دیدگاههای اسلامشناس معاصر (استاد مطهری) در این وادی از جایگاه قابل تاملی برخوردار است. بهنظر استاد مطهری عدالت مفهومی مطلق است نه نسبی چراکه اگر غیر از این بود، دین این اندازه بر آن تأکید نداشت. با این حال وی بر این نظر است که عدالت در دو وجه فردی و اجتماعی قابل طرح است و هر نوع تئوری عدالت محوری ناگزیر از توجه به این مهم است؛ گرچه استاد معتقد است که به اصل عدالت اجتماعی از جانب فقها کمتر توجه شده است.
با این بیان مشخص میشود که شهید مطهری بر اصل قرارداد اجتماعی بهعنوان مجرای اساسی عدالت تأکید شایانی داشتهاست؛ به این معنا که مصالح اجتماعی بر منافع آنی فردی اولویت دارند.
مفهوم عدالت تا بدانجا در اسلام اهمیت دارد که حتی برخی معتقدند اصل عدالت و از جمله عدالت اجتماعی را میتوان بهعنوان معیار و میزانی برای فقاهت و استنباطهای فقهی استفاده کرد. به تعبیر استاد مطهری «اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است که باید دید چه چیزی بر آن منطبق میشود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات. نه این است که آنچه دین گفت عدل است بلکه آنچه عدل است دین میگوید.»
به تعبیر دیگر «عدل حاکم بر احکام است نه تابع احکام. عدل اسلامی نیست بلکه اسلام عادلانه است.» استاد مطهری از غفلت فقیهان از اصل عدالت اجتماعی و فقدان قاعدهسازی از آن یاد میکند: «اصل عدالت اجتماعی با همه اهمیت آن در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در حالی که از آیاتی چون بالوالدین احسانا و اوفوا بالعقود عموماتی در فقه به دست آمده است ولی با این همه تأکید که قرآن کریم روی مسئله عدالت اجتماعی دارد معهذا یک قاعده و اصل عام از آن استنباط نشده است و این مطلب سبب رکود تفکر اجتماعی ما گردیده است.» استاد مطهری، ضمن آنکه عدالت فردی و عدالت اجتماعی را متعامل دانسته، عدالت اجتماعی را نسبت به عدالت در حوزه اخلاق فردی مرجح و مورد تأکید اصلی اسلام به شمار میآورد.
از نظر اسلام، هم فرد ذیحق است و هم اجتماع، اما مصلحت اجتماع و اصالت آن بر مصلحت فرد ترجیح دارد؛ همچنان که علامه طباطبایی در کمال وضوح از قرآن استنباط میکند که اجتماع، شخصیت و عمر دارد و با توجه به آیه «لکل امه اجل فاذاجاء اجلهم لایستاخرون ساعه و لایستقدمون» برای اجتماع بیماری و سلامت، سعادت و شقاوت و شرکت در مسئولیت قائل است. اجتماع دارای ترکیب، وحدت، خط سیر و صاحب حقوق است و اصالت فرد غلط است، همچنان که پیغمبر از آن جهت که ولی امر مسلمین است و سرپرست اجتماع آنها و نماینده کامل مصالح اجتماع است خدا این حق را به او داده که در آنجا که مصلحت اجتماع بداند، فرد را فدای اجتماع بکند.
استاد مطهری در ذکر معانی عدالت چند مبحث مهم پیرامون این مفهوم از جمله نسبی یا مطلق بودن عدالت و رابطه عدالت با مساوات را شرح میدهد. وی سه گونه تعریف از عدالت(1- مساوات 2- تساوی در مقابل قانون 3- رعایت توازن در اجتماع) ارائه میکند؛ «آنچنان که من در مجموع دریافتهام عدالت را سه جور میشود تعریف کرد؛ یکی اینکه عدالت یعنی مساوات چون از ماده عدل است و عدل یعنی برابری. یک معنای عدالت برابری است بلکه اصلا معنا و ریشه اصلی عدالت همان برابری است.» از نظر استاد مطهری صحت این معنا از عدالت بستگی به نوع تعبیر از معنای مساوات دارد. مثلا اگر عدالت عبارت از برابری و مساوات مردم در بهرهگیری از موجبات سعادت باشد، این ظلم است چون خیلی از موجبات سعادت به دست انسان نیست.
