شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۷:۳۴
۰ نفر

مهرداد ابوالقاسمی: آتیلا‌پسیانی و گروه تئاترش «بازی»، با اجراهایشان ثابت کرده‌اند که گروهی تجربه‌گرا هستند و برپایه تئاتر تجربی در این سال‌ها به اجرای نمایش پرداخته‌اند.

 او در این سال‌ها تجربیات مختلفی را تحت عنوان تئاتر تجربی در تالارهای نمایش، به منصه ظهور رسانده است که البته گاه با تحسین منتقدان و مخالفان و گاه با خشم آنان روبه‌رو شده است؛ همین تفاوت نگاه و رویکرد،جذابیت اصلی نمایش‌های پسیانی است که سبب شده از او به عنوان کارگردانی متفاوت از دیگران یاد شود. پسیانی اما با اجرای نمایش «پروفسور بوبوس» باردیگر تعجب همگان را برانگیخت و کاری متفاوت و متمایز از اجراهای گذشته را روی صحنه برد که قرابت چندانی با ذهنیت، دیدگاه‌ها و آثار پیشین وی ندارد.

پسیانی که در این سال‌ها ثابت کرده بود نمایش‌هایش تحت تاثیر اجتماع، سیاست و محیط پیرامون نبوده است، این‌بار رویکرد و نگاهی سیاسی را در پیش گرفته است و نمایشی بر مبنای شرایط و احوال اجتماعی و سیاسی و البته قابل انطباق با شرایط روز جامعه پیرامونش را روی صحنه برده است.

پروفسور بوبوس در عین دارا بودن برخی از اصول و قواعد کارگردانی پسیانی اما بیش از آنکه او را کارگردانی تجربه‌گرا قلمداد کند،  تحت تاثیر شرایط حاکم معرفی می‌کند و او را در مسیر کارگردانان متعهد و پایبند به اصول قرار می‌دهد.

پسیانی با اینکه کارگردانی آوانگارد و پیش‌رو در عرصه تئاتر تجربی محسوب می‌شود و عموما در گروهش تلاش می‌کند تا تجربه‌های علمی‌اش را در صحنه پدیدار سازد اما این‌بار تماشاگر را مبنا و ملاک قرارداده و رویکردهای سیاسی-اجتماعی‌اش را جایگزین تجربه‌های علمی و کارگاهی‌اش کرده است.

پسیانی حتی در عین وفاداری به خط داستانی و روند نمایشنامه اما زیرساخت‌ها و لایه‌های درونی متن را هم تغییر داده و نگاه و رویکردش را به نمایشنامه وارد و حاکم کرده است و در حقیقت همه آنچه در سطح وجود داشته منبعث از نمایشنامه «الکسی فایکو» است.
داستان نمایشنامه فایکو در کشوری در آمریکای‌جنوبی رخ می‌دهد و جغرافیای نمایش هم آمریکای جنوبی و شرایط حاکم بر آن خطه در روزگار حاکمیت کمونیست است و در حقیقت نمایشنامه پروفسور بوبوس نوعی تهاجم و اعتراض به حکومت‌های کمونیستی است که بیش از هرچیز چهره شوروی سابق را پدیدار می‌سازد.

اما پسیانی در اجرایش این جغرافیا را از نمایش زدوده و در یک بی‌مکانی به روایت واقعه پرداخته است. هرچند که او ارجاعاتی به کشور و جغرافیای فرانسه دارد اما آدرس ارائه شده از سوی او چندان دقیق و واضح نیست و از همین‌روی نمی‌توان جغرافیای دقیقی برای آن متصور شد. در عین حال اشارات صورت گرفته در اجرا به حکومت‌های پادشاهی، چندان ارتباطی نمی‌تواند با این کشور با استناد به تاریخ وقوع رویدادهای نمایش  داشته باشد و باز با اتکا به همین مولفه‌ها هرگونه ارجاع به فرانسه از ذهن‌ها زدوده می‌شود.

در نمایشنامه فایکو داستان نمایش در باغی بزرگ و اعیانی شکل می‌گیرد؛ جشن و مهمانی برقرار در این باغ بستر اصلی شکل‌گیری رویداد نمایش است. همین مهمانی برای شکل‌گیری رویدادهای بعدی و مستمسکی برای نمایان ساختن تفاوت‌های طبقه متوسط و اقشار مردم با دولتی‌ها می‌شود.

