وقتی میگوییم هوای دوچرخه، منظورمان هوای همه نوجوانان و کودکانی است که مخاطب دوچرخه و سهچرخه هستند. این آدم بزرگهایی که در بارهشان حرف میزنیم آنهایی هستند که در این دنیایی که حقوق کوچکترها بیشتر وقتها نادیده گرفته میشود، حواسشان هست که مدافع حقوق و نیازهای کوچکترها باشند.
یکی از این بزرگترها دکتر علیاصغر محکی، مدیر مسئول و سردبیر روزنامه «همشهری» است که حواسش به دوچرخه و سهچرخه هست. برای همین در این صفحه شما یک گفتوگو با دکتر محکی میخوانید و یک یادداشت، که او در بین همه شلوغی کارهایش، فرصتی پیدا کرده و برای شما نوشته است. اما گفتوگوی ما یک قصه دیگر هم دارد. عباس تربن، همکار دوچرخه، گفتوگو با دکتر محکی را برای آخرین شماره روزنامه دیواریای انجام داد که دوچرخه در نهمین جشنواره مطبوعات کودک و نوجوان منتشر کرد. ولی چون تیراژ این روزنامه دیواری محدود بود و فقط در نمایشگاه جشنواره توزیع شد، ما تصمیم گرفتیم این گفتوگوی خواندنی را در شماره ویژه تولد دوچرخه چاپ کنیم. قصه کوتاه؛ این شما و این هم گفتوگو و یادداشت وعده شده.
نشریات کودک و نوجوان، اولین پله نردبان روزنامهنگاری
سردبیر روزنامهای مثل «همشهری» احتمالاً فرصت سرخاراندن ندارد. کلی مطلب هست که باید بخواند و کلی نامه برای امضاکردن؛ جلسه پشت جلسه و قرار ملاقات پشت قرار ملاقات، آنقدر که اگر خبرنگار بدشانسی مثل من باشی که به خاطر گیرافتادن در ترافیک دیرتر از موعد میرسی، ممکن است دیگر فرصتی برای گفتوگو با آقای سردبیر پیدا نکنی؛ علیاصغر محکی، سردبیر روزنامۀ «همشهری» را میگویم!
عکسها: محمود اعتمادی
اما از آنجا که او خودش هم روزنامهنگار است و خبردار از مشکلات یک خبرنگار، من و همکار عکاسم را به اتاق راه میدهد و از شانس خوب من، کلی خاطره هم از مطبوعات کودک و نوجوان زمان نوجوانیاش دارد. بهاینترتیب، گفتوگوی ما دربارۀ مطبوعات کودک و نوجوان و به طور خاص دوچرخه و سهچرخه روی دور تند شروع میشود، درست مثل چرخوفلک خاطرهانگیز کودکی!
- قبل از هر چیز، بیایید سرک بکشیم به رابطۀ نوجوانی که شما بودید با نشریات کودک و نوجوان زمان خودتان. اصلاً آن موقع اهل مطالعه نشریه بودید؟
بله، هیچوقت زمانی را که «پیک کودک و نوجوان» را سر کلاسمان میآوردند یادم نمیرود. معلممان همۀ مجلهها را به صورت دستهای روی میزش میگذاشت تا در پایان کلاس، آن را بین دانشآموزان تقسیم کند. در آن لحظات، از زمانی که مجلهها روی میز قرار میگرفت تا وقتی که به دست ما برسد، دل توی دلمان نبود و اصلاً حواسمان به درس نبود. ذوق و شوق داشتیم که مجله را بگیریم و برای خواندنش حتی تا رسیدن به خانه هم صبر نمیکردیم! هنوز هم وقتی که بوی کاغذ کاهی میآید، یاد «پیک کودک و نوجوان» میافتم. شاید این ذوق و شوق اصلاً به چشم ما بزرگترها نیاید، اما حسی که از دریافت یک نشریه به کودک و نوجوان دست میدهد فوقالعاده است. در سن کودکی و نوجوانی، رنگها، طرحها و عکسها معنای دیگری دارند. اگر میخواهیم به سراغ نشریۀ کودک و نوجوان برویم و دربارۀ آن قضاوتی داشته باشیم، باید سعی کنیم با همان حس و حال به نشریۀ کودک و نوجوان نگاه کنیم.