همچنین اگر مساوات را حداقل در اموری که در اختیار بشر است تعبیر کنیم، یعنی در مسائل اقتصادی، این هم ظلم است چون افراد از لحاظ نبوغ و قدرت کار و ابتکار مساوی نیستند و نمیتوان با وجود این تفاوتشان به آنها بهطور مساوی پاداش داد؛ «بنابراین اگر ما عدالت را به معنای مساوات بگیریم و مساوات را به معنای برابر کردن افراد در پاداشها و نعمتها، اولا شدنی نیست، ثانیا ظلم و تجاوز است و عدالت نیست، ثالثا اجتماع خرابکن است چرا که در طبیعت میان افراد تفاوت است. اگر این معنا از عدالت صحیح بود در خلقت نیز همه باید متساوی آفریده میشدند اما اینگونه نیست زیرا کمال از اختلاف پیدا میشود و این اختلاف سطحهای مختلف است که حرکتها را به وجود آورده و مایه جذب انسانها به یکدیگر شده است. اصولا قرآن همین اختلاف را یکی از آیات قدرت پروردگار ذکر میکند.»
مدنیالطبع بودن انسان به معنای زندگی اجتماعی غریزی و جبری او نیست بلکه منظور زندگی اجتماعی قراردادی و انتخابی انسانها است که در پرتو آن استعدادها و قابلیتهای افراد با عقلانیت و اختیارشان فعلیت مییابد. نکته مهم آنکه نوع خدمات اجتماعی افراد و جایگاه آنها به شکل غریزی و طبیعی از پیش تعیین شده نیست و بستگی تام به عملکرد و تلاش اختیار افراد در میدان وسیع عمل و مسابقه اجتماعی دارد تا هر کس متناسب با ذوق و استعداد و لیاقت و فعالیت خودش مقام و شغل و کاری را جهت فعلیت بخشیدن به استعدادهایش انتخاب کند.
به تعبیر استاد مطهری «اگر اصل همدوشی حق و تکلیف را در اسلام بشناسیم واین مطلب را درست درک کنیم که اینکه میگوییم زندگی مسابقه است، یعنی مسابقه انجام وظیفه و تکلیف است «و ان لیس للانسان الا ما سعی» (نجم، 39) و باز درست درک کنیم که نتیجه و جایزه مسابقات همان بهرهمند شدن از حقوق اجتماعی است به بزرگترین مبنای حقوق اجتماعی اسلام پی بردهایم. از اینجا معلوم میشود که معنای عدالت این نیست که همه مردم از هر نظر در یک حد و یک مرتبه و یک درجه باشند. جامعه خودبهخود مقامات و درجات دارد باید تقسیمبندی بشود و راه منحصر آن آزاد گذاشتن افراد و زمینه مسابقه فراهم کردن است.
معنی مساوات و به یک چشم دیدن و همه را برابر در نظر گرفتن هم این است که هیچ ملاحظه شخصی در کار نباشد... امکانات مساوی برای همه افراد فراهم شود میدان برای همه افراد فراهم شود میدان برای همه بهطور مساوی باز باشد تا اگر کسی همت داشته باشد در هر کجا که هست و در هر طبقهای که هست بتواند در پرتو لیاقت و استعداد و بروز فعالیت به کمال لایق خود برسد... ناهمواریها و پستی و بلندیها و بالا و پایینها و تبعیضهایی که منشأش سنتها و عادات و یا زور و ظلم است، باید محو بماند... این تفاوتها، در نتیجه مسابقه دخالت دارند و نباید آنها را نادیده گرفت. باید به آنها احترام گذاشت و در نتیجه اینهاست که تقدم و تاخر پیش میآید...
بنابراین عدالت را به یک معنای دیگر میشود معنی کرد که اگر به آن توجه شود میتوان گفت که آن هم مساوات است. اما مساوات به دیگر معنایی که قدما برای عدالت میکنند این است: «اعطا کل ذی حق حقه»؛یعنی هر چیزی و هر شخصی در متن خلقت با یک شایستگی مخصوص بهخود به دنیا آمده است. حقوق هم از همین جا پیدا میشود یعنی از ساختمان ذاتی اشیاء. ما باید هر چیزی را در ذاتش مطالعه بکنیم بعد ببینیم که او شایستگی چه چیزی را دارد و چه استعدادی در وجود او هست پس طبیعتش چه تقاضایی دارد. مثلا در بدن انسان چشم حقی دارد و دست حق دیگر... هر چیز استحقاقی دارد و منشأ آن هم خود خلقت است.»
