نخستینبار در جهان، شبکه تلویزیونی CNN موفق شد عنوان آغازگر جهانیشدن را از آن خود کند. این شبکه توانست اخبار را در دسترس مردم سراسر جهان قرار دهد. هرچند پدیده جهانیشدن تنها بعد رسانهای را در برنمیگیرد و شامل کلیه ابعاد زندگی اجتماعی بشر میشود، اما در این نوشته مجال پرداختن به تمامی ابعاد جهانی شدن نیست بلکه این پدیده از بعد آثار آن در سطح رسانهها مورد ارزیابی قرار میگیرد. شاید در طول تاریخ کمتر پدیدهای مانند جهانی شدن تا این حد با دیدگاههای متفاوت و بعضا متعارض روبهرو بوده است و اتفاقا همین تفاوت آرا بر جذابیت آن افزوده است.
در جایی که موضوع جهانی شدن با مباحث فرهنگ، هویت و تاثیر این مقولهها بر یکدیگر مطرح میشود، محل تلاقی دیدگاهها جای بحث و تأمل دارد. نفوذ امواج جهانی شدن به درون مرزها که بسیاری از دولتها را غافلگیر کرده و پایههای حکومتهای استبدادی را لرزان، از مجرای رسانههای گروهی محقق شده است. به همین علت هم شاید در برخورد با مقوله جهانی شدن، رسانههای گروهی به عنوان طلایهداران این جنبش شناخته میشوند یا در بدترین حالت به عنوان متهمان اصلی موردهدفگیری واقع میشوند. حال اینکه رسانههای جدید دارای چه مشخصات و ویژگیهایی هستند که رسانههای سنتی فاقد آن بودهاند، از جمله مسائلی است که گزارش پیشرو قصد دارد مختصری به آن بپردازد.
جهانی شدن ترجمه واژه Globalization است. سیارهای شدن، کوچک شدن، دهکده جهانی، فراگیر شدن جهان و یکپارچگی جهان از دیگر ترجمههای این واژه است. از آنجا که این پدیده کاملا مبتنی بر تفکر رایج در غرب است نمیتوان معادل صحیح و کاملی برای آن در زبان فارسی تعیین کرد. در واقع هنوز تعریف یکنواختی برای آن ارائه نشده است. یکی از دلایل این امر این است که این پدیده به حد تکامل نهایی خود نرسیده و همچنان دستخوش تحول است؛ به تعبیری هر روز وجه تازهای از ابعاد گوناگون آن مشخص و نمایان میشود. اتفاقنظر نداشتن میان اندیشمندان از دیگر معضلات روشن نبودن مفهوم جهانی شدن است.
برخی به تبیین این مفهوم در چارچوب کلی تحولات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیستمحیطی پرداختهاند، در حالی که جمعی دیگر کوشیدهاند جهانی شدن را به عنوان مفهومی صرفا اقتصادی تعریف کنند. تعارف ارائه شده را میتوان به 2 دسته کلی تقسیم کرد؛ یک دسته، جهانی شدن را به معنای عام آن تعریف کرده و دستهای دیگر تنها به جهانی شدن در یک بعد اشاره دارند.واژه «جهانی کردن» یا «جهانیسازی» که در ظاهر مترادف با «جهانی شدن» است، بار معنایی متفاوتی دارد.
جهانی کردن یا «جهانیسازی» دلالت بر این امر دارد که قصد، برنامه و آگاهی معینی پشت این فرآیند نهفته است. با این توصیف باید گفت«جهانیسازی» دربرگیرنده این معنا و مفهوم است که نیروهایی توانمند در قالب دولت یا شرکتهای چند ملیتی در راستای علایق و منافع خود به کار همگون کردن و یکدستسازی جهان با هدف کنترل بر اوضاع پرداختهاند.دکتر امیر آشفته تهرانی در کتاب جامعه شناسی جهانی شدن در تعریف این واژه مینویسد:
«جهانی شدن یعنی مجاز شمردن لیبرالیسم، مجاز شمردن دین و مذهب، مجاز شمردن حل اختلافها از هر نوع که باشد،مجاز شمردن ارتباطات و مسافرت و داشتن سرمایه.»
وی با اشاره به اینکه دولتهای خاوری هیچیک از این موارد را به طور محدود مجاز نمیشمارند،مجاز شمردن موارد فوق را از سوی این قبیل نظامهای حکومتی به منزله فروپاشی این حکومتها قلمداد میکند. این در حالی است که مجاز شمردن فرآیندهای نامبرده در منشور سازمان ملل آمده و کشورهای عضو سازمان ملل مکلف به رعایت منشور سازمان ملل هستند.
جهانیشدن از کجا آغاز شد؟
مطابق با این تعریف در صورتی که جهانی شدن را مفهومی آرمانی، انتزاعی- به معنای عدالتجهانی و گسترش حقوق بشر- بدانیم، درمییابیم کهاین مفهوم توسط پیامبران و ادیان مختلف بازگو شده است.
