یکشنبه ۸ آبان ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۸
۰ نفر

لیلی شیرازی: باید حالی شبیه به نفس کشیدن داشته باشد، یعنی من که نمی‌دانم، ولی آنها که دیده‌اند و حس کرده‌اند، می‌گویند شبیه نفس کشیدن، غذا خوردن، راه رفتن است.

هفته‌نامه همشهری دوچرخه شماره 624

خستگی؟ مگر می‌شود از نفس کشیدن خسته شد؟ مگر می‌شود گلایه کرد که چرا در هر دقیقه‌ بیست بار، در هر ساعت دو هزار بار و در هر روز، چندین هزار بار نفس کشیدن خسته‌مان کرده؟ نمی‌شود که! از نفس نکشیدن است که آدم گلایه می‌کند، گلایه می‌کند که شهر آلوده شده، که ماشین‌ها شهرمان را اشغال کرده‌اند، که دلمان برای باران تنگ شده است و آسمان دیگر بغض ندارد. از اینها گله می‌کنیم. شکایتمان از نفس نکشیدن، سخت نفس کشیدن است. معمولاً کسی را نمی‌بینیم که از نفس کشیدنش، از این‌که نفس می‌کشد خسته باشد.

باید حالی شبیه کوه‌نوردی داشته باشد، یعنی من که نمی‌دانم، ولی آنها که دیده‌اند و حس کرده‌اند می‌گویند شبیه به کوه‌نوردی است! عجله؟ ممکن است، می‌شود که کوه‌نورد در دامنه‌ کوه که ایستاده است، شتاب داشته باشد برای رسیدن به قله، دائم و لحظه به لحظه ستیغ کوه را نگاه کند، و آرزوی به قله رسیدن، بر فراز کوه ایستادن و زمین را زیر پای خود، مهربان و گسترده و بزرگ و پایان‌ناپذیر دیدن، به آسمان نزدیک‌تر بودن و گرمای خورشید را گرفتن، پاکی و پاکیزگی را در سینه فرودادن، او را به هیجان بیاورد و قلبش تند و تند بزند و تا آن‌جا که می‌تواند سریع‌تر خود را به قله نزدیک کند.

اما کدام کوه‌نوردی است که قدم گذاشتن و تکه تکه کوه را پشت سر گذاشتن و قطره قطره آسمان نوشیدن را رها کند و ترجیح دهد با هلی‌کوپتر به قله صعود کند؟ اصلاً کسی که خودش دل به کوه نمی‌دهد، و می‌خواهد از دامنه، یک ساعته به قله برسد که کوه‌نورد نیست. آسمان را که نمی‌توان گول زد. گیرم سوار شده و یک ربع بعد روی قله بودی، تو که قله را فتح نکرده‌ای، یک مشت آهن و یک دستگاه پرنده تو را به آن‌جا رسانده‌اند. کوه با تو سخن نخواهد گفت، و از رمز صعود بی‌خبر می‌مانی اگر لحظه لحظه خودت را از دامنه بالا نکشیده باشی و پرتگاه‌ها و شیب‌های خطرناک را با دلی مطمئن رد نکرده باشی.

 کوه بی‌تفاوت می‌ماند و آسمان به همان رنگ همیشگی است اگر کوه‌نورد نباشی، گیرم روی قله هم ایستاده باشی، چه فرقی می‌کند؟ مهم این ‌است که کوه‌نورد باشی، که بدانی پله پله باید بالا رفت، که تلاش کرده باشی و تنت را آزموده باشی و به سختی‌ها تن سپرده باشی و سرفراز بیرون آمده باشی. این اگر باشد، شیرینی کوه نوردی را حس خواهی کرد.

گمانم این است که حال ویژه و توصیف ناپذیری باشد خوب بودن، ما که نتوانسته‌ایم بچشیم، ما که تلاش‌هایمان هنوز آن‌قدر نبوده که بر بالای قله‌ خوبی‌ها بایستیم و پایین را نظاره کنیم، که آسمان خوبی‌ها را نفس بکشیم و خودمان را در پرتگاه‌های اخلاقی و انسانی نجات دهیم. نه! ما هنوز این‌طور نبوده‌ایم. اما آنها که بوده‌اند برایمان گفته‌اند خوب بودن و خوبی کردن، مثل نفس کشیدن، باید برایت عادی شود، باید همیشگی باشد.

اگر قرار است قله‌های خوبی را فتح کنی، باید هر لحظه، هر آن، درست مثل نفس کشیدن، خوب بودن را تجربه کنی، آن را محقق سازی، برایت سنگین نباشد، عادی شود اخلاقی بودن، و مثل نفس کشیدن آن را هر روزه برای خودت تکرار کنی. اگر قرار است گله‌ای باشد، از آلودگی هوا گله کنی. از این‌که گاهی درست نمی‌توانی، نمی‌گذارند عمل کنی. این‌که خوب بودن برایت سخت باشد، نشانه‌ خوبی نیست. این‌که گاهی از خوب بودن خسته می‌شویم، باید نگرانمان کند.

و البته یک روزه نمی‌توان به قله‌ رسید، لحظه لحظه‌اش مهم و حیاتی است، مثل قدم‌های اولی که یک کوه‌نورد بر‌می‌دارد، مسیری طولانی پیش رو داریم، و شاید روزی، به قله‌ برسیم و آسمان پاک و آبی را نفس بکشیم.

کد خبر 149731
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز