نویسنده مدام بخشهای مختلف داستان را در ذهنش بالا و پایین میکند تا سرانجام به داستانی پخته تبدیل شود.
درست مثل داستان فيلم «رئوف» كه سالها در ذهن «سونر جانر» ماند تا در نهايت نوشته شد و «بوريش گايا» او را به ساخت فيلم رئوف ترغيب كرد.
اين فيلم تركيهاي كه پيش از اين نامزد دريافت خرس نقرهاي بهترين فيلم از جشنوارهي فيلم برلين آلمان بود، جوايز بسياري را از جمله جايزهي ويژهي هيئت داوران از جشنوارههاي باتومي گرجستان، دُهوك عراق، استانبول و جشنوارهي فيلمهاي كودكان و نوجوانان زلين جمهوري چك، طاووس نقرهاي بهترين كارگرداني از جشنوارهي فيلم هند و جايزهي تماشاگران از جشنوارهي فیلم تسالونیکی يونان در كارنامه دارد. حالا اين فيلم در جشنوارهي فيلم فجر و در بخش «جلوهگاه شرق» (پانورامای فیلمهای کشورهای آسیایی و اسلامی) با 14 فيلم ديگر رقابت ميكند.
* * *
- «رئوف» داستان بکر و جذابی دارد. ایدهي اولیه این فیلم متعلق به کدامتان بود؟
سونر جانر: در حقیقت پروژهي فیلم رئوف از چهار سال پیش شروع شد. داستانش را برای مدتها در ذهنم داشتم. روایت رئوف، تعریف من است از زندگی در روستای محل زادگاهم. باید آن را روی کاغذ میآوردم و در نهايت هم نوشتمش و از «بوریش» خواستم که آن را بخواند. او از قصهی فیلم خیلی خوشش آمد. یادم هست به من گفت: «ما داستان جذابي داریم، پس بیا آن را به فیلم تبديل کنیم.» همهچیز دست به دست هم داد و بعد فیلمبرداری كار شروع شد.
باريش كايا: من به محض خواندن داستان فیلم، جذب آن شدم. رئوف، داستان پسری است که به دلایلی مدرسه را رها کرده است. او ترجیح میدهد بهجای درسخواندن کار کند و برای همین شاگرد مرد نجاری میشود که یکی از دوستان پدر اوست. دوران جنگ است و آتش جنگ، روز به روز در حال شعلهورشدن است. مرد نجار بهجای ساختن میز و صندلی و گهواره، تابوت میسازد. رئوف هرروز برای کار به کارگاه نجاری میرود و در آنجا با دختر نجار آشنا میشود. یک روز از لابهلای حرفهای دختر نجار میفهمد که او از یک لباس صورتی خوشش میآید. اينجاست كه رئوف متوجه نکتهي تلخی میشود؛ او نمیداند صورتی چه رنگی است!
در واقع داستان فيلم از این نقطه به پیش میرود. رئوف کمکم متوجه میشود که تمام اهالی روستا رنگها را فراموش کردهاند یا اصلاً در عمرشان رنگی ندیدهاند. چرا که در روستايشان هیچ رنگی باقي نمانده است. فیلم اساساً به موضوع جستوجوگری رئوف میپردازد. او فکر میکند اگر بتواند رنگ صورتی را پیدا کند، دختر نجار شادمان میشود.
- اینکه پسري نمیداند رنگ صورتی چیست، به مخاطب تلنگر بزرگی میزند. شما انتخاب هوشمندانهای از نمادها کردهاید.
باريش كايا: خب، همان طور که گفتید، رنگ در فیلم ما یک نماد است. نماد صلح و آرامش. ما روستایی را در زمستان به تصویر میکشیم که ساکنانش آدمهای پیري هستند. تنها جوانی که در فیلم دیده میشود، دختر نجار است که رنگها را میشناسد. جوانان ديگر به کوهها رفتهاند تا در جنگ شرکت کنند.
رئوف، نمایندهي نسل آیندهي روستاست. او در زندگی کوتاهش رنگ آرامش را ندیده و نمیداند صلح چیست. صلح یعنی آرامش و امنیت در روستا و چون صلح وجود ندارد، مردم رنگها را هم فراموش کردهاند. رنگ در فیلم رئوف، یعنی آرامش درونی، یعنی احساس راحتی. ما در این فیلم میخواهیم بگوییم که همهي کودکان و نوجوانان، حق کودکیکردن و لذتبردن از زندگیشان را دارند.
- بازيگر نقش رئوف هم خیلی خوب از عهدهي نقشش برآمده.
باريش كايا: نقش رئوف را «آلنحسین گورسوی» بازی کرد. او 10ساله است و بازیگر حرفهای نیست و این اولین تجربهي بازیاش بود. بگذاريد یک خاطرهي بامزه برایتان تعریف کنم. در حقیقت ما آلن را پیدا نکردیم؛ او ما را پیدا کرد! ما امتحاني گذاشتیم تا بازیگر فیلم را پیدا کنیم. در گروه ما خانمی بود که کارهای جانبی گروه را مثل پخت غذا برعهده داشت. او شبیه مادر گروه ما بود. آلن هم برادرزادهاش بود. او روزي براي سرزدن به عمهاش آمد و بعدش هم خواست تست بدهد. او ایستاد و گفت: «این نقش من است و هیچکس نمیتواند جز من آن را بازی کند!» و درست هم میگفت!
- كاركردن با آلن مشكل بود؟
سونر جانر: به هیچعنوان، چون آلن پسر بسیار سختکوشی است و هرروز برای نقشش تمرین میکرد. او به مدت سهماه قبل از شروع فیلمبرداری، هرروز با مربیاش کار میکرد. او اهل استانبول است و برای همین از زندگی در روستا چیز زیادی نمیدانست. اما برای یادگرفتن فرهنگ روستا بسیار مشتاق بود. تمریناتش را با دیگر همبازیهای کودکش انجام میداد و این کار برایش بسیار جدی بود. او باهوش است و نکتههايي را که به او میگفتیم خیلی زود میگرفت و در بازیاش وارد میکرد. برای همین فیلمبرداری کار با آرامش و بر طبق زمانبندی بدون هیچ مشکلی پیش رفت.
- فیلمبرداری رئوف چهقدر طول کشید؟
سونر جانر: حدود سه ماه و البته در شرایط سخت آب و هوایی.
لوکیشن فیلم کجاست؟ طبیعت آن منطقه بینظیر است.
باريش كايا: منطقهای در شمال شرق ترکیه، روستایی ترکنشین و محل زادگاه سونر. ما از همان خانهها و فضایی استفاده کردیم که سونر داستانش را دربارهي آنها نوشته بود.
نظر شما