غنای زندگی علمی، برجسته بودن شخصیت اخلاقی، فراوانی آثار و خدمات، کثرت خاطرات ماندنی و...، همه با هم سبب میشوند که نوشتن در باره استاد معتمدنژاد دشوار باشد.
هر قدر هم وسواس خرج شود، باز نمیتوان اطمینان داشت ولو به قدر اندک، ادای حق شده باشد. در چنین وضعیتی، شاید بهترین کار، همین اقرار باشد که «نمی توانم درخور استاد چیزی بنویسم».
اول بار دکتر را در سال 1363 دیدم؛ در کلاس ارتباطات بینالملل. قبل از آن آوازه نام و اوصافش را زیاد شنیده بودم و همین، شوق دیدارش را بیشتر میکرد. موی سپید، وقار و کلام نافذ استاد، جاذبهای دوچندان به او داده بود.
در تمام سالهایی که برایمان در کلاسهای درس، در مقاطع مختلف، سخن میگفت، از احساسِ خوبِ بودن در کلاس او، هیچ کاسته نشد. هنوز هم جایجای دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی مملو از یاد و خاطره استاد محبوب، «پدر علم ارتباطات ایران» است.
آنچه بعید است به سادگی از ضمیر ذهن شاگردان استاد پاک شود، روح جاری در آموزههای اوست: اندیشه آرمانخواه، خوشبینی همراه با واقعگرایی نسبت به آینده، وفاداری به ارزشهای انسانی، تعهد اجتماعی، تکاپوی بیوقفه و تلاش علمی مستمر، دقت در جزئیات امر، اشراف بر حوزههای مرتبط، نگرش انتقادی برخاسته از درک تاریخی کلاننگر، نظم و حسن تدبیر در طرح دروس، اخلاق عملی، دلسوزی، مراقبت و نظارت راهگشا بر کار مطالعاتی شاگردان و....
در واپسین روزهای دوره دکترا، وقتی از باب راهنمایی از ایشان جویای عملیترین و بهترین راه خدمت و ادای دین شدم، لبخندی زد و همچون همیشه نغز و کوتاه پاسخ گفت: «توسعه دهید دانش و دانایی را، درباره خودتان و دیگران. نشر علم کنید و در راه تربیت دانشجویان از هیچ تلاشی فروگذار نکنید. هیچ گاه ناامید نشوید و اندیشههای آرمانخواهانه را دنبال کنید.» آنچه آن روز دکتر به ما نگفت اما در عمل به ما آموخت «حقجویی» بود؛ «انصاف» و «تعهد». استاد به ما آموخت که «زندگانی هنر ساختن پنجره بر بیداری است؛ زندگانی هنر یافتن روزنه در تاریکی است».
* دکترای علوم ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبایی
و سردبیر روزنامه همشهری