سید ضیاء‌الدین شفیعی: همه‌ی ما رؤیاهایی داریم؛ رؤیاهایی که خودمان برای خودمان ساخته‌ایم، همین‌طور رؤیاهایی که دیگران برایمان ساخته‌اند.

دوچرخه شماره ۹۳۲

گاهي ممکن است رؤياهايي را که خودمان ساخته‌ايم، از ياد ببريم. شايد به‌خاطر اين‌که اغلبشان دست‌نيافتني و خيال‌انگيز و دورند؛ اما رؤياهايي که ديگران مي‌سازند يا از راه قصه‌هايي است که برايمان مي‌گويند يا در کتاب‌هايي که مي‌خوانيم و فيلم‌ها و کارتون‌هايي که مي‌بينيم.

به‌خاطر همين هم مي‌توانيم با ازيادبردن بخشي از اين رؤيا‌ها، دوباره به‌سراغ همان قصه‌گو يا کتاب، فيلم و کارتون برويم و رؤيايمان را بازسازي کنيم.

هرنسل رؤياسازان خودش را دارد و گاهي ممکن است بهترين رؤياهاي يک نسل به‌همان اندازه که در زمان خودش هيجان‌انگيز و شوق‌آور بوده، براي نسل قبل يا بعد هيجان‌انگيز و شوق‌آور نباشد؛ اما هميشه مي‌توان ردي از رؤياهاي نسل گذشته را در رؤياهاي نسل بعد هم ديد.

کودکان و نوجوانان دهه‌هاي چهل و پنجاه ايران، رؤياهايشان را در کتاب‌هاي متفاوت و باورپذيري مثل «سرگذشت چمنزار بزرگ»، «ما بوته‌ي گل سرخ را از خواب بيدار مي‌کنيم» و «قصه‌ي پيرزني که مي‌خواست تميزترين خانه‌ي دنيا را داشته باشد» و برنامه‌هاي تلويزيوني پرمخاطب، صميمي و جذابي مثل «سفرهاي دور و دراز حامي و کامي»، «ديواره‌ي علم‌کوه» و «ما از راه ديگري مي‌رويم» جست‌وجو مي‌کردند. اين کتاب‌ها و برنامه‌ها دست ما را مي‌گرفتند و ما را مقابل آيينه‌اي مي‌نشاندند که خودمان را به خودمان نشان مي‌دادند.

يکي از رؤياسازان آن نسل، مردي بود مهربان، تندرست، با گذشت و دوست‌دار واقعي سرزمين ما ايران، يعني استاد «شکور لطفي» کسي که نامش همواره در کنار دو نام ديگر يعني استاد «نادر ابراهيمي» و استاد «کيومرث پور‌احمد» مي‌درخشيد.

استاد «شکور لطفي» بعدها با نوشتن کتاب‌ها و ساختن فيلم‌هايي براي بزرگ‌سالان رؤياهاي خود و هم‌نسلانش را ادامه داد و در مسير سفر از دهه‌ي چهل تا امروز آثار بسيار زياد و فعاليت‌هاي فراواني را در خاطره و ياد مردم اين سرزمين، ماندگار کرد.

اکنون اما، او که روزگاري علاوه بر همه‌ي فعاليت‌هاي فرهنگي  و هنري، در رشته‌هاي ورزشي کوه‌نوردي و کشتي نيز افتخارات بسياري به‌دست آورده و روزگاري با زنده‌ياد «غلامرضا تختي» هم‌کشتي بوده، دست به گريبان بيماري سمج و بي‌رحمي است.

براي بازگشت سلامتي او که يکي از جدي‌ترين و پرکارترين رؤياسازان چند نسل از فرزندان ايران‌زمين بوده، از صميم قلب دعا مي‌کنيم و اميدواريم که همواره ما را با ساختن رؤياهاي تازه‌اي همراه باشند.

 

 

  • هميشه با شوق و شادي براي کودکان کار مي‏‌کرد

بهار كاشي: مراسم بزرگ‌داشت شکور لطفي، ورزشکار، هنرمند و نويسنده‌ي پيش‌کسوت ادبيات کودک و نوجوان، عصر يک‏شنبه، 17 تير‌ 1397 در ساختمان انجمن نويسندگان کودک و نوجوان برپا شد.

