کارگردان فراموششدهای که سالهای جوانی را با پرسهزدن در زاغههای هالیوودی پشت سر گذاشت و «قطار بازی» عملاً تنها نقطه عطف سینمای تجربهگرای او محسوب میشد که در موردش توافق جمعی وجود داشت.
او در تمام سالهای حضور کمرنگش در سینما ناکامیهای بسیاری را در ژانرهای مختلف تجربه کرد، زیر بار شکستهای فجیعی چون «ساحل» خرد شد اما از خاکستر برخاست و با تکیه بر کشف و شهودهایی که در سالهای حاشیهنشینی هنریاش اندوخته بود، توانست چون قهرمان «میلیونر» آخرین فیلمش به اوج برسد و خود را تا مقام رقابت با دیوید فینچر بالا بکشد.
«میلیونر زاغهنشین» ستایششدهترین فیلم سال است. این فیلم در مراسم گلدنگلوب 4جایزه را به خود اختصاص داد و تقریبا در همه رشتههای اصلی «مورد عجیب بنجامین باتن» را کنار زد. در جوایز بافتا هم فیلم دنی بویل در رشتههای بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه اقتباسی، موسیقی، فیلمبرداری، تدوین و صداگذاری برگزیده شد. جامعه فیلمبرداران و تدوینگران سینمای آمریکا هم جوایز سالانه خود را به «میلیونر زاغهنشین» دادند.
منتقدان هم ستایش بیدریغ خود را نثار «میلیونر...» کردند. بهترین فیلم و بهترین کارگردان از نگاه انجمن منتقدان فیلم واشنگتن، فیلم برگزیده سال کانون ملی نقد آمریکا و بهترین کارگردانی از نظر انجمن منتقدان فیلم لسآنجلس، تنها تعدادی از جوایز این ساخته دنی بویل را تشکیل میدهند؛ به همین دلیل خیلیها اعتقاد دارند، حتی نامزدشدن «مورد عجیب بنجامین باتن» در 13 رشته اسکار هم نمیتواند خطری برای ستایششدهترین فیلم سال محسوب شود.
«میلیونر زاغهنشین» تصویر جسورانه دغدغههای خالق «بیستوهشت روز بعد» و «میلیونها» است که در بستر رمان «سینجیم» نوشته ویکاس سواروپ تجلی مییابد و در ذهن خلاق و بلندپرواز سناریست «فولمانتی» پرورانده شده و شاهکاری را در محدوده کلیشههای فیلم هندی رقم زده که بیتردید میتوان آن را تنها مورد عجیب اسکار 2009 دانست.
این مقدمه ناخودآگاه این تصور را ایجاد میکند که قرار است در شیطنتها و المشنگههای تمامعیار انگلیسی گرفتار شویم اما بیشک گذر سراسیمه از کوچهپسکوچههای فقیرنشین بمبئی پابهپای قهرمانان تیزپای فیلم نفستان را به شماره میاندازد تا جایی که اعتراف خواهید کرد حساب این فیلم از احساسگرایی اغراقشده هندی و سردی و چموشی فیلمهای انگلیسی جداست. کارگردان ایرلندی- انگلیسی فیلم با نگاهی دلسوزانه به هند معضل دیرینه و تلخ فقر اقتصادی و فرهنگی در این کشور را مطرح میسازد و مظاهر و مولفههای این فرهنگ را به چالش میکشد.
بویل فیلمش را در قالب یک ملودرام رمانتیک بالیوودی آورده که به سبک و سیاق فرامدرن آثار هالیوودی تصویر شده و اینچنین است که از یکسو فارغ از قواعد نخنمای سینمای هند افراطگرایی خاص خود را با قواعد ژانری اینگونه گره میزند و از سوی دیگر با جلب توجه جهانیان به بحران این کشور، تعلق خاطرش را به این مستعمره قدیمی سرزمینش نشان میدهد!
رویدادهای فیلم در هند مدرن جریان دارند؛ درست زمانی که بمبئی سرخوش از تحولات روز دنیا نام «مومبی» را یدک میکشد، تفاوت زندگی تکنولوژیک و آرام اقلیت مرفه بیش از هر زمان دیگری در مقابل فقر کمرشکن توده محروم به چشم میآید و جامعه، انسانیت را در گرداب بیعدالتیاش هلاک کرده! در چنین جامعهای ثروتمندان محکومندکه تمام عمر را در فراموشی، بیخبری و اغلب جرم و جنایت زندگی کنند و زاغهنشینان در حسرت و بیپناهی و آرزومندی!
