اجازه بدهید با بسط این استعاره این مقدمه را پیش ببریم. در عمل، هر نویسندهو پژوهشگر به قدر وسع و متناسب با اهداف خود مجموعهای از ستارهها وسیارهها را فراهم میآورد تا با تنظیم دوباره آنها و از ترکیب متفاوت آنهامنظومهای تازه بیافریند، سخنی نو بیاورد و به این ترتیب در بسط گستره علممشارکت کند.
این منظومه، که مسیر پیشنهادی نویسنده به دیگر سالکان معرفتاست به آنها مینمایاند که اگر به ترتیب پیشنهاد شده به آن ستارهها و سیارههاسری بزنند در مداری معین سیر خواهند کرد و از روشنای خورشیدی که درکانون این منظومه جای داده شده بهره خواهند گرفت و با نور آن پیرامون خود رابه نحوی خاص خواهند دید. پس در نگاه نخست، هر چه آن ستارهها شناختهشدهتر و مسیر سفر بین آنها آشناتر و کوتاهتر و در نور دیدهتر باشد خوانندهسهلتر به پیشنهاد نویسنده پی میبرد. اما، هرچه راه طولانیتر باشد، از نواحیدورافتادهتری بگذرد و ستارهها و سیارههای نشان شده آن ناشناختهتر باشندخواننده مسیر پیشنهاد شده را دیرتر درمییابد.
یک نمونه از مسیرهای سرراست نوشتهای است که قرار است بخشآشنایی از ستارهای شناخته شده را شرح دهد. برای موارد دیریاب هم میشود مثالهایی ذکر کرد. نظریهشناسیها و پژوهشهای بین رشتهای از این زمرهاند. در نظریهشناسی نویسنده ناگزیر است خیلی سریع و فشرده جان کلام نظریهیا نظریهپرداز را نشانی بدهد و با این امید که خواننده خود چیزهایی از موضوعمیداند و با این اجبار که باید سراغ از بسیاری از دیگران هم بدهد، مجبور میشود شرح مفصل موضوع را وابگذارد.
به این ترتیب اثر نظریه شناختی شدیداً مستعد آن است که پیچیده به نظر برسد. مطالعات بین رشتهای هم مشمول اینقاعده میشوند چرا که لاجرم باید از شرح امهات رشتههای متفاوتی که بنایمرتبط کردن آنها را دارند، به اشارهای مختصر اکتفا کند. البته این دشواری زمانیافزون میشود که کسی بکوشد بر فاصله بین اقلیمهای بعید پل بزند. صدالبته کههرچه حجم کتاب کمتر باشد میدان جولان دادن نویسنده نیز محدودتر میشودو لذا لایههای متعدد معنا با فشردگی بیشتری بر روی هم متراکم میشوند.
کتاب حاضر بسیاری از آنچه را که آن خوبان دارند با خود دارد. یعنی همکتابی نظریهشناسانه است، هم میخواهد الفت بین دو حوزه دانش را که تا بهحال بیارتباط تلقی میشدند، بنمایاند و هم میخواهد این کار را در اوراقیمحدود به انجام برساند. بهعلاوه، در این اثر ستارهها و سیارههایی سراغ دادهشدهاند که برای خوانندههای ایرانی ممکن است چندان شناخته شده نباشد.
پسباید انتظار داشته باشیم که این کتاب اساساً آسان ننماید و از خواننده تدقیق وشکیبایی بیشتر و نیز مراجعه به منابع اشاره شده را طلب کند. این از آن روستکه نویسنده در اکثر موارد ناگزیر بوده است به جای تشریح مفصل و مبوبنظریههای موجود و توضیح نشانی مورد نظر خود، تنها به اشارهای گذرا به مطلبی که خودموضوع کتاب یا کتابهایی بودهاند، بسنده کند.
پیشنهاد کانونی کتاب حاضر این است که ارتباطات را چه در سطح فردی وچه در سطح جمعی آن میتوان یک آیین تلقی کرد. نویسنده در بهره نخستتلاش میکند (البته و لاجرم به شکل گزینشی) با توضیح جنبههایی از آیین ازدیدگاههای مرتبط، تعریفی از آن ارائه کند. در این کار آنچه را که مفید مییابد ازدیدگاههای مختلف وام میکند و آنچه را که رایج یا مذکور اما غیر مفید میبیند،تا آنجا که به توضیح نظر او کمک میکند، تشریح میکند. دردر بهره دوم تداخلی وتقارن آیین و ارتباطات را با ارجاع به شواهد تجربی و نظریه پردازی های موجود، تشریح میکند.