- از نگاه عامه، نوشتن برای کودکان و نوجوانان شاید کار غیرتخصصی و آسانی به نظر برسد. حتی خیلی از روزنامهنگاران بزرگسال نگاهی غیرجدی به این عرصه دارند. نگاه و قضاوت شما در این مورد چیست؟
از نظر من دشوارترین حوزۀ روزنامهنگاری، حوزۀ کودک و نوجوان است. برای همین است که روزنامهنگار در حوزههای مرتبط با مخاطب کودک و نوجوان نسبت به سایر حوزهها اندک است. همۀ ما پدر و مادرهایی را دیدهایم که سعی در ارتباط گرفتن با فرزند نوجوان یا کودکشان دارند. آنها سعی میکنند لحن صدایشان را کودکانه کنند و شمردهتر حرف بزنند یا حتی مینشینند تا همقد فرزندشان شوند. اما با همۀ این تلاشها، مطمئن نیستند کلمهها و حرفهایشان برای فرزندشان قابل درک و هضم باشد. به همین دلیل، مدام در چشم او نگاه میکنند تا ببینند متوجه منظورشان شده یا نه. حالا در نظر داشته باشید که روزنامهنگار حوزۀ کودک و نوجوان امکان این چشم در چشم دوختن و دریافت بازخورد آنی را هم ندارد.
پیشنهاد من به هرکس احساس میکند نوشتن برای این گروه سنی آسان است، این است که خودش را امتحان کند و نوشتهاش را برای تعداد کمی از این گروه سنی بخواند و بازخوردش را ببیند. آنوقت شاید بهتر متوجه بشود که «کار هر بز نیست خرمنکوفتن - گاو نر میخواهد و مرد کهن». مشابه نگاه نادرست به روزنامهنگاران کودک و نوجوان دربارۀ خبرنگاران صفحۀ حوادث نیز وجود دارد. خیلیها حادثهنویسی را جزو کار حرفهای روزنامهنگاری محسوب نمیکنند، درحالیکه ما در روزنامۀ «همشهری» ورزیدهترین روزنامهنگاران را در همین دو حوزه یعنی بخش کودک و نوجوان، و حوادث به کار گرفتهایم. به نظر من، کسی که از عهدۀ نگارش برای کودک و نوجوان بربیاید، میتواند در سایر حوزهها هم قلم بزند؛ اما دشوار به نظر میرسد کسی که در سایر حوزهها موفق بوده حتماً بتواند برای کودک و نوجوان هم بنویسد.
- مؤسسۀ همشهری شاید تنها سازمان مطبوعاتی است که برای تمام گروههای سنی نشریه منتشر میکند. این نشریات مثل حلقه های زنجیر به هم متصلاند و مخاطبان خود را از نشریهای به نشریۀ دیگر هدایت میکنند. از سیاست مؤسسۀ همشهری در توجه گسترده به مخاطبان و مخاطبشناسی در حوزههای مختلف، به خصوص مخاطبان کودک و نوجوان، بگویید.
نشریهای مثل «همشهری» که وابسته به درآمدهای خودش است و از جایی کمک مالی نمیگیرد، مجبور است مدام محاسبۀ هزینه-فایده کند. در نظر داشته باشید وقتی «همشهری» ویژهنامهای برای کودک و نوجوان منتشر میکند که درآمدی از نظر آگهی ندارد و تأمین نیروی انسانی، کاغذ، چاپ و توزیع آن هزینه میبرد، مطمئناً به منافع آتی و رسالت فرهنگیاش چشم دوخته است. همشهری یک سازمان رسانهای است که عمیقاً به معیارها و اصول حرفهای روزنامهنگاری پایبند است. این اصول به ما حکم میکند که مخاطب هدف را مدنظر داشته باشیم. از طرف دیگر، همشهری یک نهاد فرهنگی است که برای پرورش فرهنگی نسل آینده هزینه میکند. سومین بعد همشهری، بعد اقتصادی آن است که حکم میکند توجیه مناسب در قبال تمام هزینههایش داشته باشد.
در نهایت، اگر میبینیم ضمیمهای به نام «دوچرخه» بعد از سالها هنوز جایگاه محکمی در روزنامۀ «همشهری» دارد، ناشی از این است که همشهری به عنوان یک سازمان مطبوعاتی، نهاد فرهنگی و بنگاه اقتصادی، متوجه آثار مثبت و مهم انتشار نشریه برای کودکان و نوجوانان بوده است.