اما قهرمان جوان دنی بویل به طرز معجزهآسایی در این آشفتهبازار، خود را پیدا میکند و با تکیه بر آنچه زندگی به او آموخته میان این دو دنیای کاملا متفاوت پل میزند.
کلوزآپهای متعدد نخست فیلم چهره درمانده و بیرمق جوانی ساده را در شرایط شکنجه نشان میدهد که از فرط استیصال آه میکشد و زیرلب زمزمه میکند: «من جوابها را میدانستم.»
این شروع فوقالعاده و غافلگیرکننده طرح هنرمندانه معمای «میلیونر زاغهنشین» است: چگونه آبدارچی ساده یک شرکت یکشبه از ثروتمندترین مهاراجههای هندی پیشی میگیرد؟!
«چه کسی میخواهد میلیونر شود؟» سکوی پرتاب «جمال» به دنیایی است که از کودکی آرزویش را داشته! صندلی داغ این برنامه تلویزیونی به دنی بویل مجال مانور در تأملات و اندیشههایش را میدهد. او به بهانه روایت جذابتر قصهای که مدنظر دارد سؤالاتی را برای مسابقه در نظر میگیرد که پاسخ آنها تاثیرگذارترین فصلهای زندگی جمال است تا با این ترفند حرفهای توجیهی منطقی برای از این شاخه به آن شاخه پریدنهای فیلمش هم داشته باشد. جمال برنده با 20میلیون روپیه مسابقه را ترک میکند اما اعتماد به نفس، خونسردی و پاسخهای بیدرنگ او به سؤالهای غیرمرتبط و سختی که مطرح میشود سوءظن مجری برنامه را برمیانگیزد تا جایی که او را تحت بازجویی و زیر شوک الکتریکی پلیس میبرند!
پاسخ جمال به اولین سؤال مسابقه، نقشه سایمون بیوفوی را برای نگارش فیلمنامه برملا میسازد و رمز چیدمان این پازل بهظاهر پیچیده را لو میدهد. با این وجود قصه آنقدر هوشمندانه و زیرکانه پیش میرود که لحظهلحظهاش نفسگیر و پر از هیجان است. شاید تنها مشکل اساسی در روایت فیلم، گشودن گرههای فیلم به شیوه «شروع و ایست» باشد که به کشتن تعلیق در روند قصه میانجامد. فلاشبکها که پاشنهآشیل بیشتر فیلمهای مطرح محسوب میشوند، نقطه اتکای «میلیونر...»اند و پیکره اصلی این فیلم را تشکیل میدهند.
این صحنهها بجا و هنرمندانه بر کودکی جمال میتازند و بیرحمانه تلخترین صحنههای زندگیاش را برایش تداعی میکنند: مرگ مادر، تنهایی، آوارگی و بیخانمانی که هر کدام کافی است تا چون کابوس، روزها و شبهای یک جوان ناکام از عشق به خانواده، عشق به محبوب و عشق به زندگی را تاراج کند.
تصویر زندگی جمال و برادرش «سلیم» در کثیفترین و پستترین محلههای شهر بمبئی، تقلای این کودکان بیپناه را برای زیستن در یک جنگ نابرابر با جامعهای نشان میدهد که آنها را از متن خود حذف کرده است. اما این روزهای سخت، آبستن فرصتهای طلایی برای تصمیمگیری و انتخاب راه زندگی آنهاست. هر دو برادر تنها تکیهگاه خود را در یک حمله تودهای به مسلمانان از دست میدهند، هر دو از فقر و گرسنگی به دلهدزدی روی میآورند و هر دو در جستوجوی سرپناه آوارهاند.
اما این شرایط مشابه در دو شکل کاملا متفاوت ظاهر میشوند: عقده خودکمبینی جمال و خودبزرگبینی سلیم که بر ارزشها و مشی زندگی آنها تاثیر میگذارد.
سلیم شخصیتی آشوبگر، ناآرام و بیملاحظه دارد که بیمحابا خطر میکند و میتواند مکمل خوبی برای محتاطبودن، مصلحتاندیشی، حساسیت و انعطافپذیری جمال باشد.
