هرجاى دنیا که باشى با هر مرام و عقیدهای کافی است با آمدن بهار، دلت نو شود و گل را به سفره خانهات مهمان کنى حتی اگر این سفره خالی باشد. تحویل سال نو درمهاجرت در ساعتهای مختلفی روی میدهد.
گروهی را در خواب غافلگیر میکند، ایرانیان دیگری میتوانند در ساعات اولیه شب دور هم آغاز سال نو را جشن بگیرند و عدهای در میانه یک روز کاری با یک تلفن تبریک، یادشان میافتد که سال نو شد.
اما هرچه باشد نوروز ایرانى وقتى در ایران نباشى حال و هواى دیگرى دارد. این متن نگاهی است به روزنوشتههای ایرانیان مهاجر که از حال و هوای نوروز در غربت میگویند.
نگاهى به تقویم خود مىاندازد، امروز ۲۱ مارس است. خوب باشد. ۲۱ مارس هم روزى است مثل دیگر روزها. اما نه. چیزى به خاطرش مىآید. امروز اول فروردین است.
«نازلى» 28 سال است که در آلمان زندگى مى کند.
او که نوروز در غربت است، مى گوید: «معمولاً روز اول نوروز کار را تعطیل مى کنیم و با دوستان واقوام سال را تحویل مىکنیم. هرچند از فرداى آن روز کار هست اما تا چند روز بعد دید و بازدید عید پابرجاست.» کیوان هم که سالهاست در لندن اقامت دارد، مىگوید: «آنهایى که کارفرماى ایرانى دارند مشکلى ندارند و خودبهخود تعطیل هستند اما روساى انگلیسى هم به خاطر ما روز اول عید را مرخصى مىدهند.»
براى کیوان نوروز بوى غربت مىدهد: « درست است که ۲۲ سالى هست اینجا هستم، ولى باز در چنین روزهایى احساس غربت میکنم، چون تنها هستم و خانوادهام در کنار من نیستند. هوا هم که اینجا همیشه ابری است.»
مانى 32 سال است که در آلمان زندگى مىکند. او مىگوید «سالهاى اول اقامتشان در آلمان، همیشه در خانه سفره هفتسین داشتیم ولى الان چند سالى است که دیگر خبرى از هفتسین نیست. فکر مىکنم اگر هرسال هفتسین میداشتیم براى من هم مهمتر بود و من خوشحالتر میشدم.» هرچند اغلب ایرانیان نوروز را در غربت جشن مىگیرند. اما فرسنگها فاصله نمیگذارد نوروز در غربت مثل نوروز وطن باشد. ایرانیان مقیم خارج از کشورهمه کار مىکنند تا نوروز، نوروز باشد اما نمىشود.
مهاجرت و مشکلات آن و دلتنگیهای آن هم بر نوروز سایه میاندازد و برگزاری آن را به شرایط فردی و خانوادگی مهاجران وابسته میکند. در شهرهای کوچک و دورافتاده اروپا یا آمریکا که ایرانیان کمتر درآن زندگی میکنند از جشنهای عمومی خبری نیست ونوروز تنها در خانهها جشن گرفته میشود.
«پروانه به همراه دخترش 6 سال است که در هلند زندگی میکند. تقاضای پناهندگی آنها رد شده و آنها با تقاضای مجدد توانستهاند بهطور موقت در کمپ پناهندگی زندگی کنند: «نوروز برای ما تنها تلفنهایی است که از ایران به ما میشود. تظاهر که نمیشود کرد. آدم وقتی دلش شاد نیست نوروز معنا ندارد. در اینجا ما چند خانواده ایرانی را میشناسیم که عید را جشن میگیرند و از ما هم دعوت کردهاند که پیش آنها برویم اما راستش را بخواهید من در این روزها بیشتر دلم میگیرد و یاد ایران میافتم. برای دخترم هم بیشتر کریسمس عید است تا نوروز.»
نوروز در سوئد همیشه سرد است. در روزهای آغازین بهار هنوز هوا سردتر از آن است که به توان گفت بهار شده اما با این حال نوروز در میان ایرانیان بسیار گرم برگزار مىشود.
«خانواده بهرامی» در استکهلم سوئد عید را در جمع کوچک خانوادگی خود جشن میگیرند. خانم خانه حوصله سابق را ندارد و از وقتی بچهها بزرگ شدهاند و به جاهای دیگر رفتهاند هفت سین نمیچیند اما غذای سنتی عید فراموش نمیشود:
« اینجا آدم عید را احساس نمیکند. در ایران حال و هوای دیگری بود. برای چه هفت سین بچینم. همه خانواده پراکنده است. هر چند بچهها که در کشورهای دیگر زندگی میکنند سعی میکنند مرا تشویق کنند که برای عید تدارک ببینم فایده ندارد. وقت تعطیلات هم نیست که آنها بیایند. به هرحال عید غربت است.» براى ایرانیان مقیم استرالیا یا آرژانتین هم «نوروز» حال و هواى بهار ندارد. در واقع آنان آغاز پاییز را تجربه مى کنند. با این حال هم سفره هفت سین مىچینند وهم جشن مىگیرند.