- به بعد اقتصادی مؤسسۀ همشهری اشاره کردید؛ شاید خیلی از مردم «همشهری» را با نیازمندیها و درآمدهایش ببینند. اما «همشهری» هنوز یکی از پرتیراژترین نشریات کودک و نوجوان را در دل خود دارد و همانطور که اشاره کردید به تأمین خوراک فرهنگی این گروه سنی میاندیشد. از این نظر، مؤسسۀ همشهری میتواند الگوی مناسبی برای مؤسسات و سازمانهای مشابهی باشد که در سالهای گذشته، در توجه همزمان به ابعاد اقتصادی و فرهنگی ناموفق بودهاند؟
رمز موفقیت همشهری در توجه داشتن به یک الگوی سهضلعی است و در صورت نادیدهگرفتن هریک از اضلاع، این مؤسسه جایگاه و موقعیت ممتاز خود را از دست خواهد داد.
اگر همشهری تنها با رویکرد اقتصادی رفتار کند، بعد از مدتی اعتماد مخاطبانش را از دست خواهد داد، زیرا این حس به وجود خواهد آمد که «همشهری» خوانندگانش را به صاحبان آگهی فروخته است. اما ما مراقبیم که کسب درآمد به هیچ عنوان دو ضلع دیگر الگو را تحتالشعاع قرار ندهد. ضلع دوم، همان حضور همشهری به عنوان یک نهاد فرهنگی است که بنا بر رسالت فرهنگی خود باید در جاهایی که به نظر میرسد بازگشت سرمایۀ اقتصادی هم وجود ندارد، سرمایهگذاری کند. و سومین ضلع، سازمان مطبوعاتی بودن همشهری است. یعنی بدانیم رسانهای از جنس نوشتاری هستیم که معیارهای حرفهای و موازین حقوقی خاص خودش را دارد. اگر ما به این ویژگیهای مرتبط با کار روزنامهنگاری توجه نداشته باشیم و همشهری را با شبکۀ تلویزیونی یا سایت اینترنتی اشتباه بگیریم، ناموفق خواهیم بود.
- در هفتهنامۀ «دوچرخه» شاهد تشکیل گروههایی با عنوان خبرنگار افتخاری، تیم شعر و باغچۀ داستان هستیم که هدف از آن، کشف استعدادهای ویژه و تربیت نیروهای حرفهای در حوزههای تخصصی است. با توجه به تعیین زندگی شغلی و حرفهای در سن نوجوانی، نقش هفتهنامهای مثل دوچرخه را در پرورش نسل تازهنفس خبرنگاران، شاعران و نویسندگان چهطور ارزیابی میکنید؟
اجازه بدهید در پاسخ به این سؤال از یک مثال ورزشی استفاده کنم. تیمهای ورزشی معمولاً دو نوعاند: تیمهای سازندۀ بازیکن و تیمهای مصرفکنندۀ بازیکن. در مورد رسانهها هم همین وضع صدق میکند. یک رسانۀ قوی از نظر مالی میتواند از هر جایی نیروهای حرفهای را جذب کند؛ اما رسانه پایهای مثل همشهری تنها به فکر استخدام نیرو نیست، بلکه وظیفۀ خودش را پرورش و تربیت نیروی انسانی برای فعالیتهای رسانهای میداند. همشهری برای این که بتواند به عنوان یک رسانۀ مادر، تربیتکنندۀ نیروی انسانی باشد، لازم دانسته که برای مخاطبان طیفهای مختلف تولید داشته باشد. کسانی که امروز تحت عنوان خبرنگار در همشهری یا سایر رسانهها مشغول کارند عمدتاً کارشان را به عنوان خبرنگار افتخاری از ضمیمۀ «دوچرخه» یا «همشهری محله» یا یک ویژهنامۀ استانی شروع کردهاند و از این طریق خود را اثبات و استعدادشان را شکوفا کردهاند. اگر از بزرگترین نویسندگان و روزنامهنگاران بپرسید که چه زمانی متوجه استعداد خود در نوشتن شدند، حتماً خواهند گفت زمانی که به عنوان خبرنگار افتخاری مطلبی را برای یک نشریه ارسال کردند. در واقع پیمودن نردبان ترقی را از راه نگارش یک مطلب به ظاهر ساده و کودکانه و ارسال برای نشریۀ هدف آغاز کردهاند. میگویند سختترین قسمت برای پیمودن یک راه دشوار، برداشتن گام اول است. اگر گام اول با موفقیت برداشته شود، طی کردن بقیه مسیر سادهتر خواهد بود. بنابراین اگر ما مدعی هستیم روزنامۀ «همشهری» رسانۀ مادر و پرورش دهنده روزنامهنگاران دیگر است، ریشه و دلیلش را در وجود ضمایمی نظیر «دوچرخه» و «همشهری محله» میدانیم.