برخورد آنها در مواجهه با مهمترین اتفاق زندگیشان هم متفاوت است؛ برخورد با لاتیکا، ستاره پرفروغ عشقی که هرگز در فیلمهای هندی (از زمان راجکاپور تا امروز) کمسو نمیشود؛ دختر زیبایی که محبتش در تمام دوران کودکی و نوجوانی در وجود جمال ریشه دوانده بود اما دست سرنوشت او را مجبور کرد که در یکی از تراژیکترین صحنههای فیلم او را با سیاهترین کاراکتر قصه تنها بگذارد تا روزهای محنتبارتری را در زندان آن سودجوی پست بگذراند.
داستانهای فرعی تلخ و بهندرت شیرین فیلم که بیشتر در موازات هم اتفاق میافتند پلههای نردبان، ترقی جمال برای رسیدن به اوج هستند. سرگردانی این کودکان میان کیسههای زباله، لغزیدن آنها به ورطه زندگی مذبوحانه و خوگرفتنشان به خردهجنایتهایی برای گذران زندگی، تداعیکننده و بسیاری از ملودرامهای موزیکال هندی است. «میلیونر زاغهنشین» همان دغدغههای ژانرش در حوزه پیوندهای قوی خانوادگی و اولین عشق را دارد و از پررنگتر جلوهدادن احساسات ناشی از ناامیدی، آرزومندی، خوشحالی، ناراحتی و... هیچ ابایی ندارد.
نگاه سختگیرانه دنی بویل و مسئله فقر و جنایت در همه سطوح جامعه، رویدادهای سوءظنآفرین را کنار میزند و در بسیاری موارد اتفاقات گاهوبیگاه قصه را نیز تحتالشعاع قرار میدهد. رویکرد او در پرداختن به معضلات اجتماعی هند و خصوصا انباشتگی ثروت نزد قشری خاص تا حد زیادی به آثار چارلز دیکنز شباهت دارد.
او در تصویرسازی از زندگی در جهنم روی زمین چنان فقر فرهنگی، اخلاقمندی و عشقمحوری را صیقل میدهد که بیننده را از امید و افسوس و ترحم و سرزندگی توأمان سرشار میسازد! ملاحظات لجستیک بویل در لحظاتی که تماشاگر را تحت فشار روحی قرار میدهد تکاندهنده هستند و شور و شتابزدگیاش در اثبات خود به دنیای سینما کاملا محسوس است. دوربین آنتونی داد مانتل در جستوجوی طعمهای ارزنده، پرتترین گذرگاههای شهر را میکاود و به محض یافتن سوژه، تا شکار تعقیبش میکند، از لابهلای مردم و ماشینها حرکت میکند و وقتی آن را در ازدحام جمعیت گم کرد سرگردان اطرافش را میپاید. تدوین بدون نقص و هیجانانگیز کریس دیکنز در تاثیرگذاری داستان بیتاثیر نیست و به تندتر شدن ریتم فیلم هم کمک میکند.
3نقش محوری فیلم در اختیار 3کودکی قرار گرفته که بنیان 3شخصیت اصلی قصه را پیریزی میکنند. هرسه آنها در قالب کاراکترهایشان باورپذیرند و بدون آنکه بیننده را سردرگم کنند با بازی قوی خود شالوده اصلی قصه را تشکیل میدهند و آهنگ تلخ جدایی و ناکامیهایشان را سرمیدهند. تنها ستارگان سرشناس این فیلم آنیل کاپور و عرفان خان هستند که در نقش مجری مسابقه تلویزیونی و افسر پلیس بسیار خوب ظاهر شدهاند. اما نقش اصلی جمال را هنرپیشه تازهکاری به نام دوتپل بازی میکند که هندیتبار اما متولد لندن است و با حضور درخشانش در این فیلم برنده جایزه بافتاهم شد.
موسیقی «میلیونر زاغهنشین» جایگاه و تاثیرگذاری خاص خود را دارد و در تمام لحظات فیلم ایدههای کارگردان، موقعیتهای فیلمنامه و بازی هنرپیشگان را همراهی میکند. اوج هنرنمایی ساز ای.آر.رحمان در تیتراژ پایانی است؛ زمانی که زوج عاشق پس از مدتها یکدیگر را در ایستگاه قطار ملاقات میکنند و فیلم با نگاه شیداوار آنها به هم پایان میپذیرد تا اصالت فیلم هندیاش را با وصال حفظ کند!
«میلیونر زاغهنشین» با وجود بهرهمندی از عناصر قساوت و سبعیت، چکامه ستایشگر زندگی در ضیافت احساسات رقیق انسانی است که بیتوقع، تحقق حق طبیعی آنها برای عادلانهزیستن را از جامعه جهانی تمنا میکند!