اردلان ۲۱ سال است که تلاش میکند نوروزش ایرانی باشد اما هنوز هم خاطره نوروزهای ایران برایش چیز دیگری است: « فکر میکنم آدم در ایران بیشتر مىتواند حس کند که نوروز هست. بهنظر من نوروز در ایران چیز دیگرى است و مردم حس نوروزى بیشتری دارند. چیزی که در بین ایرانیان مقیم اروپا کمتر میبینی...»
ایرانیان در همه جاى اروپا پراکنده هستند و هیچ کس نمى داند تعداد ایرانیان در کدام یک از کشورهاى اروپایى بیشتر است. در این چند سال اخیر هم ایرانیان بسیارى به کشور هاى جنوب شرق و آسیاى دور براى کار و تحصیل سفر کردهاند. ژاپن، ایرانیان بسیاری را در خود پذیرا شده، ایرانى هاى ساکن ژاپن با فرهنگ غنى این کشور که با فرهنگ ایران قرابت فراوان دارد به خوبى خو گرفتهاند.
ژاپن کشور جشنهاست و یکى از این جشنها، جشن بهار است که حدود یک ماه قبل از برگزارى نوروز در ۲۴ژانویه در ژاپن و چین برگزار مىشود. در این جشنها که به ویژه در چین بسیار گرامى داشته مىشود یک هفته تعطیل است.
ایرانىهاى مقیم شرق دور جشنهاى نوروزى را در فضاهاى باز خارج از شهرها و در میان طبیعت برگزار مىکنند. اما براى جوانانى که چیزى از نوروزهاى ایران به یاد ندارند، نوروز همین است که اینجاست.
«پیروز»، نوروز را دوست دارد برای هدیههایش، به خاطر سبزى پلو با ماهىاش و برای دور هم جمع شدنش: « برنامهام این است که بروم یک سر به مادر و پدرم بزنم؛ خانه مادرم یک هفت سین داریم احتمالا هم سبزى پلو با ماهى مىخوریم، چند ساعت آنجا مىمانم و بعد از آن هم میروم پیش پدرم و فقط وقت مىگذرانم، یک حس زیباست تجربه خیلى خوبی که خیلیها ندارند.»
او که در شهر بیرمنگهام انگلیس به دنیا آمده، آخر هفته بعد از نوروز را به دیدن اقوام مىرود. او هیچگاه نه «بوى عیدى» را حس کرده و نه «برق کفش جفتشده در گنجه» را دیده. نوروز براى اینجا به دنیا آمدهها آخرهفتهاى است که آن را با خانواده میگذرانند.
محسن که سالهاست در آمریکا زندگى مىکند، مىگوید: «مدام با خودت مىگویى اگر در ایران بودم... در سالهاى اول بهخصوص خیلى سختتر است. اگر جایى کار کنى که براى عید نوروز به تو مرخصى هم ندهند بدتر مىشود. بعضى سالتحویلها آمدند و گذشتند بدون اینکه متوجه آنها شوم.»
در آستانه سال نو رسانههای فارسى زبان در سراسر دنیا به پیشواز سال نو مىروند و در برنامههاى خود درباره شیوه برگزارى نوروز سخن مىگویند. رسم خانه تکانى هم پابرجاست اما نه مثل ایران. فردوس که مقیم ینگه دنیاست این را مىگوید.
جامعه ایرانیان ساکن نیویورک در5 منطقه از جمله «منهتن»، «بروکلین» و در ایالت کالیفرنیا(شهر لس آنجلس)که به واقع محل گردهمایی بیشتر ایرانیان مهاجر است، زندگى مىکنند و خوشبختانه اقلیتى خوشنام در غربت هستند.
با تلاش بسیاری از این ایرانیان مهاجر، دولتهاى فدرال و محلى نوروز را بهعنوان جشن ملى اقلیت ایرانى به رسمیت شناختهاند. در پایگاههای اینترنتی ایرانى در آمریکا از چند هفته پیش از نوروز آگهى هاى فروش ملزومات آن همچون سفره هفت سین به چشم مىخورد. انواع آگهىهاى آژانسهاى مسافرتى براى سفر به ایران نیز وجود دارد. بازار رستورانهاى ایرانى نیز گرم است. بسیارى از ایرانیان زمان سال تحویل را کنار یکدیگر مىگذرانند.
بهعنوان نمونه ایرانیان ساکن واشینگتن دى سى براى جشن نوروز ۲۲ مارس در هتلى جمع مىشوند. با این همه براى جشن گرفتن نوروز فقط باید کمى دل خوش داشت و کمى پنجره را باز گذاشت تا صدای پای نو شدن را شنید.
هر نوبهار، دور از وطنی که دردل جا دارد و در هیچ جعبهای نمیگنجد، بیش ازهر چیز به یاد بنفشههای رنگارنگ حاشیه باغچهها میافتی وبه یاد لطافت شکوفههای سفید و صورتی درختان میوه که هم شرم دارند وهم غرور وبه یاد شعری ناب از محمدرضا شفیعی کدکنی:
ای کاش آدمی وطنش را
همچون بنفشه ها
(در جعبههای خاک)
میشد با خود ببرد هرکجا که خواست
در روشنای باران، در آفتاب پاک.