در نمایشنامه فایکو دولتی‌ها در یک مهمانی بزرگ دور هم جمع شده‌اند و مهمانان در حال فخرفروشی به یکدیگر هستند و هریک برتری‌های مادی و موقعیتی‌اش را به نمایش گذاشته است و در حقیقت نمایش قدرت و ثروت طبقه دولتی در یک مهمانی مجلل دولتی محسوب می‌شود و همزمان با همین مهمانی، مردم در خیابان‌ها یا به عبارتی در بیرون باغ به اعتصاب علیه دولتی‌ها و فساد قدرت و ثروت حاکم بر آنها دست زده‌اند و موازی با نمایش واقعیت حاکمیت، بوبوس به طور اتفاقی و در گریز از اعتصابات بیرونی، وارد باغ می‌شود تا به عنوان عنصر بینابینی این دو گروه معرفی شود.

آتیلا پسیانی در اجرایش از این داستان، فخرفروشی، نمایش قدرت و ثروت دولتی‌ها را به یک شوی لباس تقلیل داده و اتفاقا با میزانسن‌ها و بازی‌های مشابه و آشنا برای مخاطب یک شوی واقعی لباس را که البته رگه‌هایی از بالماسکه را یدک می‌کشد جایگزین کرده است.
ورود پروفسور بوبوس به باغ که از میان تماشاگران حاضر در سالن صورت می‌گیرد ایده خلاقانه و هوشمندانه‌ای است که پسیانی از یک سو قواعد کلاسیک و رایج صحنه‌ای را می‌شکند و مرز میان تماشاگر و اجرا را از میان می‌برد و در عین حال از تماشاگران به عنوان اعتصاب‌کنندگان در بیرون باغ استفاده می‌کند و به نوعی تماشاگر را در اجرا سهیم می‌کند.

پسیانی رگه‌هایی از طنز را با اتکا به قدرت بازیگری خلاقانه رضاکیانیان در نمایش ایجاد کرده است که شاید به‌تقویت ارتباط مخاطب با نمایش منجر شود اما همین مسئله موجب شده تا روایت و داستان نمایش در سایه قرار گیرد و نمایش که اتفاقا قصه محور است به سمت آثار فرد‌گرایانه سوق پیدا کند و در این راستا موقعیت به عنصر پیش برنده داستان تبدیل می‌شود که البته کارکردها و تاثیرات متفاوتی در پی دارد.

در حقیقت قصه اصلی پسیانی در نمایش پروفسور بوبوس، رهایی از قواعد و اصول کلاسیک اثر و گرایش‌هایی به سمت آثار مدرن و تجربی است و در این راستا پسیانی از همه عناصر و مولفه‌هایی که بتواند چنین رویکردی را تداعی کند بهره‌‌برداری کرده است. نوع طراحی صحنه و لباس، آوردن سن نمایش در میان تماشاگران، استفاده از ویدئو پروجکشن، میکروفن و... همه عوامل و عناصری هستند که قصد القای یک اثر مدرن به تماشاگر را دارند اما تمام اینها در حالی شکل‌ می‌گیرد که نمایشنامه پروفسور بوبوس پتانسیل و ظرفیت پذیرش این چنین رویکرد و نگاهی را ندارد.

در طراحی صحنه نمایش، عمق تالار اصلی به کناری نهاده شده و کارگردان از عرض صحنه و طول دادن آن با ورود به جایگاه تماشاگران، صحنه جدیدی متناسب با اجرا و رویکردها و ویژگی‌های ‌نمایش خلق کرده است که در نگاه اول جذاب و خلاقانه می‌نماید اما همین نوع چیدمان و طراحی سبب شده تا میزانسن‌ها و حرکات با گذشت زمانی کوتاه به ورطه تکرار بیفتد و تعلیق لازم برای حرکات جدی و تحرکات صحنه‌ای از میان برود و تماشاگر به راحتی به حرکت بازیگران پی ببرد و میزانسن‌ها کاملا هندسی و قابل پیش‌بینی شوند.

فضاهای نمایش فارغ از ساختار وکلیت اجرا و بدون در نظر گرفتن نشانه‌ها و قراردادهایی که پسیانی برای این اجرا درنظر گرفته است، تا حد زیادی بر دوش بازیگران نمایش قرار گرفته  و تلاش‌های آنان مبنای اصلی ارتباط تماشاگر با اجرا است. در این حیطه رضاکیانیان بیش از سایرین تاثیرگذار می‌نماید و به خاطر ارتباط‌های مستمرش با مخاطب و مواجهه‌های متعدد با تماشاگران، می‌تواند پل ارتباطی قوی‌ای بین تماشاگر و اجرا ایجاد کند؛ هرچند که توانایی و پتانسیل بازیگری رضاکیانیان به‌خصوص در عرصه تئاتر بیش از اینهاست.

کد خبر 107904

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز