر يادم نميآيد چه اتفاقي افتاد و از هوش رفتم.
فكر كنم 5 دقيقه بيشتر طول نكشيد و بيهوش شدم.» بقيه ي كولبران هم سرنوشتي تقريبا مشابه داشتند. بعضي از آنها مانند هيدي در اعماق برف مدفون شده بودند اما برخي ديگر نجات يافته و فقط بخشي از بدنشان زير برف بود.
هيدي ظاهري حدود 9 ساعت زير برف مدفون بود تا اينكه ساعت چهار صبح يكشنبه، جستوجوگران توانستند او را از زير برف بيرون بكشند.
- عمليات نجات
فايق عبدالله زاده، رئيس هلال احمر شهرستان سردشت است. كسي كه از همان لحظات اوليهي گزارش حادثه همراه با تيم امدادي راهي محل حادثه شده بود.
او ميگويد: «حدود16 نفر از كولبرهاي اهل سردشت، مهاباد و بانه غروب شنبه نهم بهمن ماه براي كولبري راهي مرز شده بودند كه در منطقهي سرچشمهي قرهدان، در محدودهاي صعبالعبور گرفتار بهمن ميشوند. بهمن تمام 16 كولبر را از مسير عبوري خارج كرده و آنها را غلتان غلتان به ته دره برده بود.
عبدالله زاده ادامه ميدهد: «در همان لحظات اوليه پس از حادثه سه نفر از كولبران كه شرايط بهتري نسبت به بقيه داشتند با زحمت خود را از زير بهمن بيرون ميكشند و با اقوام خود در روستا و همچنين با هلال احمر تماس ميگيرند و حادثه را اطلاع ميدهند.»
با اولين تماسي كه گرفته ميشود تمام مردم روستا با بيل، پارو وتعدادي هم با پتو و لباس گرم به سمت منطقهي بيوران راه ميافتند تا قبل از اينكه دير شود براي نجات كولبران دست به كار شوند.
رئيس هلال احمر سردشت با اشاره به حضور مردم در عمليات امدادرساني ميگويد: حوالي ساعت 9 شنبه شب بود كه چند تماس پشت سر هم از طرف مردم روستا وكولبران با مركز امداد و نجات گرفته شد و همهي تماس گيرندگان با اضطراب و سراسيمگي خبر از سقوط بهمن و محبوس شدن كولبران ميدادند.
بلافاصله بعد از اين تماسها به همراه نيروهاي امدادي راهي محل شديم. تاريكي و صعبالعبور بودن مسير باعث شد تا ماشينهاي امدادي در روستا بمانند و با پاي پياده به محل حادثه برويم. وقتي خودمان را به آنجا رسانديم، عدهي زيادي از مردم هم آمده بودند.
به كمك آنها شروع به جستوجو در ميان برفها كرديم و در همان دقايق و ساعات اوليه موفق شديم 8 نفر از كولبران را از زير برف خارج كرده و تحويل عوامل اورژانس دهيم.»
با احتساب سه كولبري كه در همان ابتدا موفق شده بودند خود را از مخمصه نجات دهند، حالا سرنوشت 11نفر از آنها مشخص شده بود اما هنوز اثري از پنج نفر ديگر نبود.
به همين دليل عمليات جستوجو ادامه يافت تا اينكه اجساد بيجان سه نفر از كولبران از دل برف بيرون كشيده شد. هر سه نفر آنها در همان دقايق اوليه پس از سقوط بهمن جان باخته بودند و اجساد به پزشكي قانوني منتقل شد.
با پيدا شدن جسد سه كولبر، اميدها براي زنده پيدا كردن دو كولبر باقيمانده رنگ باخته بود. با اين حال عمليات جستوجو توسط امدادگران و مردم همچنان ادامه داشت و حدود ساعت چهار صبح بود كه آنها موفق شدند به نفر پانزدهم برسند. اين فرد كسي نبود جز هيدي ظاهري.
امدادگران با كنار زدن برف ابتدا توانستند وسايل هيدي را پيدا كنند و به همين دليل با جديت به جستوجو ادامه دادند و در نهايت موفق شدند به پسر جوان برسند.
همه تصور ميكردند كه او هم در اين حادثه جان باخته و به همين دليل جسدش را داخل كاور مخصوص گذاشتند و به آمبولانس منتقل كردند.
پدر هيدي در گفتوگو با سرنخ ميگويد: از همان لحظات اوليهي حادثه، در آنجا حضور داشتم و به دنبال پسرم ميگشتيم. وقتي او را پيدا كردند، شك نداشتيم كه جانش را از دست داده است.
او را با آمبولانس به بيمارستان فرستادند و ما هم رفتيم. در آنجا پزشكان براي اطمينان از مرگ پسرم بار ديگر او را معاينه كردند و در كمال تعجب گفتند كه او هنوز زنده است.
براي همين عمليات احيا را انجام دادند و بعد از چند دقيقه ضربان قلب پسرم برگشت.
در ميان بهت و ناباوري همه، پسر 26ساله به رغم اينكه حدود 9ساعت زير برف مدفون بود زنده مانده بود و اين يعني معجزهاي رخ داده بود.
وقتي خبر زنده ماندن هيدي به گوش جستوجوگران رسيد، آنها كه انرژي دوبارهاي گرفته بودند دور جديد جستوجوها را شروع كردند.
يك روز از حادثه گذشته بود و آنها همچنان به دنبال سرنوشت آخرين جوان ناپديد شده بودند. در نهايت حدود ظهر روز بعد بود كه نشانههايي از اين فرد به دست آمد و به اين ترتيب جسد بيجان او از زير خروارها برف بيرون كشيده شد.
به اين ترتيب در اين حادثهي دلخراش چهار نفر به نامهاي علي محمدنژاد ۱٨ساله، هيوا ابراهيمي۲۲ ساله، شيرزاد عبداللهي ۲۷ ساله و آكام حمزهزاده ٢١ ساله جان باختند و بقيهي كولبران از مرگ نجات يافتند.
منبع:همشهريسرنخ
نظر شما