برای پیبردن به پیشنهاد نویسنده این کتاب، درست مثل هر متن دیگر، لازماست رابطه متقابل و فعالی با وی برقرار کرد، با مصادیق مورد اشاره او آشناییپیدا کرد و مهمتر آنکه باید تلاش کرد تا نظر او را در زندگی فردی و جمعیآزمود. با توجه به گزینش نویسنده از مجموعه دانشهای مرتبط، بویژه از ادبیاتآیینشناسی، پیشنهاد میشود خوانندگان ابتدا فصل نتیجهگیری را مطالعه کنند.این کار امکان آن را فراهم میکند تا خواننده بدواً با مقصود اصلی نویسندهآشنایی بیشتری پیدا کند و بتواند آنچه را که نویسنده بنا دارد از خلالمجاهدتهای نظری آشکار سازد بهتر دنبال و او را در این مسیر پر پیچ و خم همراهی کند.
نقطه عزیمت نویسنده آرای دورکیم است. از نظر دورکیم جامعه برای پیونددادن اجزای خود از شیوههایی استفاده میکند که آیین یکی از مهمترینآنهاست. مفهوم آیین در قرن نوزدهم و به عنوان "یک نوع جهانی از تجربه بشری" که محدود به فرهنگ یا جامعهای خاص نمیشود در ادبیات علوماجتماعی رخ نمود. این مفهوم کاربرد گستردهای در تحلیل تجربههای دینی پیداکرد. ساختارگرایان، متأثر از دورکیم و بویژه کتاب صور حیات دینی آیین را بهعنوان "ابزاری برای تحلیل ذات پدیده اجتماعی" بکار بستند (بل، 1992ص14). 1
آنها مابین آیین به عنوان یک کنش جمعی و مقولههای مرتبط باذهن، عقاید و فکر تمایز قائل شدند. مثلاً از نظر دورکیم آیین ابزاری است کهجمع به وسیله آن عقاید جمعی خود را خلق و آنها را تجربه میکند و در فرآیندآیین است که ذهن و جسم به وحدت میرسند و توامان در ابراز معنا مشارکتمیکنند. از نظر ساختارگرایان، آیینها و اسطورهها فعالیتهایی هستند که ازطریق آنها جوامع همبسته و همساز میشوند و نظم اجتماعی، از طریقارزشهای نهفته در آیین درونی، ابزار، و با درنوردیده شدن تمایز ذهن و جسم وفرد و جمع، برقرار میشود.
مفهوم آیین هم نقشی بنیادین در آرای دورکیم، پیروان ساختارگرایی و نو ـ دورکیمیها ایفا کرده است و هم در آثار بسیاری از پژوهندگان اجتماع و فرهنگ ودین بکار بسته شده است. به عنوان مثال میتوان به آثار مردمشناسان کلاسیکمانند رادکلیف براون، مالینوسکی و دانشمندان متاخری چون لوی اشتراوس،میرچا الیاده، ماری دوگلاس، ادموند لیچ و ویکتور ترنر اشاره کرد. با وجود این،بهرهگیری از مفهوم آیین نه الزاماً به معنای تبعیت تئوریک از دورکیم و نه بهمفهوم پیروی روششناختی از وی است. اشاره به آیین در آثار فوکو، بوردیو،بودلیارد و بسیاری دیگر از مردمشناسان، اسطورهشناسان، جامعهشناسان وعلمای علم سیاست از این زمره است.