- در زمانهای که همه از پایینبودن آمار مطالعه صحبت میکنند و با توجه به تیراژ پایین کتاب و خلأهای مربوط به آن، انتشار هفتهنامههایی مثل «دوچرخه» در تیراژ بالا و توزیع گستردۀ جغرافیایی، چه کمکی میتواند به ارتقای فرهنگ کتابخوانی بکند؟
نشریات کودک و نوجوان از دو نظر به توسعۀ فرهنگ کتابخوانی کمک میکنند: اول اینکه، مطالعۀ نشریۀ کودک و نوجوان زمینۀ اولیه را برای علاقه به کتاب و مطالعه ایجاد میکند؛ دوم، خرید کتاب، از نظر قیمت ممکن است در اولویت سبد فرهنگی خانوارها نباشد و ردۀ پایینی داشته باشد، اما در روزنامهای با قیمت پایین، وجود یک ضمیمۀ کودک و نوجوان به منزلۀ رسانهای شبیه به کتاب ولی به قیمت تقریباً رایگان، هدیهای فرهنگی برای کودکان و نوجوانان است. برای کودک و نوجوانی که از نظر اقتصادی قادر به تهیۀ کتاب نیست، مطالعۀ نشریۀ کودک و نوجوان نوعی جبران مافات است. ضمن این که تا زمان رسیدن به توانایی اقتصادی و حتی برای همیشه عطش رجوع به کتاب در او زنده خواهد بود.
امتداد نقش و رنگ مجله های کودک و نوجوان
آن زمان که شهر ما اینقدر شلوغ و پردود نبود، کف خیلی از کوچهها خاکی بود، آسمان پر از حضور همه نوع پرنده بود، میدان بازی بچهها، حیاط خانه یا که توی کوچه بود.
بازیهای دستهجمعی،گروهی و چند نفری، اسمهای قشنگی داشت. خیلی از این بازیها، دیگر برقرار نیست، به جای همه آن بازیها، کامپیوتر آمده با هزار جور ابزار و بچهها را میبرد به دنیای رنگ و خیال.
آن زمان، مثل حالا، این همه کتاب و نشریه جورواجور برای کودکان و نوجوانها وجود نداشت. تازه این همه کیوسک و دکه فروش نشریه نبود. برای خریدن «کیهان بچهها»، باید خیلی راه میرفتیم تا میرسیدیم به روزنامه فروشی. چندتایی باید پولهامان را روی هم میریختیم تا بتوانیم مجله را بخریم. قصههای زیبای من و بابا، که پشت جلد« کیهان بچهها» چاپ میشد، اولین صفحههایی بود که خوانده میشد. قصههای مصور، لطیفههای کوتاه و شعرهایی که کنار تصاویر قشنگ قرار گرفته بود، ذهن ما را به عالم رؤیا میبرد؛ همان کاری که الان بازیهای کامپیوتری میکنند. آنچه اما از همان زمان تا حالا، کمتر تغییر کرده و با همان شور و حرارت برپاست، خیمههای تکیه و عزاداری برای محرم است.
نوشتهها و عکسهای روی دیوار تکیه، به عزاداران حس و حال میداد. باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است.
روزهای تاسوعا و عاشورا که مدرسه تعطیل بود، از اول صبح تا آخر شب توی دستههای عزاداری و توی هیئتها، همه دوستان کوچه و مدرسه و بچههای فامیل را میشد پیدا کرد. دوره عزاداری که تمام میشد، تا مدتها حال و هوای آن روزها در دلمان پیدا بود. و آنچه که برای ما همیشه زیبا بود، امتداد نقش و رنگ و جلوه نقاشی مجلههای کودک و نوجوان ، با همان طراوت و زیبایی، روی دیوار تکیه و هیئتها، طرح و نقش صحنههای کربلا و حرم مولا بود.
علیاصغر محکی