پیگیری خط سیر دیدگاههای جهانیشدن در میان نظریهپردازان و جامعهشناسان به ویژه در آرای «ماکس وبر»،«دورکهایم»،«مارکس» و «والترشتاین» به چشم میخورد. برخی از صاحبنظران معاصر از جمله «آنتونی گیدنز»، جامعهشناس صاحب نام انگلیسی، نقطه آغاز جهانی شدن را همزمان با گسترش دوره نوگرایی میدانند. «پل سوئیزی»، اقتصاددان،
جهانی شدن را همزمان با پیدایش سرمایهداری دانسته است. در صورتی که جهانی شدن را در معنای عینی آن با توجه به تعریفهای ارائه شده به مفهوم ایجاد تحولات عمیق در عرصههای گوناگون بدانیم، مفهومی جدید است که از زمان فروپاشی کمونیسم و پیدایش نظام دو قطبی و بالاخره پایان جنگ سرد عینیت یافته است.
فضای جنگ سرد به لحاظ فضای فیزیکی، ایدئولوژیکی و نیز شرایط روانی حاکم از یک سو و از دیگر سو بلوک بندیهای شرق و غرب مانع عمدهای برای جهانی شدن به شمار میرفت. تشدید روند جهانی شدن با پایان جنگ سرد همراه بود. فروپاشی نظام دو قطبی در کنار مورد پرسش قرار دادن پایهها و اصول روشنگری موجب برهم ریختن 3مفهوم «بنیاد»،«وحدت» و «هدف غایی» شد. درحقیقت همین چندگانگی، تنوع و کثرت را به همراه داشته است. با این توضیح، منظور از جهانی شدن، شکلگیری شبکه گسترده جهانی برای مبادله اطلاعات است.
جهانی شدن، فرآیندی است که در روند آن فرد و جامعه در گستره جهانی با هم پیوند میخورند.«مانوئل کاستلز» استاد اسپانیایی، جامعه شبکهای را محصول همگرایی 3 فرآیند تاریخی مستقل میداند. انقلاب اطلاعات که ظهور جامعه شبکهای را امکانپذیر ساخت؛ تجدید ساختار سرمایهداری و اقتصاد متکی به برنامهریزی متمرکز از دهه 1980 به این سو با هدف غلبه بر تعارضهای درونی این 2 نظام و نهضتهای فرهنگی دهه 1960 و دنباله آن در دهه 1970(نهضتها و جنبشهایی مانند فمینیسم و طرفداری از محیط زیست).
همانگونه که کاستلز نیز تصریح میکند، جهانی شدن در مرحله نخست به علم اقتصاد و حوزههای مختلف اقتصاد بینالملل راه یافت و سپس در مطالعات جامعه شناختی، سیاسی و بینالمللی جای خود را باز کرد. امروزه مفهوم جهانی شدن در کانون اغلب گفتوگوهای سیاسی، اقتصادی و جامعه شناختی قرار گرفته است و دگرگونی بسیار چشمگیری در فنها و دانشهای ارتباطی و اطلاعاتی پدید آورده است و زبان دیجیتالی را همگانی کرده است، به گونهای که بنیادهای مادی جامعه انسانی را تغییر داده و باعث آن شده که گوشهگیری و کنارهجویی از میان برود و هیچ کشوری نتواند مرزهای خود را روی شبکههای جهانی مانند رایانه ببندد و از جریانهای اطلاعاتی به دور بماند. این فرآیند مرحله دیگری از نوگرایی و تجدد است.
جهانیشدن ارتباطات
انقلاب ارتباطات نوع جدیدی از ارتباطات مجازی را که خالی از روح حاکم بر روابط واقعی اجتماعی است، به وجود آورده است. از طریق ماهواره ، اینترنت و... جهان جدیدی به موازات جهان واقعی به وجود میآید که دارای 2 ویژگی اصلی است.
رسانههای الکترونیکی مخاطبان وسیع و متکثری دارند که مجموعههایی از حیث محتوای نمادین به این افراد عرضه میکنند. در چنین شرایطی فضای مجازی شکل میگیرد و فرهنگها همه از طریق واسطههای الکترونیکی منتقل میشود. و دیگری که مفاهیم زمان و مکان معانی تازهای پیدا میکنند. فواصل زمانی و مکانی عملا از میان برداشته میشود و انتقال این اطلاعات و دادهها و سرمایهها و امکان ارتباط همزمان میان افراد در نقاط مختلف به وجود میآید.
جهانیشدن یا جهانیسازی
نه تنها اندیشمندان در تعریف جهانی شدن با یکدیگر همصدا نیستند، که با رویکردی متفاوت بدان مینگرند. برخی چون «گیدنز» با بدبینی کامل آن را رد کرده و برخی دیگر آن را حقیقتی اجتنابناپذیر قلمداد میکنند که پیامدهای آن در جایجای کره زمین احساس میشود.