در اين مراسم نيکنام حسين‏‌پور، مديرعامل خانه‏‌ي کتاب، حجت‏‌الاسلام‏‌والمسلمين محمدعلي زم، معاون سابق فرهنگي سازمان مناطق آزاد و رئيس اسبق حوزه‏‌ي هنري، شماري از ورزشکاران، نويسندگان و پيش‌کسوتان حوزه‌ي هنر و ادبيات کودک و نوجوان از جمله سيد‌محمود بر‌آبادي، مصطفي رحماندوست، صابر امامي، مهنوش مشيري، شهرام اقبال‌زاده، هديه شريفي و الميرا دادور (مترجم ادبيات کودک و همسر شکور لطفي) گرد هم آمدند تا قدرداني خود را نسبت به مجموعه‏‌ي فعاليت‏‌ها و تلاش‏‌هاي هنرمندانه‏‌ي شکور لطفي ابراز دارند و هدايا و لوح‏‌هاي تقديري تقديم او کنند.

مجيد راستي، نويسنده‌ي پيشکسوت ادبيات کودک، با اشاره به خاطرات هم‌کاري‌اش با شکور لطفي در گروه کودک شبکه‌ي يک سيما گفت: «يکي از ويژگي‌هاي خوب شکور لطفي، توجه جدي به بچه‌ها و کارش بود. برايش فرقي نمي‌کرد سمتي داشته باشد يا نداشته باشد. در هرصورت همان‌جا که بود، مي‌ماند و کارش را ادامه مي‌داد. ويژگي مهم ديگر او شاد‌بودن بود. هميشه شجاعت شاد‌بودن داشت و هر‌بار به گروه کودک مي‌آمد، شاداب بود. طوري با انگيزه وارد مي‌شد که انگار از شادي تا آن‌جا دويده بود.»

هديه شريفي، مدرس دانشگاه، نويسنده و مترجم کتاب‏هاي کودک و نوجوان، با اشاره به اين‏که شکور لطفي تجربياتش را بي‌دريغ در اختيار ديگران مي‌گذاشت، گفت: «19سالم بود که شاگرد ايشان شدم. آن‌سال‌ها با ايشان در نشريه‌ي ياوران انقلاب کار مي‌کردم.

يک روز آمدند و به من گفتند: «داستانت همان اول همه‌چيز را لو داده است. نويسنده بايد خسيس باشد و از اول، همه‌چيز را نگويد. او بايد آهسته‌آهسته انگشتانش را باز کند تا معلوم شود چه گوهر گران‌بهايي در دستش بوده است.» هم‌چنين به من ياد دادند که نويسنده بايد جرئت داشته باشد و هيچ‌وقت خودش را سانسور نکند.»

شهرام اقبال‌‏زاده، نويسنده، منتقد و مترجم نيز با اشاره به نقش ارزنده‏‌ي شکور لطفي در حوزه‏‌هاي گوناگون فرهنگي، ورزشکاربودن او که هم کشتي‏‌گير و هم کوهنورد توانمندي بود و اکنون دچار بيماري سختي شده است؛ از روحيه‏‌ي پهلواني او ياد کرد و گفت: «شکور لطفي هرچند که کشتي‏‌گير و به اين معنا پهلوان بود، اما تنها پهلوان عرصه‏‌ي ورزش نبود، بلکه او پهلوان عرصه‏‌ي فرهنگ و قلم نيز بود و پهلوان عرصه‏‌ي فرهنگ و قلم‌بودن، به مراتب سخت‏‌تر از پهلوان ورزش‌بودن است.»

اقبال‏‌زاده هم‏‌چنين لوح تقدير هيئت تحريريه‏‌ي مجله‏‌ي «سروش شمس» را نيز به نيابت از استاد شکور لطفي به همسر وي تقديم کرد. 

 

ماجراي جاده‌ي چالوس

در اين مراسم مريم زندي، هنرمند عکاس نامدار و باتجربه‏‌ي کشورمان نيز حضور داشت. او که نسبت خانوادگي نزديکي نيز با شکور لطفي دارد، خاطره‌اي جالب از او براي هفته‌نامه‌ي دوچرخه تعريف کرد که مصداقي از ورزشکار‌بودن اين نويسنده است:

«خيلي سال پيش که بچه‌هايمان کوچک بودند با يک ماشين کاروان در جاده‌ي چالوس و به سمت شمال مي‌رفتيم. نمي‌دانم چه شد که يک‌دفعه قسمت جلوي ماشين آتش گرفت. ما در سربالايي بوديم و نمي‌توانستيم ماشين را متوقف کنيم. از طرفي انگار ترمز ماشين از کار افتاده بود، ماشين مرتب به عقب بر‌مي‌گشت.

آقاي لطفي يک‌دفعه از ماشين بيرون پريدند و در عقب را باز کردند و ما و بچه‌ها را پياده کردند. خودشان ماشين به آن سنگيني را با قدرت نگه داشته بودند و آرام‌آرام با کمک همسرم که پشت فرمان بود، ماشين را کامل کنار آوردند و ما نجات پيدا کرديم.»

 

دوچرخه شماره ۹۳۲

کد خبر 410352

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha