اما ميداني كه براي بازديد از موزهها بايد خيلي مراقب باشي؟ ميداني مسئولان ميراثفرهنگي بعد از نوروز بايد دغدغهي ترميم آسيبديدگي آثار هنري را داشته باشند؟ ميداني متأسفانه هنوز آدمهايي هستند كه بعد از بازديد جاهاي ديدني، يادگاري بهجا ميگذارند يا بهجاهايي ميروند كه اجازهي ورود ندارند؟
كاش در نوروز امسال بيشتر به فكر آثار باستاني و موزهها باشيم و ديدار ما يك ديدار آزاردهنده براي موزهها و آثار باستاني نباشد و آنها خاطرهي تلخي از ما نداشته باشند.
ليلا كفاشزاده، مسئول دفتر کودک و نوجوان پژوهشگاه میراثفرهنگی و گردشگری است. از او ميپرسيم آيا در روزهاي نوروز كه مراجعهي مردم به موزهها بيشتر است برنامهي خاصي براي كودكان و نوجوانان دارند يا خير؟ او ميگويد: «بهخاطر شلوغي زياد موزهها برنامهيخاصي نداريم و امكانش نيست.»
او در پاسخ به اين سؤال كه چه كنيم تا موزهها براي كودكان و نوجوانان ديدنيتر شود؟ ميگويد: «راهنمايان موزه ميتوانند با گفتن قصه از زبان اشياي موزه و گفتن داستانهاي جذاب، بچهها را با موزه پيوند دهند. البته در موزهي ملك برنامهاي را به نام باغ قصه داريم.»
او به برگزاري كارگاههاي مختلف در سال 95 اشاره ميكند و ميگويد: «سال گذشته كارگاههايي براي آشنايي راهنمايان موزه برگزار شد و آنها آموختندكه چگونه باكودكان ارتباط بگيرند و چگونه با قصهگويي از زبان اشيا، بتوانند بازديدكنندهي موزه را مشتاق كنند. شرايط فيزيكي موزهها و اندازهي ويترينها و... هم براي بازديد از موزه بسيار مهم هستند.»
او به برنامهاي كه در موزهي ملك با عنوان باغ قصه برگزار ميشود اشاره ميكند و ميگويد: «ما در موزهي ملك برنامهاي داريم تا مخاطب كودك و نوجوان را بيشتر با موزه و ميراث فرهنگي آشنا كنيم. اينروزها در موزهي ملك داستان سپندارمذ را برگزار ميكنيم كه لباس عجيبي به تن دارد و فرشتهي نگهبان زمين است.
اين فرشته در بخش هفت اقليم موزهي ملك كه دربارهي نقشههاي قديم است ظاهر ميشود. سپندارمذ لباس عجیب و غریبش را باز ميكند و از مومیاییهای مصر ميگويد و خط تصویریاش، از عروسکهای ماتریوشکای روسی، از ایران و سنگهای فیروزهاش و از هند و پسری که سر فیل داشت داستان سرایی ميكند.
بعد به سراغ اسپانیا ميرود كه در یک روز از سال با مردهها و اسکلتهایشان میرقصند و آواز میخوانند. همین طور از تبت ميگويد که بلندترین نقطهي زمین بود و از یمن، سرزمین سرسبزی ميگويد که دیگر سبز نیست و کودکان آن اقلیم در رنج و اندوهاند.
و بعد دیگر وقتش بود که دوباره پرواز کند و برود به نقاط دیگر زمین. اما خیالش از بابت این اقلیم راحت بود. چرا؟ چون به تکتک بچههای باغ قصهها سفارش زمین را کرد و زمین را به آنها سپرد.»
نظر شما