استاد مطهری با این توضیحات به معنای دومی از عدالت میرسد و آن «تساوی در مقابل قانون است»؛ یعنی قانون افراد را به یک چشم نگاه بکند. قانون خودش میان افراد تبعیض قائل نشود بلکه رعایت استحقاق را بکند. به عبارت دیگر افرادی که از لحاظ خلقت در شرایط مساوی هستند قانون باید با آنها به مساوات رفتار بکند اما افرادی که خودشان در شرایط مساوی نیستند قانون هم نباید با آنها مساوی رفتار بکند بلکه باید مطابق شرایط خودشان با آنها رفتار بکند. این معنای دوم عدالت است.
معنای سومی هم استاد شهید برای عدالت ذکر میکند و آن «رعایت توازن در اجتماع» است؛ به تعبیر ایشان «بعضی گفتهاند عدالت یعنی رعایت توازن در اجتماع؛ یعنی هر حالی که به صلاح اجتماع باشد و بهتر بتواند اجتماع را حفظ بکند عدالت است... میگویند اساسا افراد حقوقی ندارند، حق مال اجتماع است و بس، رعایت حقوق افراد معنی ندارد. حق مال فرد نیست. یکی از دانشمندان میگوید حق مال اجتماع است و تکلیف مال افراد، افراد باید به تکلیف عمل بکنند، مکلفند، وظیفه دارند اما اجتماع صاحب حقوق است.» البته دیدگاه شهید مطهری همان طور که اشاره شد، بر آن است که هم فرد ذیحق است و هم اجتماع و تنها مصالح اجتماعی بر مصالح فردی ترجیح دارند.
نسبی یا مطلق بودن عدالت و رابطه آن با خاتمیت دین اسلام
یکی از مباحث مهم پیرامون مفهوم عدالت آن است که اسلام عدالت را نسبی ندانسته و آن را مطلق میانگارد. دین میگوید عدالت هدفی از هدفهای انبیا است و اگر عدالت در هر زمان یک جور باشد کدام قانون است که میتواند ابدیت داشته باشد؟ عدالت بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است. فرد حق دارد، اجتماع هم حق دارد. عدالت از اینجا پیدا میشود که حق هر فردی به او داده بشود. عدالت رعایت همین حقوق است.
بنابراین عدالت در تمام زمانها یکی بیشتر نیست و اینکه میگویند یک امر نسبی است حرف درستی نیست. عدالت بر پایه حق و استحقاق بنا شده است و عموم استحقاقهای انسان همیشه ثابت و یکنواخت و مطلق است... پس عدالت هم امری مطلق است و نسبی نیست. از نظر استاد مطهری اگر عدالت نسبی باشد این عدالت در نتیجه در هر جامعه و در هر عصری یک گونه است، پس عدالت نمیتواند یک دستور مطلق داشته باشد و بنابراین هیچ مکتبی نمیتواند یک دستور مطلق بدهد و بگوید این عدالت است و باید همیشه و همه جا اجرا شود؛ حداکثر میتواند برای زمان و مکان خودش دستور عدالت بدهد و امکان ندارد که عدالت برای همه زمانها و مکانها یک جور بشود، همین طور که امکان ندارد بزرگی و کوچکی برای همه اشیا یک گونه باشد.
از نظر اسلام همانگونه که نسبی بودن عدالت مغایر با اصل دین است، همان طور هم نسبی دانستن اخلاق با جامعیت و جاودانگی اسلام مغایر و متنافر است و نه میتوان عدالت را نسبی دانست و نه اخلاق را. به تعبیر استاد مطهری «بحث جاودانگی اصول اخلاقی برای ما اهمیت بیشتری دارد و با مسئله جاودانگی اسلام تماس بیشتری پیدا میکند؛ زیرا اخلاق عبارت است از یک سلسله تعلیمات و اگر کسی تعلیمات اخلاقی و تعلیمات اجتماعی را جاودان نداند اصول اخلاقی و تربیتی و تعلیماتی اسلام را هم جاودان نمیداند.»