از منظر این گروه که «جهانگستران» نام گرفتهاند، جهانی شدن، توسعهای اجتنابناپذیر است که نمیتوان در برابر آن مقاومت کرد؛ چرا که به سبب تشدید پیوندهای متقابل تا حد زیادی از اهمیت مرزهای ملی کاسته شده است. به باور آنان اقتصادها، فرهنگها و سیاستهای ملی درون شبکههای جهانی ادغام شده. این تحولات تفاوتهای سلطه و اقتدار محلی و ملی را کاهش میدهد و فرهنگ و اقتصاد جهانی را همگن میسازد.
در مقابل این دسته، شاهد موجی از نظریات مخالفان جهانگستری و به تعبیر گیدنز، بدبینان هستیم. این دسته از یک طیف سنتگرایان گرفته تا مخالفان سرمایهداری که جهانی شدن را با تعابیر غربی شدن و آمریکاییشدن مترادف میدانند، تشکیل شده است. طرفداران جنبشهای زیستمحیطی نیز در جرگه این منتقدان هستند.
نظریهپردازان این گروه براین باورند که جهانی شدن دنیایی از برندهها و بازندهها را خلق میکند. اینان در عین حال جهانگستری را سلطه منافع اقتصادی و سیاسی گروههای معین به ویژه در کشورهای صاحب ثروت همچون ایالاتمتحده آمریکا میدانند که میتواند به شکل موثری در برابر همه فشارها برای تغییر مقاومت کرده، خواست خود را در قالب دستور کار و برنامه معین بر دنیا تحمیل کند. آنها کمرنگ شدن سلطه و هویتهای ملی را میبینند و به نتایج نابرابر جهانیسازی اشاره میکنند.
در برابر این دو طیف افراط و تفریط، شاهد ظهور گروه سومی هستیم که با ترکیب نظریات پیشین راه سومی را با عنوان رهیافت تحولگرایی در پیش گرفتهاند. این گروه به جهانگرایی نگاهی گزینشی داشته، استدلال میکنند اگر چه جهانیسازی تغییری مهم ایجاد میکند، اما هنوز برای نهادهای ملی، محلی و سایر سازمانها، جایگاه مهمی وجود دارد.گروه سوم، جهانگرایی را 100درصد محکوم نکرده بر جوانب مثبت آن صحه میگذارند.
آنان معتقدند، با وجود قدرت تهاجمی زیاد میتوان جهانیسازی را بومی کرد. این عده میخواهند، این تهدید را به فرصت تبدیل کنند و در عین حال به نوعی در برابر آن نیز مقاومت میکنند. براساس این نظریه که مورد حمایت بسیاری از رهبران جهان نیز قرار گرفته، نهادهای جهانی میتوانند دموکراتیزه و نیرومند شوند، اما دولت- ملتها میتوانند به عنوان چارچوب آشکار برای سیاستگذاری به ویژه از نظر موقعیت مرزی و مشروعیت، نقش کلیدی ایفا کنند.
جهانی شدن و فرهنگ
امروزه داشتن یک دستگاه رایانه شخصی و اتصال به اینترنت، برای برقراری هرگونه ارتباط با محیط جهانی کافی است. این امر باعث کاهش تصدی دولتها در نظارت بر ساماندهی اطلاعات که گستردهترین نقش را در ایجاد و هدایت افکار عمومی دارد، خواهد شد.نتیجه فرآیند جهانی شدن، شکل گرفتن جامعهای فراملی است که اگر در تمام ابعاد آن تحقق یابد، نقش سیاسی و فرهنگ دولتها در آن کاهش یافته، قوانین و ارزشهایی فراملی بر ساختار اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن حکمفرما خواهد شد.در مورد اهمیت بعد فرهنگی جهانی شدن میتوان به ارتباط فرهنگی اشاره کرد. به عقیده جهانی گرایان، امروزه سطح، شدت، سرعت و حجم ارتباطات فرهنگی جهانی بیسابقه است. به عنوان نمونه، ارزش صادرات و واردات فرهنگی بارها طی دهههای گذشته افزایش یافتهاست.نکته جالب درباره جهانی شدن فرهنگی معاصر، جدا از گستره آن این است که محرک این پدیدهها شرکتها هستند نه کشورها.به باور جهانیگرایان، شرکتها به عنوان تولیدکنندگان و توزیعکنندگان اصلی جهانی شدن فرهنگی، جایگزین دولتها و حکومتها شدهاند. نهادهای خصوصی بینالمللی پدیدههای جدید نیستند، ولی تاثیر شدید آنها جدید است. بنگاههای خبری و موسسات انتشاراتی در اعصار قبلی نسبت به کالاهای مصرفی و محصولات فرهنگی شرکتهای جهانی معاصر، تاثیر بسیار محدودتری بر فرهنگهای محلی داشتند.نوع واکنش فرهنگی در مقابل جهانی شدن، بستگی زیادی به غنای فرهنگ بومی و میزان اثرگذاری آن در هویت بخشی افراد و سایر شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد. این واکنش، فرهنگ را در مقابل جهانی شدن در طیف گستردهای از انفعال مطلق تا ستیزهجویی دربرمیگیرد.