به عنوان مثال فیشر 2 و مارکوس با اشاره به کارآیی آیین در سازماندهی"متون مردمنگارانه" علت رواج استفاده از آیین را در "طبیعت عام" آن میدانند.در آثار کلیفوردگیرتز آیین به شیوهای مغایر با تقلیلگرایی دورکیمی استفاده شده است. ازنظر وی، برخلاف دورکیم، آیینها و اسطورهها مهماند اما نه چون نظم اجتماعیو مهمتر از آن جهانبینی گروههای اجتماعی را باز مینمایند بلکه به این خاطرکه آن را میسازند و به مردم الگویی برای شناخت واقعیت میدهند (گیرتز،1973). 3
از نظر وی و بسیاری از دیگران آیینها متون اجتماعاً برساختهاند که ما را بهتفسیر خود دعوت میکنند. بحث از نسبت آیین و ارتباطات جنبههای متنوعی دارد. در آرای ماریدوگلاس و ادموند لیچ بر این نکته که آیین خصلتهای ارتباطاتی دارد بهصراحت اشاره شده است. به هر حال آیین اگر بنا باشد در اجتماع عمل کند الزاماًباید صورتی بینالاذهانی بیابد و مفاهیم مستتر در خود را به گردش در آورد. امااین که ارتباطات را به معنای عام و عمل رسانهها یا به تعبیر رودنبولر عملرسانهای و رسانهای کردن مفاهیم را به صورت عملی آیینی تلقی کنیم وجهدیگری از نسبت این دو مفهوم است.
مشاهده این که رسانهها، مثلاً تلویزیونهای مختلف، آیینها را به تصویرمیکشند و آنها را پخش میکنند چندان نیازمند جستجو نیست. تقریباً هرفرستنده تلویزیونی در هر کجای دنیا میتواند از این جهت مورد وارسی قرارگیرد و پژوهشگر آیین پس از مشاهده ساعات معدودی از برنامههای آن ایستگاهتلویزیونی، بی هیچ تردیدی، انبانی پر از شواهد متقن از نمایش آیینها خواهد داشت. بازنمایی نمایشهایی چون حضور ستارههای هنری، ورزشی، دیدارهایشخصیتهای سیاسی، مناسبتهای تقویمی، جشنها، مراسم و موارد مشابه ازاین قبیل است.
جنبه دیگری از موضوع، خصلت رسانهها است در آیینی کردن آن چیزی کهتولید و منتشر میکنند. این، آن جنبهای است که باید بیشتر مورد توجه قرارگیرد. اگر رسانهها به تعبیر مارتین باربرو (1997 ص 103) 4 در رازآمیزی هستیو آن چه واقعیتهای روزمره، محصل و عینی تلقی شدهاند نقش داشته باشند وبویژه اگر این طبیعت آنها باشد آنگاه ارتباطات و به شکل خاص رسانهها را کهباصفت مدرن و متعلق به عصر سکولاریسم معرفی شدهاند، باید به چشم دیگرینگریست. آن وقت تمام داعیههای افسونزدایی، مخالفت با اسطورهها وعینیسازی و فرآیندهای عقلانیسازی رنگ میبازد و یا رنگ دیگری به خودمیگیرد. آیا اینها چیزی جز اسطورههای معاصر هستند؟ این پرسش وپرسشهای مشابه بیصبرانه در انتظار پاسخهایی هستند که میتوانند معنایزندگی در جهان معاصر را روشنتر کنند.
ترجمه کتاب حاضر تکاپویی فروتنانه است که با این امید به اجرا درآمد تاگامی در راه تدارک بصیرتی برای اندیشیدن، جستجو و نزدیک شدن بهپاسخهایی برای پرسشهای فوق باشد. این کتاب را نخستین بار دوستدانشمندم جناب آقای دکتر کازیمو زنه 5 (مدرس نظریهها و روشهای مطالعه دین در دانشگاه لندن) در اختیار من قرار داد. تشکر از ایشان ونیز مدیریت مؤسسه انتشاراتی فراکتاب را که از یشنهاد و انتشار این کتاب استقبال کرد، بر ذمه خود میدانم.
کلامآخر این که: به همان اندازه که شکی ندارم که لغزشها و کاستیهای این ترجمه از چشم ارباب معرفت و اصحاب دانش پوشیده نخواهد ماند، امیدوارم و مشتاقکه آنان این دانشآموز را مشمول راهنماییهای نکتهگشایانه و مشفقانه خودکنند؛ باشد تا با لحاظ کردن خصلتانباشتی علم این دانشآموز نیز سهمی نه بهقدر بضاعت موجود که به فضل منتقدان مشفق در گسترش سپهر نو به نو شوندهمعرفت ایفا کرده باشد.
*دکتر عبدالله گیویان مدیر مرکز تحقیقات و مطالعات رسانهای همشهری است و این مقاله مقدمهای است که بر ترجمه تازهترین اثرش تحت عنوان ارتباطات آیینی نگاشته است